معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
صیدِ خود را چرا زنی تو به تیر؟
کو به دامِ تو خود گرفتار است

در هلاکِ دلم چه می‌کوشی؟
چون که بیچاره خود درین کار است

#عراقی
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس

که وعظ بی عملان واجبست نشنیدن!

حافظ
ذات تو ز عیبها جدا دانستم
موصوف به مغز کبریا دانستم

من دل چکنم چونکه به تحقیق و یقین
خود را چو شناختم ترا دانستم

مولانای_جان
عشق

مولانا در دو داستان زیبای مثنوی حکایت "وکیل صدر جهان" و داستان "مسجد مهمان کش"، اوج عشق را بیان می کند و مرگ عاشقانه را به زیباترین شکل به تصویر می کشد .

اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتا فی حیات

«ای دوستان مرا بکشید ، بکشید
چراکه در کشتن من زندگی در زندگی است
ای روی روشن و ای روح جاویدان
روح مرا جذب کن و مرا با دیدار خود دریاب
مرا دوستی است که دوست داشتنش وجودم را کباب می کند
اگر بخواهد بر چشم من پا نهد کاش بیاید و پا نهد»

مولانا در دیدار با شمس تبریزی خود چنین تجربه ای داشت و همه وجودش را قمار این راه کرد .

خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش
بنماید هیچش الا هوس قمار دیگر

نزار قبانی شاعر معروف عرب نیز چنین ابیات زیبایی را در باب عشق سروده :

آموزگار نیستم، تا عشق را به تو بیاموزم!...
ماهیان نیازی به آموزگار ندارند تا شنا کنند.
پرندگان نیز آموزگاری نمی‌خواهند تا به پرواز درآیند.
شنا کن به تنهایی،
پرواز کن به تنهایی،
عشق را دفتری نیست
بزرگ ترین عاشقان دنیا؛ خواندن نمی‌دانستند...

عشق آمدنی بود نه آموختنی، باید وجودت مستعد و مهیا باشد برای فرود این موهبت در قلبت ....
   

دلم از کار جهان گرفته‌ است.
     آمده‌ام تا مرا بخواهی،
     که دلم بر هیچ‌کس قرار نمی‌گیرد
     اِلّا به تُو...


#تذکرةالاولیاء
#عطار_نیشابوری
پس به ضد نور دانستی تو نور
ضد ضد را می‌نماید در صدور

نور حق را نیست ضدی در وجود
تا به ضد او را توان پیدا نمود

مولانای_جان
چون تو خود را "رغبتی" دیدی
به الله
و صفات الله


"بدان که ان تقاضای الله است تو را".‌...


بها ولد
جام مدهوشی
سحر محمدی
ملوکانند درویشان
ز مستی جمله بی خویشان
اگرچه خاکیند ایشان
ولیکن شاه و سلطانند
چشم مستش عین ناز،
ابروی مشکین ناز محض!
این چه توفان است یارب‌،
ناز بر بالای ناز !!؟
بیدل

ای باد خوش
که از چمن عشق می‌رسی
بر من گذر
که بوی گلستانم آرزوست
مولانا
Akbar_Golpayegani
@khalvatepenhan
#اکبر_گلپایگانی_(گلپا)
عشق آتش بود  و خانه خرابی دارد..
آلبوم: #مست_مستم
آهنگ:#سوختگان
شعر:#عمادخراسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هیچ دعائی بالاتراز این نیست
که خدا ما را از خودش دور نکند.

خداوندا
دریاب بنده ای را که
در میان شادی و خنده اش گفت
خدایا شکرت ..

و در اوج غم ها
گفت
خدا بزرگ است.

خدایا
آرامش بده
به دلهایی که چشم امیدشون
فقط خودتی و بس...آمین

شبتون سرشار از آرامش الهی
مهربان خدای من

شـڪـوفـایـی روزت را
سپـاس میـگـویـم ڪه
تـاریـڪـی شـب را
پـایـان مـی بخـشـد
و تـاریـڪی شـب را نـظاره گـرم
ڪـه هیـاهـوی روز را سـرانجـام اسـت
در ایـن میـان ایـن " مــــــن "
هستـم ڪـه بـالا میـروم؛
پـاییـن مـی آیـم ؛
خـوشحـال و غـمگیـن مـی شـوم ؛
تهـی و سـرشـار مـی شـوم و بـاز...
هـمـان مـی شـوم ڪـه بـودم ؛
پــــروردگـارم
بـنـدگـی ام را بـپـذیـر ،
با یــــــه بغـل هـوای تـازه

به نام خدای همه
#یک حبه نور

•✰نَسُواالله‌فَنَسیَهُم✰•

خدا‌را‌فراموش‌ڪردند
پس‌خدا‌نیز‌آنان‌را‌فراموش‌نمود؛

« #سوره توبه، #آیه ۶۷»

اگرماهی دریا‌را‌فراموش‌ڪند
اتفاقی براۍدریا‌نمی‌افتد‌ولی ↓
وای‌به‌حال‌ماهی آنوقتی ڪه‌دریا‌اورا
فراموش‌ڪند!!!
بلند شو جانم.....

