معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
اکنون میان آدمی و آدمی فرق است
نشان مرد خدا

آن است که
او را ببینی از خدا یاد آید...



حضرت شمس تبریزی
فرصت ... 

زندگي به خودي خود خنثي است ... اين ماييم كه آنرا زيبا يا زشت مي كنيم ... زندگي از انرژيهاي خود ما تشكيل مي شود ... اگر به درون زندگي ، زيبايي بريزيم ، ‌زيبا مي شود ... اگر كاري نكنيم و انتظار داشته باشيم كه زندگي زيبا شود ، اتفاقي رخ نخواهد داد ... زيبايي را بايد خلق كرد ... بايد به حقيقت زندگي ، رنگ و بو و موسيقي ببخشيد ، سپس آن زيبا خواهد شد ... هرگاه در خلق زيبايي شريك شويد ، زندگي تان زيبا مي شود و هرگاه اين روال را متوقف كنيد ، زيبايي از زندگي رخت بر مي بندد ... زشتي و زيبايي آفريده خود ماست ، شادي و بدبختي هم همينطور ... شما آنچه را كه خود خلق مي كنيد ،‌ دريافت مي داريد ... فلسفه كار ما نيز همين است : همانچه مي كاريد ، مي درويد ... زندگي همانند بوم نقاشي سفيد است مي توانيد روي آن مناظر زيبا بكشيد يا روحهاي سياه و آدمهاي خطرناك ، اين به شما بستگي دارد ... مي توانيد زندگي تان را به رويايي زيبا يا كابوسي وحشتناك تبديل كنيد ... هنگاميكه اين نكته را درك كرديد ، همه چيز ساده مي شود ؛‌ خودتان آقاي خودتان مي شويد ، زندگي يك فرصت است ... هرچه نياز داريد ، به شما مي دهد ، و شما خود بايد آنچه را كه مي خواهيد ، بسازيد ... زندگي را بايد خود بسازيد ...

#اشو
نیم به هجر تو تنها، دو همنشین دارم

دل شکسته یکی ، جان بی قرار یکی

#حزین_لاهیجی
ایزد که به زلفت شکن و تاب نهاد
در لعل لبت لولوی خوشاب نهاد

وان خال سیاه برسر ابرویت
هندوست که پا بر سر محراب نهاد


#امیرخسرو_دهلوی
و من در میان می‌دیدم
که بر دوشِ الله‌ام!
باز می‌دیدم که هم من
و هم چرخ و هم افلاک
و خاک و عرش
همه بر دوش الله‌ایم!
تا کجامان خواهد انداختن؟!
تا همه فریاد عاشقانه برآوردیم:
که ای الله! ما چنگال در تو زده‌ایم
و بر دوش تو چسبیده‌ایم
و دست از تو نمی‌داریم
از آن که عاشق زارِ توایم.
و الله ما را می‌جنباند
و شربتها و خوشی‌های گوناگون
در ما می‌فرستد
و ما از خوشی‌های آن
مست می‌شویم
و فریاد می‌کنیم
و مستغرق می‌شویم



#بهاولد
عاشق،چون لذت شهود يافت،
رقص كنان
بر در ميخانه عشق دويد و گفت :

اى ساقى، از آن مى، كه دل و دين منست
پر كن قدحى، كه جان شيرين منست‏
گر هست شراب خوردن آيين كسى
معشوقه بجام خوردن آيين منست‏


ساقى به يك‏ لحظه چندان شراب نيستى
در جام هستى ريخت كه :

از صفاى مى و لطافت جام
درهم آميخت رنگ جام و مدام‏

همه جا مست و نيست گويى مى
يا مدامست و نيست گويى جام‏

تا هوا رنگ آفتاب گرفت
رخت برداشت از ميانه ظلام‏

روز و شب با هم آشتى كردند
كار عالم از آن گرفت نظام‏



لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی
قانون گردباد بود روزگار را

جز خار و خس زمانه به بالا نمی‌برد


#کلیم_کاشانی
بخشای بر آنکه بخت یارش نبود
جز خوردن غم‌های تو کارش نبود

در عشق تو حالتیش باشد که در آن
هم با تو و هم بی تو قرارش نبود


#شیخ‌اشراق_سهروردی
آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد

یاران چه چاره سازم با این دل رمیده...


