معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
هان ای سَفَری عزم کجایَست؟ کجا؟
هرجا که رَویْ نشسته‌یی در دلِ ما
چَندان غَمِ دریاست تو را چون ماهی
کَافْشاند لبِ خُشکِ تو دُرِّ دریا

مولوی
ما بی‌دلیم و بی‌دل هر چه کند رواست
دل را به یادگار به معشوق داده‌ایم

سنایی
پرسیدم از هلال که قدّت چرا خم است؟
گفتا خمیدن قدم از بار ماتم است

گفتم به چرخ بهر چه پوشیده ای کبود؟
آهی کشید و گفت که ماه محرّم است

گفتم که ای سپهر بگو کاین عزای کیست؟
گفتا عزای اشرف اولاد آدم است

ماه عزا و ماتم شاهی است کز غمش
غم ها تمام در دل و دل جمله در غم است

این ماتم شهی است که شرح مصیبتش
نی در توان کلک و نه در قوّه ی فم است

چرخ سخا و اختر گردون نیّرین
مهر سپهر حیدر و خیرالنّسا، حسین



فدایی مازندرانی
نوحه دشتی/شیرازی
Telegram.me/madahi
نوحه شیرازی
چون جان نماز عین نزدیکی و حضور است، هیچ راهی از آن به خدا نزدیکتر نیست ؛
در حالی که جسم نماز (قربة الی الله) یعنی به عنوان وسیله و مقدمه ای برای وصول به مقام قرب صورت می گیرد.
به همین دلیل، اگر از این وسیله برای نیل به مقصود دیگری مانند جلب نظر خلق و غیره بهره گیرند، نماز باطل است و گاه مستوجب عتاب قرآنی (وای بر نماز گزاران!) (ماعون -4) می گردد، که مقصود نماز دنیا طلبان و اهل سالوس و ریاست.

از این نماز ریایی چنان خجل شده ام
که در برابر رویت نظر نمی آرم

مولانای جان
در نظر مولانا همۀ عبادات از جمله نماز را جسمی است و جانی، صورتی است و معنایی، ظاهری است و باطنی.
جسم نماز همان آداب و حرکات و اذکار مخصوص است،
و جان نماز یاد خدا و راز و نیاز با حق و ادراک حضور و تکلم با اوست،
چنانکه اذکار نماز – ایاک نعبد و ایاک نستعین – حاکی از مقام حضور است،
و چنانکه حق فرمود:
نماز را به پای داربرای یاد من (طه – 14)،
و نیز فرمود: هر آینه یاد خدا از همه برتر است (عنکبوت- 45)


"شرح: استاد قمشه ای"
در نجاتش مات هست و هست در ماتش نجات

زان نظر ماتیم ای شه،آن نظر بر مات باد

#مولانا
انسانہاے صادق
بہ صداقتِ حرف هیچکس شڪ نمےکنند و
حرفِ همہ را باور دارند.🌸🍃

انسانہاے دروغگو
تقریبا حرف هیچکس را باور ندارند و
معتقدند کہ همہ دروغ مےگویند.

انسانہاے امیدوار
همواره در حالِ امیدوار کردن دیگرانند.🌸🍃

انسانہاے ناامید
همیشہ آیہء یأس مےخوانند.

انسانہاے شریف
همہ را شرافتمند مےدانند.

انسانہاے حسود
همیشہ فکر مےکنند کہ
همہ بہ آنہا حسادت مےکنند.🌸🍃

انسانہاے بزرگوار
بیشترین کلامشان، تشکر از دیگران است.

انسانہاے حیلہ گر
معتقدند کہ همہ مشغول توطئہ هستند.🌸🍃
#مناجات_ابوسعید_ابوالخیر_رح

‏یا رب در خلق تکیه گاهم نکنی
محتاج گدا و پادشاهم نکنی

موی سیهم سفید کردی به کرم
با موی سفید رو سیاهم نکنی
‍ ‍ زبان هنر زبانی جهانی است، به ویژه هنر موسیقی.
#سمفونی_نهم_بتهوون نمونه ای بسیار عالی برای تشویق انسانها به صلح و دوستی و کنار گذاشتن دشمنی ها به به کمک هنر موسیقی است.
#بتهوون مدتها به دنبال خلق اثری با هدف انسان دوستی بوده و با دیدن قصیده ای از #شیلر، شاعر آلمانی به این فکر می افتد که قسمت چهارم سمفونی نهم را به صورت آوازی بر روی این شعر به پایان برساند.
بتهوون در این سمفونیِ باکلام، از اشعار جاودانه و بشردوستانهٔ #یوهان_فریدریش_شیلر استفاده کرده‌است، که این اشعار به‌نوعی بازگویی مضمون شعر بلندِ #سعدی، "بنی‌آدم اعضای یک پیکرند" است


