آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست
وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست
#شیخ_بهایی
وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست
#شیخ_بهایی
و گفت: گر در همه عمر خویش یک بار او را بیازرده باشی و همه ی عمر برآن همی گریی، وحتی اگر عفو کند،
آن حسرت برنخیزد که" چون او خداوندی را چرا بیازردم..؟
تذکره الاولیاء،
ذکر ابوالحسن خرقانی
آن حسرت برنخیزد که" چون او خداوندی را چرا بیازردم..؟
تذکره الاولیاء،
ذکر ابوالحسن خرقانی
ای جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست
آورده ز لطف خویش از نیست به هست
بر درگه عدل تو چه درویش و چه شاه؟
در سایهٔ عفو تو چه هشیار و چه مست؟
#عراقی
آورده ز لطف خویش از نیست به هست
بر درگه عدل تو چه درویش و چه شاه؟
در سایهٔ عفو تو چه هشیار و چه مست؟
#عراقی
دیگران از مرگ مهلت خواستند
عاشقان گویند نی نی زود باد
آسمان از دود عاشق ساختهست
آفرین بر صاحب این دود باد
#حضرت_مولانا
عاشقان گویند نی نی زود باد
آسمان از دود عاشق ساختهست
آفرین بر صاحب این دود باد
#حضرت_مولانا
تو مرا جویان، مثالِ مادران
من گُریزان از تو مانندِ خَران
تو مانند مادران مهربان مرا دنبال می کردی که رنجی را از من بزدایی، ولی من مانند الاغ از دست تو فرار می کردم. این سخنان کسی است که بر حسب باطن گرفتار مارِ نفس امّاره است. آنکه یکه تاز میدان ارشاد و هدایت است، به آن اسير نفس، ریاضت می دهد تا جانش از خطر آن نفس مار صفت رهایی یابد. ابتدا ممکن است این فرد، اعمال آن مرشد کامل و هادی فاضل را عَبَث و نامعقول بداند ولی نهایتاً به نتیجه ای مطلوب می رسد.
خر گُریزد از خداوند از خرى
صاحبش در پی زنیکو گوهری
خر به سبب خر بودن و نادانی خود، از صاحبش می گریزد، ولی صاحبش به جهت نیکخویی به دنبال آن خر می رود.
نه از پیِ سود و زیان می جویَدَش
بلکه تا گُرگش نَدَرّد یا دَدَش
صاحب خر به خاطر سود و زیان به دنبال خر خود روان نمی شود و آن را نمی جوید بلکه به این خاطر در پی او می رود که مبادا گرگ و یا حیوانی درنده او را پاره کند.
ای خُنُک آن را که بیند رویِ تو
یا درافتد ناگهان در کویِ تو
خوشا به سعادت کسی که روی ترا مشاهده کند، یا ناگهان گذارش به سر راه تو بیفتد.
شرح مثنوی
من گُریزان از تو مانندِ خَران
تو مانند مادران مهربان مرا دنبال می کردی که رنجی را از من بزدایی، ولی من مانند الاغ از دست تو فرار می کردم. این سخنان کسی است که بر حسب باطن گرفتار مارِ نفس امّاره است. آنکه یکه تاز میدان ارشاد و هدایت است، به آن اسير نفس، ریاضت می دهد تا جانش از خطر آن نفس مار صفت رهایی یابد. ابتدا ممکن است این فرد، اعمال آن مرشد کامل و هادی فاضل را عَبَث و نامعقول بداند ولی نهایتاً به نتیجه ای مطلوب می رسد.
خر گُریزد از خداوند از خرى
صاحبش در پی زنیکو گوهری
خر به سبب خر بودن و نادانی خود، از صاحبش می گریزد، ولی صاحبش به جهت نیکخویی به دنبال آن خر می رود.
نه از پیِ سود و زیان می جویَدَش
بلکه تا گُرگش نَدَرّد یا دَدَش
صاحب خر به خاطر سود و زیان به دنبال خر خود روان نمی شود و آن را نمی جوید بلکه به این خاطر در پی او می رود که مبادا گرگ و یا حیوانی درنده او را پاره کند.
ای خُنُک آن را که بیند رویِ تو
یا درافتد ناگهان در کویِ تو
خوشا به سعادت کسی که روی ترا مشاهده کند، یا ناگهان گذارش به سر راه تو بیفتد.
شرح مثنوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم, جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است، گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
این قفس، چون دلم، تنگ وتار است
شعله فکن، در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت، گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این
بیشترکن, بیشتر کن, بیشتر کن
مرغ بیدل، شرح هجران
مختصر مختصر کن
#استاد_شجریان
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم, جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است، گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
این قفس، چون دلم، تنگ وتار است
شعله فکن، در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت، گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این
بیشترکن, بیشتر کن, بیشتر کن
مرغ بیدل، شرح هجران
مختصر مختصر کن
#استاد_شجریان
کانال تلگرامیsmsu43@
همایون شجریان -چه دانستم... که این سودا ...
چه دانستم...
که این سودا ...
مرا زین سان کند مجنون..!
دلم را دوزخی سازد...
دو چشمم را کند جیحون...
چه دانستم...
که سیلابی مرا ناگاه برباید..
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون..!
" چه دانستم "
#استاد_همایون_شجریان
که این سودا ...
مرا زین سان کند مجنون..!
دلم را دوزخی سازد...
دو چشمم را کند جیحون...
چه دانستم...
که سیلابی مرا ناگاه برباید..
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون..!
