Jane Jahan
MohammadReza Shajarian
جانِ جهان دوش کجا بوده ای؟
نی غلطم، در دل ما بوده ای
آه که من دوش چه سان بوده ام
مولانا
نی غلطم، در دل ما بوده ای
آه که من دوش چه سان بوده ام
مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان....!!
#سعدی
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان....!!
#سعدی
اندرو نه حیله مانَد، نه روش
پس کنم ناگفته تان من پرورش
بنابراین، برای انسان نه تدبیری می مانَد و نه حرکت و جنبشی. پس من بی آنکه از آن دشمن درونی سخنی در میان آورم شما را تربیت میکنم که چه سان باید از آن برحذر باشید.
همچو بوبكرِ رَبابی تن زنم
دست، چون داود در آهن زنم
من مانند ابوبکر ربابی خاموش می مانم و مانند حضرت داود دست برآهن میزنم.
مولانا در اینجا خموشی رسول الله (ص) را به خموشی ابوبکر ربابی تشبیه کرده که چند قرن پس از او آمده است.
تا مُحال از دست من حالی شود
مرغِ پَر برکَنده را بالی شود
تا آنکه امر مُحال به دست من تحقق یابد و مرغ پر و بال کنده را پر و پالی حاصل شود.
منظور دو بیت اخير: من ( پیامبر یا هر ولی صالح) به مدد الهی می توانم بی گفت و کلام،
در روح سالک تصرّف کنم و نفس امّاره را نرم و مطیع کنم همچون آهن که در دستان داود
نرم می شد و برای روح هایی که بال و پر همّتشان فرو ریخته و نمی توانستند عروج کنند
قادرم، بال و پر همّت و هدایت تهیه کنم.
یَدُالله فَوقَ اَیدیهم بُوَد
دستِ ما را دستِ خود فرمود اَحَد
چون دست خدا بالاتر از همه دست هاست، خداوند یکتا دست ما را دست خود خوانده است. (اشاره به آیه ۱۰ سورۂ فتح: «آنان که با تو بیعت کنند در حقیقت با خدا بیعت کنند؛ قدرت و نصرت خدا، برتراز قدرت و نصرت آنان است. هر که پیمان گسلد، زیان آن بر او باشد؛ و هر که زنهار خود باخدا نگه دارد، خدا پاداشی بیکران بدو ارزانی دارد.» يد ( = دست) به معنی قدرت و نیرو است.
مولانا در اینجا دست انبیاء و اولیا را دست خدا می شمرد به اعتبارآنکه مستغرق در حق بوده اند.)
شرح مثنوی
پس کنم ناگفته تان من پرورش
بنابراین، برای انسان نه تدبیری می مانَد و نه حرکت و جنبشی. پس من بی آنکه از آن دشمن درونی سخنی در میان آورم شما را تربیت میکنم که چه سان باید از آن برحذر باشید.
همچو بوبكرِ رَبابی تن زنم
دست، چون داود در آهن زنم
من مانند ابوبکر ربابی خاموش می مانم و مانند حضرت داود دست برآهن میزنم.
مولانا در اینجا خموشی رسول الله (ص) را به خموشی ابوبکر ربابی تشبیه کرده که چند قرن پس از او آمده است.
تا مُحال از دست من حالی شود
مرغِ پَر برکَنده را بالی شود
تا آنکه امر مُحال به دست من تحقق یابد و مرغ پر و بال کنده را پر و پالی حاصل شود.
منظور دو بیت اخير: من ( پیامبر یا هر ولی صالح) به مدد الهی می توانم بی گفت و کلام،
در روح سالک تصرّف کنم و نفس امّاره را نرم و مطیع کنم همچون آهن که در دستان داود
نرم می شد و برای روح هایی که بال و پر همّتشان فرو ریخته و نمی توانستند عروج کنند
قادرم، بال و پر همّت و هدایت تهیه کنم.