مضمون شعر #شیلر چنین است:

‌ای دوستان بیایید این آهنگ‌ها را‌‌ رها کنیم و آواز شاد خود را بخوانیم تا دلشاد شویم.
در ایران این قطعه که با نام "سمفونی کورال" و "سمفونی صلح" نیز شناخته می شود، با ترجمه ای مشابه  به وسیله گروه کر اجرا شده است.

ای انسان ها در زندگی باشید با هم مهربان 

كنيد با هم برابری در هر كيش و هر زبان

ای انسان ها گرد هم آئيد، نغمه سرائید در بَرِ هم
 با دست یگانگی بیفکنيد دیو غم

با نيروي عزم و اراده باشید آماده بهر فردا
سرود زندگانی را خوانيد با هم يك صدا


این سمفونی یکی از آثاری است که در تاریخ سیاست از آن استفاده شده ‌است و در میان دسته ها و ایدئولوژیهای مختلف طرفداران بسیاری دارد. 
#فریدریش_انگلس می‌گوید:
"روزی که بشر سمفونی نهم را آئین رفتاریِ خود قرار دهد، آن روز بتهوون جایگاه حقیقی خود را یافته‌است."

#اتو_فون_بیسمارک اعتقاد داشت که: "اگر من سمفونی نهم را بیشتر گوش کرده بودم امروز بسیار شجاع‌تر بودم."

#پاول_فون_هیندنبورگ:
"امروز اشک‌های زیادی در خانواده‌های آلمانی می‌ریزد، ولی بتهوون به ما می‌آموزد که اگر کسی خود را در اختیار موسیقی او بگذارد نمی‌تواند نگون‌بخت بشود. او تسکین‌دهندهٔ رنج‌های ماست."

نخست‌وزیر زیمبابوه آن را به‌عنوان سرود ملی کشورش انتخاب کرد. واتیکان از این سمفونی دفاع کرد، و بالاخره سرود شادی ، موومان چهارم این سمفونی، به‌عنوان سرود رسمی اتحادیهٔ اروپا انتخاب شد.
گر وصال یار خواهی ترک جان باید گرفت
عشق اگر داری طریق عاشقان باید گرفت

ترک سرمستست عشقش غارت جان می کند
ملک دل باید سپرد و ترک جان باید گرفت

#شاه_نعمت_الله_ولی
دو گوش سخت کن و بیهوده سخن مشنو

#کسایی_مروزی
🍃🌸مناظرۀ مجنون با اهل صورت🌸🍃

فرمود که هر که محبوب است خوب است، ولاینعکس: لازم نیست که هر که خوب باشد محبوب باشد، خوبی جزو محبوبی است و محبوبی اصل است. چون محبوبی باشد، البته خوبی باشد. جزو چیزی از کلش جدا نباشد و ملازم کل باشد.

در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوبتر، اما محبوب مجنون نبودند. مجنون را می گفتند که از لیلی خوبترانند؛ بر تو بیاریم.
او می گفت که آخر من لیلی را به صورت دوست نمی دارم، و لیلی صورت نیست. لیلی به دست من همچون جامی است. من از آن جام شراب می نوشم. پس من عاشق شرابم که از او می نوشم، و شما را نظر بر قدح است، از شراب آگاه نیستید.

اگر مرا قدح زرین بود مرصع به جوهر و درو سرکه باشد یا غیر شراب چیز دیگری باشد، مرا آن به چه کار آید؟

کدوی کهنه شکسته که درو شراب باشد به نزد من به از آن قدح و از صد چنان قدح. این را عشقی و شوقی باید تا شراب را از قدح بشناسد. همچنانکه آن گرسنه ده روز چیزی نخورده است، و سیری به روز پنج بار خورده است. هردو در نان نظر می کنند. آن سیر ، صورت نان می بیند . گرسنه ، صورت جان می بیند. زیرا این نان همچون قدحست و لذت آن همچون شرابست در وی، و آن شراب جز بنظر اشتها و شوق نتوان دیدن.