#حافظ
این نکتهٔ نغزْ بی‌نقاب آمده‌است
معشوقهٔ عارفان کتاب آمده‌است
هر فردِ کتاب‌بازْ دستش چسب‌ است
این نکته برای آن جناب آمده‌است!

از: کژتابی‌های ذهن و زبان
بهاءالدین خرمشاهی
در زمان های پیش از طلوعِ هجاها
محشری از همه زندگانْ بود

از میانِ تمامِ حریفان
فَکّ ِمن از غرورِ تَکلُّمْ تَرَک خورد

بعد
من که تا زانو
در خُلوصِ سکوتِ نباتی فرو رفته بودم
دست و رو
در تماشای اَشکالْ شُستم

#سهراب_سپهری
#ما_هیچ_ما_نگاه
یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم
نفرین به اساسِ زندگانی کردیم
جان کندنِ تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگِ ناگهانی کردیم


فرخی یزدی
Kolle Donyami
Moein
ترانه بسیار زیبا و شنیدنی
کل دنیامی
با صدای استاد ‌معین
Ye Dokhtar Daram
Hassan Shamaizadeh @BestMusik
یه دختردارم(آمیتیس) شاه نداره

حسن شماعی زاده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مُزدِ عاشق رنج است
اما اين رنج
روشنی می‌بخشد.
از دل عاشقی که می‌شکند
موسيقی و ترانه می‌تراود...

جبران خليل جبران
بارالها...
از کوی تو بیرون نشود پای خیالم
نکند فرق به حالم
چه برانی، چه بخوانی، چه به اوجم برسانی ، چه به خاکم بکشانی...

#جعلی
از #خواجه_عبدالله_انصاری نیست
آلبوم کامل یادگار دوست ـ شهرام ناظری
شهرام ناظری
یادگار دوست
به مناسبت هشتصدمین سالگرد تولد
مولانا جلال الدین محمد بلخی
آهنگساز: کامبیز روشن روان
موسیقی تلفیقی
انتشارات خوش نوا
دکلمه ی اشعار: عبدالله آقازاده
دستگاه:ماهور
با نوازندگی
هنرمندان:
حمید متبسم، محمد علی کیانی نژاد،
مجتبیٰ میرزاده


بر من در وصل بسته می دارد دوست


دل را به عنا* شکسته می‌دارد دوست

زین پس من و دل‌شکستگی بر در او

چون دوست دل شکسته می‌دارد دوست

مولانا

عنا*= رنجاندن، سختی
عشقِ تو نهالِ حیرت آمد
وصلِ تو کمالِ حیرت آمد

بس غرقه ی حالِ وصل کآخر
هم بر سرِ حالِ حیرت آمد

یک دل بنما که در رَهِ او
بر چهره نه خالِ حیرت آمد

نه
وصل بِمانَد و نه واصل
آن جا که خیالِ حیرت آمد

از هر طرفی که گوش کردم
آوازِ سؤالِ حیرت آمد

شد مُنهَزِم از کمالِ عزت
آن را که جلالِ حیرت آمد

سر تا قدمِ وجودِ حافظ
در عشق، نهالِ حیرت آمد

حافظ
گردباد ایجاد کرد آخر به صحرای جنون
بر هوا پیچیدن موی سر دیوانه‌ها

#بیدل
محبت ستم‌گر نباشد نباشد
وفا زحمت‌آور نباشد نباشد
چنان باش فارغ ز بار تعلق
که بر دوش اگر سر نباشد نباشد

#بیدل
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

از حسرت دهانش آمد به تنگ، جانم
خود کام تنگدستان کی زآن دهن برآید

گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام #حافظ در انجمن برآید

حافظ