با شاه هر آنکسی که در خرگاهست
آن از کرم و لطف و عطای شاهست
با شاه کجا رسی بهر بیخویشی
زانجانب بیخودی هزاران راهست
#مولانای_جان
آن از کرم و لطف و عطای شاهست
با شاه کجا رسی بهر بیخویشی
زانجانب بیخودی هزاران راهست
#مولانای_جان
با عشق نشین که گوهر کان تو است
آنکس را جو که تا ابد آن تو است
آنرا بمخوان جان که غم جان تو است
بر خویش حرام کن اگر نان تو است
#مولانای_جان
آنکس را جو که تا ابد آن تو است
آنرا بمخوان جان که غم جان تو است
بر خویش حرام کن اگر نان تو است
#مولانای_جان
Sobhe Azadi
Alireza Ghorbani
■هوشنگ ابتهاج
■علیرضا قربانی
تنم افتاده خونین
زیر این آوار شب اما
دری زین دخمه
سوی خانه ی خورشید بگشادم
الا ای صبح آزادی،
به یادآور در آن شادی
کز این شب های ناباور
منت آواز میدادم
@
■علیرضا قربانی
تنم افتاده خونین
زیر این آوار شب اما
دری زین دخمه
سوی خانه ی خورشید بگشادم
الا ای صبح آزادی،
به یادآور در آن شادی
کز این شب های ناباور
منت آواز میدادم
@
با دشمن تو چو یار بسیار نشست
با یار نشایدت دگربار نشست
پرهیز از آن گلی که با خار نشست
بگریز از آن مگس که بر مار نشست
#مولانای_جان
با یار نشایدت دگربار نشست
پرهیز از آن گلی که با خار نشست
بگریز از آن مگس که بر مار نشست
#مولانای_جان
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهریمنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
#حضرت_حافظ
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهریمنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
#حضرت_حافظ
هر پارهٔ خاک را چو ماهی کردی
وانگه مه را قرین شاهی کردی
آخر ز فراق هر دو آهی کردی
زان آه بسوی خویش راهی کردی
#مولانای_جان
وانگه مه را قرین شاهی کردی
آخر ز فراق هر دو آهی کردی
زان آه بسوی خویش راهی کردی
#مولانای_جان
هر روز پگاه خیمه بر جوی زنی
صد نقش تو بر گلشن خوشبوی زنی
چون دف دل ما سماع آنگاه کند
کش هر نفسی هزار بر روی زنی
#مولانای_جان
صد نقش تو بر گلشن خوشبوی زنی
چون دف دل ما سماع آنگاه کند
کش هر نفسی هزار بر روی زنی
#مولانای_جان
ما حبابیم و عین ما دریا
نظری کن به عین ما در ما
بندهٔ حضرت خداوندیم
به جمال و کمال بی همتا
آینه گر هزار می نگرم
در همه دیده می شود اسما
عالم از نور او شده روشن
نظری کن به دیدهٔ بینا
بر در او رو خوشی بنشین
گر کنی میل جنت الماوی
دُرد دردش بنوش خوش می باش
تا بیابی تو ذوق بو دردا
عارفانه به نور او دیدیم
نعمت الله در همه اشیا
#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
نظری کن به عین ما در ما
بندهٔ حضرت خداوندیم
به جمال و کمال بی همتا
آینه گر هزار می نگرم
در همه دیده می شود اسما
عالم از نور او شده روشن
نظری کن به دیدهٔ بینا
بر در او رو خوشی بنشین
گر کنی میل جنت الماوی
دُرد دردش بنوش خوش می باش
تا بیابی تو ذوق بو دردا
عارفانه به نور او دیدیم
نعمت الله در همه اشیا
#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
تو ای جان دل من هستی من
هایده
آواز بانو #هایده
شعر #هما_میرافشار
اجرای زنده در بزم «شباهنگ»
بهمراه استاد #گلپا
تو ای جان دل من،هستی من
تو ای در شام غمها مستی من
تو ای بنشسته با خون در وجودم
تو ای امید و عشق و تار و پودم
تو در چشم منی،هر جا که هستم
ترا هر جا که هستی میپرستم
تو در هر ذره پیدایی به چشمم
تو در هر قطره دریایی به چشمم
شرابی،شعر نابی،هر چه هستی
مرا از هر چه غیر از خود گسستی
تو صبح صادقی در شام تارم...
