This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روحشان در آرامش و یادشان گرامی🖤
در عشق تو معرفت خطا دانستیم
چه عشق و چه معرفت کرا دانستیم
یک یافتنی از او به فریاد دو کون
این هست از آن نیست که ما دانستیم
#مولانا
چه عشق و چه معرفت کرا دانستیم
یک یافتنی از او به فریاد دو کون
این هست از آن نیست که ما دانستیم
#مولانا
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
Audio
آوازی بدون ساز با صدای ملکوتی #استاداکبرگلپا
شعر #میرزاحبیب_خراسانی
برگرفته از برنامه یک شاخه گل شماره ۲۱۵
خوشا دردی که درمانی ندارد...
شعر #میرزاحبیب_خراسانی
برگرفته از برنامه یک شاخه گل شماره ۲۱۵
خوشا دردی که درمانی ندارد...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی ذکر مستدام عبادت تمام نیست
فیض کاشانی
فیض کاشانی
کانال تلگرامیsmsu43@
همایون شجریان - حوا
همایون شجریان
حوا
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت
از سر تو کمی زیادم و رفت
حوا
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت
از سر تو کمی زیادم و رفت
به عزمِ توبه سحر گفتم استخاره کُنَم
بهارِ توبه شِکَن میرسد چه چاره کُنَم؟
سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم
چو غنچه با لبِ خندان به یادِ مجلسِ شاه
پیاله گیرم و از شوق، جامه پاره کنم
به دورِ لاله دِماغِ مرا عِلاج کنید
گر از میانهٔ بزمِ طَرَب کناره کنم
ز رویِ دوست مرا چون گلِ مراد شِکُفت
حوالهٔ سَرِ دشمن به سنگِ خاره کنم
گدایِ میکدهام، لیک وقتِ مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
مرا که نیست رَه و رسمِ لقمه پرهیزی
چرا ملامتِ رندِ شرابخواره کنم
به تختِ گُل بنشانم بُتی چو سلطانی
ز سنبل و سَمَنش، سازِ طوق و یاره کنم
ز باده خوردن پنهان مَلول شد حافظ
به بانگِ بَربَط و نِی، رازَش آشکاره کنم
#حافظ
بهارِ توبه شِکَن میرسد چه چاره کُنَم؟
سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم
چو غنچه با لبِ خندان به یادِ مجلسِ شاه
پیاله گیرم و از شوق، جامه پاره کنم
به دورِ لاله دِماغِ مرا عِلاج کنید
گر از میانهٔ بزمِ طَرَب کناره کنم
ز رویِ دوست مرا چون گلِ مراد شِکُفت
حوالهٔ سَرِ دشمن به سنگِ خاره کنم
گدایِ میکدهام، لیک وقتِ مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
مرا که نیست رَه و رسمِ لقمه پرهیزی
چرا ملامتِ رندِ شرابخواره کنم
به تختِ گُل بنشانم بُتی چو سلطانی
ز سنبل و سَمَنش، سازِ طوق و یاره کنم
ز باده خوردن پنهان مَلول شد حافظ
به بانگِ بَربَط و نِی، رازَش آشکاره کنم
#حافظ
آن لذت طاعت را دیدی، مزد خود را بستدی. بایستی که تو آن را ندیدیی و در نیافتیی، تا غرق عالم ربانی بودیی، و از آن بزرگتر، بلندتر، بلندتر، بلندتر جویی، که الله اکبر عبارت ازین است که بردار فکرت را از آنچه در وهم تو میآید، و اندیشهی تست.
و نظر را بلندتر دار که او اکبر است از آن همه تصورها، اگر چه تصور نبی است و مرسل و اولوالعزم؛ از آن اکبر است.
شمس تبریزی
و نظر را بلندتر دار که او اکبر است از آن همه تصورها، اگر چه تصور نبی است و مرسل و اولوالعزم؛ از آن اکبر است.