بلندشو گرد و خاک دلت را بتکان
بتکان دلت را از غم های نهفته،کینه های تاول زده،زخم های کهنه شده و غصه های خورده شده
هر روز زمزمه کردی که دنیایت ارزش افسوس ها و ای کاش ها را ندارد و باز شب و روز غصه گذشته ها را با دولیوان آب نوش جان کردی!
بلندشوجانم
بتکان غم هایت را،که دنیایت ارزش غصه خوردن ها را ندارد...
بتکان خودت را از کینه های نهفته،بغض های فروخورده و حسرت های بیهوده
و قلبت را صاف کن،که حال دلت ارزش ها دارد...

زندگی به من آموخت_هرچیزی بهائی دارد_پنیرمجانی فقط درتله موش یافت میشود.

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد یکشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

روزی سرشار از عشق , شادی , سلامتی , تندرستی , آگاهی , خنده هایی از ته دل ,
قرارهای یهوویی از نوع ناب , آرامش , آسایش , مهربانی , مهرورزی , پر انرژی , اتفاقهایی که حالت و خوب کنه همراه با بهترین آرزوها برایت خواهانم.

🌺🌺🌺

شاد باشی
اشکال اینست که دنبال آدمهای خوب میگردیم پیدا کنیم
و بدها را رها ...

اما زیبایی در این است که دنبال خوبی در وجود آدمها باشیم و از کنار بدی
آنها رد شویم بدون آلوده شدن.

هیچکس کامل نیست...
در این عالَم جهت نظاره آمده بودم و هر سخنی می‌شنیدم بی‌حرف سین و خا و نون . کلامی بی‌ کاف و لام ، الف و میم . و از این جانب سخن‌ها می‌شنیدم. می‌گفتم که ای سخنِ بی‌حرف اگر تو سخنی پس اینها چیست؟
گفت نزد من بازیچه .
گفتم پس مرا به بازیچه فرستادی؟
گفت نی ، تو خواستی . خواست تو که تو را خانه باشد در آب و گِل و من ندانم و نبینم .
اکنون هر سخنی می‌شنیدم و نظاره می‌کردم و مرتبۀ هر سخنی .


#شمس_تبريزى
" پس چو آهن گرچه تیره هیکلی
  صیقلی کن صیقلی کن صیقلی

  تا دلت آیینه گردد پر صور
  اندر او هر سو ملیحی سیم بر

  صیقل عقلت بدان داده است حق
  که بدو روشن شود دل را ورق"

#مثنوی_مولانادفترچهارم

اگر در تیره دلی به مثال آهنِ سیاه
   باشی, آن را پاک نما و جلا ده.
   آنگاه خواهی دید که دل جلوه گاهِ
   زیبایی های بی شمار خواهد بود.
   آنچه بدان می توانی صیقل یابی
   عقل است که خداوند به تو داده...
من دوش به تازه عهد کردم
سوگند به جان تو بخوردم

کز روی تو چشم برندارم
گر تیغ زنی ز تو نگردم


#مولانای_جان
مولانا جلال‌الدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شماره‌ی ۲۵۷۲:

جانا به غَریبِسْتانْ چندین به چه می‌مانی؟
بازآ تو ازین غُربَت، تا چند پَریشانی؟

صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی، یا نامه نمی‌خوانی

گَر نامه نمی‌خوانی، خود نامه تو را خواند
وَرْ راه نمی‌دانی، در پَنجهٔ رَه‌دانی

بازآ که در آن مَحْبَس، قَدْرِ تو نَدانَد کَس
با سَنگ‌دلان مَنْشین، چون گوهرِ این کانی

ای از دل و جان رَسته، دست از دل و جان شُسته
از دامِ جهان جَسته، بازآ، که زِ بازانی

هم آبی و هم جویی، هم آب هَمی‌جویی
هم شیر و هم آهویی، هم بهتر ازیشانی

چند است زِتو تا جان، تو طُرفه‌تَری یا جان؟
آمیخته‌یی با جان، یا پَرتوِ جانانی؟

نورِ قَمَری در شب، قَند و شِکَری در لب
یارَب چه کسی، یارَب، اُعْجوبهٔ رَبّانی

هر دَم زِتو زیب و فَر، از ما دل و جان و سَر
بازار چُنین خوش‌تَر، خوش بِدْهی و بِسْتانی

از عشقِ تو جان بُردن، وَزْ ما چو شِکَر مُردن
زَهر از کَفِ تو خوردن، سَرچَشمهٔ حیوانی


عبدالکریم سروش.