🖌 : ولاينعكس: عكس آن درست نيست.

#مولانا
#فيه_ما_فيه
مبادا ای طبیب، اندر علاج من بیندیشی

که من حال خوشی در سایه این ناخوشی دارم!!

میرزاده_عشقی_
مثنوی زن حیله گر

مردی زن فریبكار و حیله‌گری داشت. مرد هرچه می‌خرید و به خانه می‌آورد، زن آن را می‌خورد یا خراب می‌كرد. مرد كاری نمی‌توانست بكند. روزی مهمان داشتند مرد دو كیلو گوشت خرید و به خانه آورد. زن پنهانی گوشتها را كباب كرد و با شراب خورد. مهمانان آمدند. مرد به زن گفت: گوشتها را كباب كن و برای مهمانها بیاور. زن گفت: گربه خورد، گوشتی نیست. برو دوباره بخر. مرد به نوكرش گفت: آهای غلام! برو ترازو را بیاور تا گربه را وزن كنم و ببینم وزنش چقدر است. گربه را كشید، دو كیلو بود. مرد به زن گفت: گوشتها دو كیلو بود گربه هم دو كیلو است. اگر این گربه است پس گوشت ها كو؟ اگر این گوشت است پس گربه كجاست؟
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا چنین پنهان کجایی

هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارد درد من درمان کجایی

#عطار
ز عشقش سوز در هر سینه بینم
غمش را گنج هر گنجینه بینم

ه آیینهٔ اویند دلکش
‌‌ندانم در کدام آیینه بینم


ملا هادی سبزواری
دوستان حتما بخوانید
یادش بخیریادش بخیر، ﺑﭽﻪ که ﺑﻮﺩﯾﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻧﻮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ تا ﮔﻢ ﻧﺸﯿﻢ

یادش بخیر، لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت؛ توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت

یادش بخیر، همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می‌افته

یادش بخیر، یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی؟! افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود

یادش بخیر، مدرسه که میرفتیم همیشه سر کلاس به این فک میکردیم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !

یادش بخیر، تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن

یادش بخیر، اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم!

يادش به خير، چه زود بزرگ شدیم و آرزوها و خاطرات زیبای قدیم و کودکیمون رو فراموش کردیم!

قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد، راحت می پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه روز می زديم و كلی باهاش می خنديديم، اين روز ها اگه همزمان، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليک كنيم...

قديما از هر فرصتی استفاده میكرديم كه با دوست و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری، اين روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم، ارتباط با هم نداريم...

قديما تو يه محله جديد هم كه می رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه می كرديم، اين روزها دنيا را از پشت دوربينای عكاسی و فيلمبرداری میبينيم...

یادش بخیر! قدیما تو قدیما موند
دوستان حتما بخوانید
یادش بخیریادش بخیر، ﺑﭽﻪ که ﺑﻮﺩﯾﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻧﻮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ تا ﮔﻢ ﻧﺸﯿﻢ

یادش بخیر، لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت؛ توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت

یادش بخیر، همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می‌افته

یادش بخیر، یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی؟! افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود

یادش بخیر، مدرسه که میرفتیم همیشه سر کلاس به این فک میکردیم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !

یادش بخیر، تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن

یادش بخیر، اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم!

يادش به خير، چه زود بزرگ شدیم و آرزوها و خاطرات زیبای قدیم و کودکیمون رو فراموش کردیم!

قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد، راحت می پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه روز می زديم و كلی باهاش می خنديديم، اين روز ها اگه همزمان، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليک كنيم...

قديما از هر فرصتی استفاده میكرديم كه با دوست و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری، اين روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم، ارتباط با هم نداريم...

قديما تو يه محله جديد هم كه می رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه می كرديم، اين روزها دنيا را از پشت دوربينای عكاسی و فيلمبرداری میبينيم...

یادش بخیر! قدیما تو قدیما موند
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر

بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر

هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر...


#سعدی