دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
به باران مژه در ابر میجستم وصالش را
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
که آن گلبرگ بیخارم چنان آمد که من خواهم
#خاقاتی_شروانی
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
به باران مژه در ابر میجستم وصالش را
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
که آن گلبرگ بیخارم چنان آمد که من خواهم
#خاقاتی_شروانی
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست
خود اوست جمله طالب و ما همچو سایهها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست
گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم
گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست
بر گوش ما نهاده دهان او به دمدمه
تا جان ما بگیرد یک باره بوی دوست
چون جان جان وی آمد از وی گزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جان عدوی دوست
بگدازدت ز ناز و چو مویت کند ضعیف
ندهی به هر دو عالم یکتای موی دوست
با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو
کو کو همیزنیم ز مستی به کوی دوست
تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک
از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست
خاموش باش تا صفت خویش خود کند
کو های های سرد تو کو های هوی دوست
#حضرت_مولانا
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست
خود اوست جمله طالب و ما همچو سایهها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست
گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم
گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست
بر گوش ما نهاده دهان او به دمدمه
تا جان ما بگیرد یک باره بوی دوست
چون جان جان وی آمد از وی گزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جان عدوی دوست
بگدازدت ز ناز و چو مویت کند ضعیف
ندهی به هر دو عالم یکتای موی دوست
با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو
کو کو همیزنیم ز مستی به کوی دوست
تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک
از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست
خاموش باش تا صفت خویش خود کند
کو های های سرد تو کو های هوی دوست
#حضرت_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران زیبا🌷
مازندران ، منطقه ی زیبای لفور
مازندران ، منطقه ی زیبای لفور
یک قصّه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است
حافظ
کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است
حافظ
نگردد پخته کس با فکر خامی
نپوید راه هستی را به گامی
ترا توش هنر میباید اندوخت
حدیث زندگی میباید آموخت
#پروین_اعتصامی
نپوید راه هستی را به گامی
ترا توش هنر میباید اندوخت
حدیث زندگی میباید آموخت
#پروین_اعتصامی
انسانها در دو صورت چهره واقعی خودشان را نشان میدهند : اول آنکه بدانند کامل به خواستههایشان رسیدهاند ، یا اینکه بدانند هرگز به خواستههایشان نمیرسند!
#سقراط
#سقراط
Telegram
کتابخانه دانشگاهی
📚 بزرگترین اجتماع فرهیختگان در تلگرام
.
سفارش تبلیغات:
@Library_Ad
.
.
اینستاگرام ما:
https://www.instagram.com/Academic_Library
.
.
کانال دوم ما:
@BookTop
.
.
.
.
انتقاد و پیشنهاد:
@libraryy
.
.
.
.
.
.
سفارش تبلیغات:
@Library_Ad
.
.
اینستاگرام ما:
https://www.instagram.com/Academic_Library
.
.
کانال دوم ما:
@BookTop
.
.
.
.
انتقاد و پیشنهاد:
@libraryy
.
.
.
.
.
دل در پیِ عشق دلبران است هنوز!
وز عمرِ گذشته در گمان است هنوز...
گفتیم که ما و او بههم پیر شویم؛
ما پیر شدیم و دل جوان است هنوز...!
#عبید_زاکانی
وز عمرِ گذشته در گمان است هنوز...
گفتیم که ما و او بههم پیر شویم؛
ما پیر شدیم و دل جوان است هنوز...!
#عبید_زاکانی
ترس سرچشمه اصلی خرافات و یکی از منابع اصلی بی رحمی است ؛
فائق آمدن بر ترس آغاز دانایی است ...
#برتراند_راسل
فائق آمدن بر ترس آغاز دانایی است ...
#برتراند_راسل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گل بکاریم...