" چه دانستم "
#استاد_همایون_شجریان
در هر کسی از دیده بد مینگری
از چنبره وجود خود مینگری
قهر در لطف مینگرد
به دیده خود همه قهر میبیند
اخر این بنده خدا کافر را میگوید که تو از ان اویی و من از ان اویم،
لیکن تو صفت قهر اویی و من صفت لطف او....
شمس الدین محمد تبریزی
از چنبره وجود خود مینگری
قهر در لطف مینگرد
به دیده خود همه قهر میبیند
اخر این بنده خدا کافر را میگوید که تو از ان اویی و من از ان اویم،
لیکن تو صفت قهر اویی و من صفت لطف او....
شمس الدین محمد تبریزی
مانندهٔ گل ز اصل خندان زادی
وز طالع و بخت خویش شادی شادی
سرسبز چو شاخ گل و آزاده چو سرو
سروی عجبی که از زمین آزادی
#حضرت_مولانا
وز طالع و بخت خویش شادی شادی
سرسبز چو شاخ گل و آزاده چو سرو
سروی عجبی که از زمین آزادی
#حضرت_مولانا
آفتاب «أللّهُ نورُ السَّمواتِ والأرض» بی آیینهی جمال محمد رسولُ الله دیدن، دیده بسوزد. بهواسطهی آیینه مطالعهی جمال آفتاب توان کردن علی الدوام؛ و چون بی آیینه معشوق دیدن محال است و در پرده دیدن ضرورت باشد.
#عینالقضات
#تمهیدات
@
#عینالقضات
#تمهیدات
@
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی هیچ میشوی،
رقص روح در اوج یگانگی، آغاز میشود.....
بایزید بسطامی را پرسیدند؛
بنده با چه چیزی
به بالاترین درجات می رسد؟! فرمود؛
با لال و کور و کر بودن ...!
رقص روح در اوج یگانگی، آغاز میشود.....
بایزید بسطامی را پرسیدند؛
بنده با چه چیزی
به بالاترین درجات می رسد؟! فرمود؛
با لال و کور و کر بودن ...!
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در آن صبح سترون سرد پاییزی
نیستان سوخت، دستان سوخت
هم این خونیاگر آیین مستان سوخت
سوگ تنبور
#هژیر_مهر_افروز
نیستان سوخت، دستان سوخت
هم این خونیاگر آیین مستان سوخت
سوگ تنبور
#هژیر_مهر_افروز
#مرگ
آفتاب آرام آرام غروب کرد
و نشانی از ظهر نبود
برفراز ده به نظاره نشستم
نیمروز، خانه به خانه پیدا بود
غروب به آهستگی در تاریکی محو میشد
ردّی از شبنم بر چمنها نبود
تنها قطره ای بر پیشانیام فروافتاد
و بر صورتم غلتید
پاهایم، هنوزغرق خواب بودند
انگشتانم بیدار
اما جسمم
اینچنین کوچک چرا به نظر میآمد؟
پیشترها، روشنایی را خوب میشناختم
بهتر از این دم، که میدیدمش
این مرگ است که مرا در بر گرفته
اما دانستنش بیتابم نمیکند
#امیلی_دیکنسون
گروهى نزد شبلى آمدند و شبلى به آنان گفت:
چه كسانى هستيد؟
گفتند: دوستداران تو هستيم.
شبلى آنان را با سنگ بزد و همگى گريختند.
شبلى به آنان گفت: از من مىگريزيد؟
اگر از دوستداران من بوديد از بلاى من نمىگريختيد.
شبلى ادامه داد: اهل محبت جام دوستى را نوشيده اند تا آنجا كه زمين به آنان تنگ آمده است. حق ِمعرفت او را بجاى آوردند و در عظمت او حيران و در قدرت او در حيرت اند. از جام محبت او نوشيده اند و در درياى انس او غرقه اند و از مناجات با او لذت ميبرند.
و اين شعر را انشا كرد:
ذكر المحبة يا مولاى اسكرنى
وهل رأيت محباً غير سكران
مولايم ياد كردن از محبتت مرا سرمست مىكند
آيا محبى را ديدهاى كه مست نباشد؟
#مكاشفة_القلوب
#غزالى
« طالب مولا مَرد است »
( حتی اگر زن باشد )
مانند " رابعه " طالب حق باش .
او یک زن نیست ، هزار مَرد است .
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خطر تغافل معنوی
#دینانی
اگر راهی ندیدهای جهد کن تا راهی بینی
و اگر راه دیدی
توقف چه میکنی و چهاندیشه غم میخوری
#معارف_بهاءولد
#دینانی
اگر راهی ندیدهای جهد کن تا راهی بینی
و اگر راه دیدی
توقف چه میکنی و چهاندیشه غم میخوری
#معارف_بهاءولد
بدانک مبدأ مخلوقات و موجودات، ارواح انسانی بود؛ و مبدأ ارواح انسانی روح پاک محمّدی بود علیهالصّلوه والسلام، چنانک فرمود «اول ما خلقالله تعالی روحی» و در روایتی دیگر «نوری». چون خواجه علیهالصلوه والسلام زبده و خلاصه موجودات و ثمره شجره کاینات بود که «لولاک لما خلقت الافلاک» مبدأ موجودات هم او آمد و جز چنین نبایدکه باشد زیرا که آفرینش بر مثال شجرهای است و خواجه علیهالصلوه والسلام ثمره آن شجره و شجره به حقیقت از تخم ثمره باشد.
#مرصادالعباد
#مرصادالعباد