شمس تبریزی
ای کریمی که بخشنده عطایی، و ای حکیمی که پوشنده خطایی، و ای صمدی که از ادراک ما جدایی، و ای احدی که در ذات و صفات بیهمتایی، و ای قادری که خدایی را سزایی، و ای خالقی که گمراهان را راهنمایی؛ جان ما را صفای خود ده، و دل ما را هوای خود ده، و چشم ما را ضیای خود ده، و ما را از فضل و کرم خود آن ده، که آن به.
این بنده چه داند که چه میباید جُست؟
داننده تویی هر آنچه دانی، آن ده
الهی! فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران مینگرند، به درویشان و مسکینان نگرند. الهی! تو کریمی و واولیتری که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری، در عاصیان نگری.
#خواجه_عبدالله_انصاری
این بنده چه داند که چه میباید جُست؟
داننده تویی هر آنچه دانی، آن ده
الهی! فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران مینگرند، به درویشان و مسکینان نگرند. الهی! تو کریمی و واولیتری که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری، در عاصیان نگری.
#خواجه_عبدالله_انصاری
Chegoneh Chegoneh
Moein
معین
چگونه چگونه؟! ...
معین
چگونه چگونه؟! ...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوری،
گاهی دردآور نیست
اما دردآور فاصله گرفتن کسی از تو است
که روزی برایش آشكارا گفتی،
دوری اش تنها چیزی است
که تو را می شکند.
#نزار_قبانی
گاهی دردآور نیست
اما دردآور فاصله گرفتن کسی از تو است
که روزی برایش آشكارا گفتی،
دوری اش تنها چیزی است
که تو را می شکند.
#نزار_قبانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای خاکِ تيره، دلبر مارا عزيز دار ؛
كاين نور چشم ماست كه در بر گرفته اى؛
درگذشت دوست عالیقدرم آقای اکبر گلپایگانی، استاد مسلم آواز و موسیقی ایرانی، را به مردم ِهنردوست ایران،
جامعه هنرى و خانواده مُعزز ایشان
تسلیت عرض میکنم.
روحش شاد و نام و یادش جاودان.
ایرج خواجه امیری - سیزدهم آبان ۱۴۰۲
كاين نور چشم ماست كه در بر گرفته اى؛
درگذشت دوست عالیقدرم آقای اکبر گلپایگانی، استاد مسلم آواز و موسیقی ایرانی، را به مردم ِهنردوست ایران،
جامعه هنرى و خانواده مُعزز ایشان
تسلیت عرض میکنم.
روحش شاد و نام و یادش جاودان.
ایرج خواجه امیری - سیزدهم آبان ۱۴۰۲
.
هر روز نو، جامی دهد،
تسکین و آرامی دهد
هر روز پیغامی دهد ،
این عشق چون پیغامبرم
#مولانا از غزل ۱۳۷۳
هر روز نو، جامی دهد،
تسکین و آرامی دهد
هر روز پیغامی دهد ،
این عشق چون پیغامبرم
#مولانا از غزل ۱۳۷۳
کشید این دل گریبانم
به سوی کوی آن یارم
در آن کویی که می خوردم
گرو شد کفش و دستارم
ز عقل خود چو رفتم
من سر زلفش گرفتم من
کنون در حلقه زلفش
گرفتارم گرفتارم
#مولانای_جان
به سوی کوی آن یارم
در آن کویی که می خوردم
گرو شد کفش و دستارم
ز عقل خود چو رفتم
من سر زلفش گرفتم من
کنون در حلقه زلفش
گرفتارم گرفتارم
#مولانای_جان
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
گفتم به باد میدهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
#حضرت_حافظ
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
گفتم به باد میدهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
#حضرت_حافظ
#زندگینامه
اکبر گلپایگانی ۱۰ بهمن سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. گلپایگانی در پنج سالگی مادر خود را از دست میدهد و این حادثه در آن زمان تأثیر بدی بر روحیه وی گذاشته بود.