یَدُالله فَوقَ اَیدیهم بُوَد
دستِ ما را دستِ خود فرمود اَحَد
چون دست خدا بالاتر از همه دست هاست، خداوند یکتا دست ما را دست خود خوانده است. (اشاره به آیه ۱۰ سورۂ فتح: «آنان که با تو بیعت کنند در حقیقت با خدا بیعت کنند؛ قدرت و نصرت خدا، برتراز قدرت و نصرت آنان است. هر که پیمان گسلد، زیان آن بر او باشد؛ و هر که زنهار خود باخدا نگه دارد، خدا پاداشی بیکران بدو ارزانی دارد.» يد ( = دست) به معنی قدرت و نیرو است.
مولانا در اینجا دست انبیاء و اولیا را دست خدا می شمرد به اعتبارآنکه مستغرق در حق بوده اند.)
شرح مثنوی
فریبم میدهدآسودگی، ای شوق، تدبیری!
به رنگ غنچه خوابی دیدهام،ای صبح، تعبیری!
ندانم دل اسیر کیست، امّا اینقدر دانم
که درگردنفس پیچیده است آواز زنجیری
َ#بیدل_دهلوی
به رنگ غنچه خوابی دیدهام،ای صبح، تعبیری!
ندانم دل اسیر کیست، امّا اینقدر دانم
که درگردنفس پیچیده است آواز زنجیری
َ#بیدل_دهلوی
Alireza Ghorbani & Alim Qasimov {Melovy.ir}
Alireza Ghorbani & Alim Qasimov
مستان سلامت می کنند
#علیرضاقربانی و #عالمقاسماف
آن کس که تو را دارد از عيش چه کم دارد
وان کس که تو را بيند اي ماه چه غم دارد
اي نازش حور از تو وي تابش نور از تو
اي آن که دو صد چون مه شاگرد و حشم دارد
بس عاشق آشفته آسوده و خوش خفته
در سايه آن زلفي کو حلقه و خم دارد
#مولانا
#علیرضاقربانی و #عالمقاسماف
آن کس که تو را دارد از عيش چه کم دارد
وان کس که تو را بيند اي ماه چه غم دارد
اي نازش حور از تو وي تابش نور از تو
اي آن که دو صد چون مه شاگرد و حشم دارد
بس عاشق آشفته آسوده و خوش خفته
در سايه آن زلفي کو حلقه و خم دارد
#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روحشان در آرامش و یادشان گرامی🖤
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روحشان در آرامش و یادشان گرامی🖤
در عشق تو معرفت خطا دانستیم
چه عشق و چه معرفت کرا دانستیم
یک یافتنی از او به فریاد دو کون
این هست از آن نیست که ما دانستیم
#مولانا
چه عشق و چه معرفت کرا دانستیم
یک یافتنی از او به فریاد دو کون
این هست از آن نیست که ما دانستیم
#مولانا
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
Audio
آوازی بدون ساز با صدای ملکوتی #استاداکبرگلپا
شعر #میرزاحبیب_خراسانی
برگرفته از برنامه یک شاخه گل شماره ۲۱۵
خوشا دردی که درمانی ندارد...