تویی پایان شام انتظارم...
شعر #هما_میرافشار
اجرای زنده در بزم «شباهنگ»
بهمراه استاد #گلپا
تو ای جان دل من،هستی من
تو ای در شام غمها مستی من
تو ای بنشسته با خون در وجودم
تو ای امید و عشق و تار و پودم
تو در چشم منی،هر جا که هستم
ترا هر جا که هستی میپرستم
تو در هر ذره پیدایی به چشمم
تو در هر قطره دریایی به چشمم
شرابی،شعر نابی،هر چه هستی
مرا از هر چه غیر از خود گسستی
تو صبح صادقی در شام تارم...
تویی پایان شام انتظارم...
اینکه عاشق در فراقست و می سوزد همه نشانه دوگانگیست؛ چون که عشق بر او زد و او را از میان برداشت و به معشوق رسید، دیگر دوگانگی در میان نیست، همه وصل است، همه وحدت است.
عشق اوست، معشوق اوست، عاشق اوست.
#عین_القضات_همدانی
عشق اوست، معشوق اوست، عاشق اوست.
#عین_القضات_همدانی
دل مدام از خط و زلف یار می گوید سخن
هر که سودایی شود بسیار می گوید سخن
پیش رخساری که می لغزد بر او پای نگاه
ساده لوح آن کس که از گلزار می گوید سخن
صائب_تبریزی
هر که سودایی شود بسیار می گوید سخن
پیش رخساری که می لغزد بر او پای نگاه
ساده لوح آن کس که از گلزار می گوید سخن
صائب_تبریزی
ماه و گُل ار خوانمش، کِی گُل و مَه همچو اوست؟
مَه نه بدین خطّ و خال، گُل نه بدین رنگ و بوست
#ایزدی_شیرازی
مَه نه بدین خطّ و خال، گُل نه بدین رنگ و بوست
#ایزدی_شیرازی
من پیر شدم پیر نه ز ایام شدم
از نازش معشوقه خودکام شدم
در هر نفسی پخته شدم خام شدم
در هر قدمی دانه شدم دام شدم
#مولانا
از نازش معشوقه خودکام شدم
در هر نفسی پخته شدم خام شدم
در هر قدمی دانه شدم دام شدم
#مولانا
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دلم خست کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست
مولانا
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دلم خست کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست
مولانا
بدان - که خداوند توفیقت عطا کند! - «حب» و «عشق» #مقام_الهی است.
چون خداوند خویش را بدان توصیف کرده و «ودود» نامیده است.
فتوحات مکیه
چون خداوند خویش را بدان توصیف کرده و «ودود» نامیده است.
فتوحات مکیه
برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مخملی داشت . هر انسانی به شکلی نرم شدن را فرا می گیرد، بعضی ها حادثه ای را پشت سر می گذارند . بعضی ها مرضی کشنده را ، بعضی ها درد فراق می کشند . بعضی ها درد از دست دادن مال ...
همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر می گذاریم ، بلاهایی که فرصتی فراهم می آورند برای نرم کردن سختی های قلب . بعضی هایمان حکمت این بلایا را درک می کنیم و نرم می شویم ، بعضی هایمان افسوس که سخت تر از پیش می شویم.
الیف_شافاک
همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر می گذاریم ، بلاهایی که فرصتی فراهم می آورند برای نرم کردن سختی های قلب . بعضی هایمان حکمت این بلایا را درک می کنیم و نرم می شویم ، بعضی هایمان افسوس که سخت تر از پیش می شویم.
الیف_شافاک