در سال ۱۳۱۸, گلپا وارد دبستان فرهنگ شد و به عنوان قاری قرآن در کلاسش برگزیده شد. پس از این فعالیتها، وی با آشنایی با تعزیه خوان محله شان و کار کردن زیر نظر او اصول اولیه آوازخوانی را آموخت. در سال ۱۳۲۰ وی بهطور جدی و منظم تعلیم موسیقی و دستگاهها را نزد پدر آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶ نخستین تجربهٔ حضور در یک ارکستر و گروه کر را کسب کرد و در سال ۱۳۲۷ در انجمن موسیقی مدرسه نظام عضو شد. او از سال ۱۳۲۸ به بعد با هنرمندان سرشناسِ موسیقی آشنا شد و آموزش را زیر نظر آنان آغاز کرد.
از جمله استادان اکبر گلپایگانی میتوان به هنرمندانی همچون حسن یکرنگی (از شاگردان اقبال آذر)، نور علی برومند، اسماعیل قهرمانی، ابوالحسن صبا، یوسف فروتن، محمد ایرانی مجرد، عبدالله دوامی، ادیب خوانساری، حسین طاهرزاده و سلیمان امیر قاسمی اشاره کرد.
در سال ۱۳۳۵ سازمان یونسکو از اکبر گلپایگانی، نورعلی برومند و علیاصغر بهاری برای اجرای آواز و موسیقی ایرانی دعوت به عمل آورد. در سال ۱۳۳۷ وی از سوی داود پیرنیا (مبتکر برنامه گلها) به رادیو دعوت شد.
#آلبومها
موی سپید
مست عشق
عقیق
دل ای دل
بزم عاشقان (مشترک با ایرج)
روی برگی بنویس عشق
چرا عاشق نباشم
قدر محبت
اکبر گلپایگانی ۱۰ بهمن سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. گلپایگانی در پنج سالگی مادر خود را از دست میدهد و این حادثه در آن زمان تأثیر بدی بر روحیه وی گذاشته بود.
در سال ۱۳۱۸, گلپا وارد دبستان فرهنگ شد و به عنوان قاری قرآن در کلاسش برگزیده شد. پس از این فعالیتها، وی با آشنایی با تعزیه خوان محله شان و کار کردن زیر نظر او اصول اولیه آوازخوانی را آموخت. در سال ۱۳۲۰ وی بهطور جدی و منظم تعلیم موسیقی و دستگاهها را نزد پدر آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶ نخستین تجربهٔ حضور در یک ارکستر و گروه کر را کسب کرد و در سال ۱۳۲۷ در انجمن موسیقی مدرسه نظام عضو شد. او از سال ۱۳۲۸ به بعد با هنرمندان سرشناسِ موسیقی آشنا شد و آموزش را زیر نظر آنان آغاز کرد.
از جمله استادان اکبر گلپایگانی میتوان به هنرمندانی همچون حسن یکرنگی (از شاگردان اقبال آذر)، نور علی برومند، اسماعیل قهرمانی، ابوالحسن صبا، یوسف فروتن، محمد ایرانی مجرد، عبدالله دوامی، ادیب خوانساری، حسین طاهرزاده و سلیمان امیر قاسمی اشاره کرد.
در سال ۱۳۳۵ سازمان یونسکو از اکبر گلپایگانی، نورعلی برومند و علیاصغر بهاری برای اجرای آواز و موسیقی ایرانی دعوت به عمل آورد. در سال ۱۳۳۷ وی از سوی داود پیرنیا (مبتکر برنامه گلها) به رادیو دعوت شد.
#آلبومها
موی سپید
مست عشق
عقیق
دل ای دل
بزم عاشقان (مشترک با ایرج)
روی برگی بنویس عشق
چرا عاشق نباشم
قدر محبت