شعر #میرزاحبیب_خراسانی
برگرفته از برنامه یک شاخه گل شماره ۲۱۵
خوشا دردی که درمانی ندارد...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی ذکر مستدام عبادت تمام نیست
فیض کاشانی
فیض کاشانی
کانال تلگرامیsmsu43@
همایون شجریان - حوا
همایون شجریان
حوا
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت
از سر تو کمی زیادم و رفت
حوا
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت
از سر تو کمی زیادم و رفت
به عزمِ توبه سحر گفتم استخاره کُنَم
بهارِ توبه شِکَن میرسد چه چاره کُنَم؟
سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم
چو غنچه با لبِ خندان به یادِ مجلسِ شاه
پیاله گیرم و از شوق، جامه پاره کنم
به دورِ لاله دِماغِ مرا عِلاج کنید
گر از میانهٔ بزمِ طَرَب کناره کنم
ز رویِ دوست مرا چون گلِ مراد شِکُفت
حوالهٔ سَرِ دشمن به سنگِ خاره کنم
گدایِ میکدهام، لیک وقتِ مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
مرا که نیست رَه و رسمِ لقمه پرهیزی
چرا ملامتِ رندِ شرابخواره کنم
به تختِ گُل بنشانم بُتی چو سلطانی
ز سنبل و سَمَنش، سازِ طوق و یاره کنم
ز باده خوردن پنهان مَلول شد حافظ
به بانگِ بَربَط و نِی، رازَش آشکاره کنم
#حافظ
بهارِ توبه شِکَن میرسد چه چاره کُنَم؟
سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم
چو غنچه با لبِ خندان به یادِ مجلسِ شاه
پیاله گیرم و از شوق، جامه پاره کنم
به دورِ لاله دِماغِ مرا عِلاج کنید
گر از میانهٔ بزمِ طَرَب کناره کنم
ز رویِ دوست مرا چون گلِ مراد شِکُفت
حوالهٔ سَرِ دشمن به سنگِ خاره کنم
گدایِ میکدهام، لیک وقتِ مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
مرا که نیست رَه و رسمِ لقمه پرهیزی
چرا ملامتِ رندِ شرابخواره کنم
به تختِ گُل بنشانم بُتی چو سلطانی
ز سنبل و سَمَنش، سازِ طوق و یاره کنم
ز باده خوردن پنهان مَلول شد حافظ
به بانگِ بَربَط و نِی، رازَش آشکاره کنم
#حافظ
آن لذت طاعت را دیدی، مزد خود را بستدی. بایستی که تو آن را ندیدیی و در نیافتیی، تا غرق عالم ربانی بودیی، و از آن بزرگتر، بلندتر، بلندتر، بلندتر جویی، که الله اکبر عبارت ازین است که بردار فکرت را از آنچه در وهم تو میآید، و اندیشهی تست.
و نظر را بلندتر دار که او اکبر است از آن همه تصورها، اگر چه تصور نبی است و مرسل و اولوالعزم؛ از آن اکبر است.
شمس تبریزی
و نظر را بلندتر دار که او اکبر است از آن همه تصورها، اگر چه تصور نبی است و مرسل و اولوالعزم؛ از آن اکبر است.
شمس تبریزی
ای کریمی که بخشنده عطایی، و ای حکیمی که پوشنده خطایی، و ای صمدی که از ادراک ما جدایی، و ای احدی که در ذات و صفات بیهمتایی، و ای قادری که خدایی را سزایی، و ای خالقی که گمراهان را راهنمایی؛ جان ما را صفای خود ده، و دل ما را هوای خود ده، و چشم ما را ضیای خود ده، و ما را از فضل و کرم خود آن ده، که آن به.
این بنده چه داند که چه میباید جُست؟
داننده تویی هر آنچه دانی، آن ده
الهی! فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران مینگرند، به درویشان و مسکینان نگرند. الهی! تو کریمی و واولیتری که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری، در عاصیان نگری.
#خواجه_عبدالله_انصاری
این بنده چه داند که چه میباید جُست؟
داننده تویی هر آنچه دانی، آن ده
الهی! فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران مینگرند، به درویشان و مسکینان نگرند. الهی! تو کریمی و واولیتری که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری، در عاصیان نگری.
#خواجه_عبدالله_انصاری
Chegoneh Chegoneh
Moein
معین
چگونه چگونه؟! ...
معین
چگونه چگونه؟! ...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوری،
گاهی دردآور نیست
اما دردآور فاصله گرفتن کسی از تو است
که روزی برایش آشكارا گفتی،
دوری اش تنها چیزی است
که تو را می شکند.
#نزار_قبانی
گاهی دردآور نیست
اما دردآور فاصله گرفتن کسی از تو است
که روزی برایش آشكارا گفتی،
دوری اش تنها چیزی است
که تو را می شکند.
#نزار_قبانی