همایون شجریان
همایون شجریان
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - خم زلف
خم زلف
آواز: محمدرضا شجریان
تار: داریوش پیرنیاکان
نی: جمشید عندلیبی
تنبک: همایون شجریان
شعر:باباطاهر و فائز دشتی
آواز: محمدرضا شجریان
تار: داریوش پیرنیاکان
نی: جمشید عندلیبی
تنبک: همایون شجریان
شعر:باباطاهر و فائز دشتی
ای دل اگر عاشقی از سرجان درگذر
تیغ غمِ عشق بین قصّه مخوان الحذر
بوی سلامت مبر در صفِ عشّاق از آنک
سینۀ عاشق بود تیرِ بلا را سپر
بی سر و پا شو چو گوی در خمِ چوگانِ عشق
بر سرِ میدان بری گویِ سعادت مگر
با خودیِ خود مرو در حرمِ عاشقان
قطره به دریا مریز زیره به کرمان مبر
دعویِ معنی مکن بستۀ صورت هنوز
ناشده در بحرِ عشق باز نیابی گهر
تا نشوی از وجود پاک بپرداخته
بر تو نیفتد ز عیب پاکروان را نظر
عشق هر اوباش را ره ندهد در حرم
زآن که سزوار نیست عشق به هر محتضر
گر به نزاری رسی عشق بیاموز ازو
ور نه ز اسرارِ عشق لاف مزن بیخبر
#حکیم_نزاری_قهستانی
تیغ غمِ عشق بین قصّه مخوان الحذر
بوی سلامت مبر در صفِ عشّاق از آنک
سینۀ عاشق بود تیرِ بلا را سپر
بی سر و پا شو چو گوی در خمِ چوگانِ عشق
بر سرِ میدان بری گویِ سعادت مگر
با خودیِ خود مرو در حرمِ عاشقان
قطره به دریا مریز زیره به کرمان مبر
دعویِ معنی مکن بستۀ صورت هنوز
ناشده در بحرِ عشق باز نیابی گهر
تا نشوی از وجود پاک بپرداخته
بر تو نیفتد ز عیب پاکروان را نظر
عشق هر اوباش را ره ندهد در حرم
زآن که سزوار نیست عشق به هر محتضر
گر به نزاری رسی عشق بیاموز ازو
ور نه ز اسرارِ عشق لاف مزن بیخبر
#حکیم_نزاری_قهستانی
آن يک، يکی را پرسيد که "فلان مرد اهل است؟"
گفت: "پدرش اهل بود. فاضل بود".
گفت: "من از پدرش نمیپرسم. از وی میپرسم".
گفت: "پدرش سخت اهل دل بود!!"
گفت: "میشنوی چه میگويم؟"
گفت: "تو نمیشنوی! من میشنوم. کر نيستم. میدانم چه میپرسی".
شمس تبریزی
گفت: "پدرش اهل بود. فاضل بود".
گفت: "من از پدرش نمیپرسم. از وی میپرسم".
گفت: "پدرش سخت اهل دل بود!!"
گفت: "میشنوی چه میگويم؟"
گفت: "تو نمیشنوی! من میشنوم. کر نيستم. میدانم چه میپرسی".
شمس تبریزی
حقيقت نهايي را نمي توان بيان كرد ... حقيقت نهايي چون طعم و مزه است ... اگر آنرا بچشي از آن آگاه مي شوي و اگر نچشي ، هيچ راهي براي شناخت آن نيست ... كسي كه مزه عسل را نچشيده ، نمي تواند از شيريني آن دركي حاصل كند ... كسي كه هرگز نور را نديده قادر نيست چيزي در مورد نور بداند ... براي كسي كه حقيقت را شناخته و تجربه كرده بيان آن دشوار است ، زيرا زبان بسيار قاصر است ... اين تجربه بسيار گران و زبان بسيار خرد و كوچك است ... اين تجربه چنان روحاني و زبان چنان خاكي و دنيوي است كه به هيچ وجه امكان ندارد بين آنها پل زد ... از اينرو حقيقت بارها به شناخت رسيده و تمام كساني كه آنرا شناخته اند كوشيده اند ابرازش كنند ولي موفق نشده اند ... ما قدردان تلاشهاي آنها هستيم ، زيرا از راه اين تلاشها زندگي غني تر شده است ...
#اشو
#اشو
دیدار به دل فروخت، نفروخت گران
بوسه به روان فروشد و هست ارزان
آری، که چو آن ماه بود بازرگان
دیدار به دل فروشد و بوسه به جان
#رودکی
بوسه به روان فروشد و هست ارزان
آری، که چو آن ماه بود بازرگان
دیدار به دل فروشد و بوسه به جان
#رودکی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پروردگارا
کسیکه در دامان
تـو پناه گرفت
طعم بیپناهی را نمیچشد
هر کس
که مدد از تـو گرفت
بـی یاور نمیماند
آنکه
بتو پیوست، تنها نمیشود
خداوندا کنارمان باش
قرارمان باش و یارمان باش
شبتون سرشار از آرامش
کسیکه در دامان
تـو پناه گرفت
طعم بیپناهی را نمیچشد
هر کس
که مدد از تـو گرفت
بـی یاور نمیماند
آنکه
بتو پیوست، تنها نمیشود
خداوندا کنارمان باش
قرارمان باش و یارمان باش
شبتون سرشار از آرامش