اندر آن تقریر بودیم ای حسود
که خرت لنگست و منزل دور زود
ما می خواستیم برای تو این مطلب را بگوییم که: ای حسود، خرت لنگ است و مقصد دور است، زود شتاب کن .
سال بیگه گشت وقت کشت نی
جز سیهرویی و فعل زشت نی
سال گذشت. موقع کشتکاری و زراعت سپری گشت، و اینک جز سیاه رویی و زشتکاری برای تو چیزی نمانده است.
کرم در بیخ درخت تن فتاد
بایدش بر کند و در آتش نهاد
کِرمِ شهوت، ریشه درخت جسم تو را خورده است، باید آن درخت را برکند و به کامِ آتش اندر ساخت.
هین و هین ای راهرو بیگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد
ای سالک آگاه باش و آگاه باش که روز به پایان رسیده و آفتابِ عُمر به سوی چاهِ افول نزدیک شده است.
این دو روزک را که زورت هست زود
پیر افشانی بکن از راه جود
این دو روزه عمرت را که باقی است و قدرتی داری، بطور کامل در راه جود و بخشش صرف کن. اکبرآبادی "پر افشاندن" را چنین معنی کرده است: کاری قوی کردن که بعد از آن، نظير آن نتوان کردن، یعنی تمام قوّت فکر خود را در کاری صرف کردن.
باز گفته اند:
پرافشانی« یعنی آثار گمراهی و تن پرستی را مانند پرهای فاسد و فرسوده پرندگان از خود بریز، این ترک زندگی تن، "جود" است. استاد نیکلسون گوید: "پَرّ افشان بکُن" را چنین تفسیر کرده است: عادات بد خود را از بین ببر.
مثنوی معنوی
که خرت لنگست و منزل دور زود
ما می خواستیم برای تو این مطلب را بگوییم که: ای حسود، خرت لنگ است و مقصد دور است، زود شتاب کن .
سال بیگه گشت وقت کشت نی
جز سیهرویی و فعل زشت نی
سال گذشت. موقع کشتکاری و زراعت سپری گشت، و اینک جز سیاه رویی و زشتکاری برای تو چیزی نمانده است.
کرم در بیخ درخت تن فتاد
بایدش بر کند و در آتش نهاد
کِرمِ شهوت، ریشه درخت جسم تو را خورده است، باید آن درخت را برکند و به کامِ آتش اندر ساخت.
هین و هین ای راهرو بیگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد
ای سالک آگاه باش و آگاه باش که روز به پایان رسیده و آفتابِ عُمر به سوی چاهِ افول نزدیک شده است.
این دو روزک را که زورت هست زود
پیر افشانی بکن از راه جود
این دو روزه عمرت را که باقی است و قدرتی داری، بطور کامل در راه جود و بخشش صرف کن. اکبرآبادی "پر افشاندن" را چنین معنی کرده است: کاری قوی کردن که بعد از آن، نظير آن نتوان کردن، یعنی تمام قوّت فکر خود را در کاری صرف کردن.
باز گفته اند:
پرافشانی« یعنی آثار گمراهی و تن پرستی را مانند پرهای فاسد و فرسوده پرندگان از خود بریز، این ترک زندگی تن، "جود" است. استاد نیکلسون گوید: "پَرّ افشان بکُن" را چنین تفسیر کرده است: عادات بد خود را از بین ببر.
مثنوی معنوی
اندر آن تقریر بودیم ای حسود
که خرت لنگست و منزل دور زود
ما می خواستیم برای تو این مطلب را بگوییم که: ای حسود، خرت لنگ است و مقصد دور است، زود شتاب کن .
سال بیگه گشت وقت کشت نی
جز سیهرویی و فعل زشت نی
سال گذشت. موقع کشتکاری و زراعت سپری گشت، و اینک جز سیاه رویی و زشتکاری برای تو چیزی نمانده است.
کرم در بیخ درخت تن فتاد
بایدش بر کند و در آتش نهاد
کِرمِ شهوت، ریشه درخت جسم تو را خورده است، باید آن درخت را برکند و به کامِ آتش اندر ساخت.
هین و هین ای راهرو بیگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد
ای سالک آگاه باش و آگاه باش که روز به پایان رسیده و آفتابِ عُمر به سوی چاهِ افول نزدیک شده است.
این دو روزک را که زورت هست زود
پیر افشانی بکن از راه جود
این دو روزه عمرت را که باقی است و قدرتی داری، بطور کامل در راه جود و بخشش صرف کن. اکبرآبادی "پر افشاندن" را چنین معنی کرده است: کاری قوی کردن که بعد از آن، نظير آن نتوان کردن، یعنی تمام قوّت فکر خود را در کاری صرف کردن.
باز گفته اند:
پرافشانی« یعنی آثار گمراهی و تن پرستی را مانند پرهای فاسد و فرسوده پرندگان از خود بریز، این ترک زندگی تن، "جود" است. استاد نیکلسون گوید: "پَرّ افشان بکُن" را چنین تفسیر کرده است: عادات بد خود را از بین ببر.
مثنوی معنوی
که خرت لنگست و منزل دور زود
ما می خواستیم برای تو این مطلب را بگوییم که: ای حسود، خرت لنگ است و مقصد دور است، زود شتاب کن .
سال بیگه گشت وقت کشت نی
جز سیهرویی و فعل زشت نی
سال گذشت. موقع کشتکاری و زراعت سپری گشت، و اینک جز سیاه رویی و زشتکاری برای تو چیزی نمانده است.
کرم در بیخ درخت تن فتاد
بایدش بر کند و در آتش نهاد
کِرمِ شهوت، ریشه درخت جسم تو را خورده است، باید آن درخت را برکند و به کامِ آتش اندر ساخت.
هین و هین ای راهرو بیگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد
ای سالک آگاه باش و آگاه باش که روز به پایان رسیده و آفتابِ عُمر به سوی چاهِ افول نزدیک شده است.
این دو روزک را که زورت هست زود
پیر افشانی بکن از راه جود
این دو روزه عمرت را که باقی است و قدرتی داری، بطور کامل در راه جود و بخشش صرف کن. اکبرآبادی "پر افشاندن" را چنین معنی کرده است: کاری قوی کردن که بعد از آن، نظير آن نتوان کردن، یعنی تمام قوّت فکر خود را در کاری صرف کردن.
باز گفته اند:
پرافشانی« یعنی آثار گمراهی و تن پرستی را مانند پرهای فاسد و فرسوده پرندگان از خود بریز، این ترک زندگی تن، "جود" است. استاد نیکلسون گوید: "پَرّ افشان بکُن" را چنین تفسیر کرده است: عادات بد خود را از بین ببر.
مثنوی معنوی
پرسیدند از نماز.
گفت: پیوستن است و پیوستن نباشد، مگر بعد از گسستن.
گفتند: راه به خدای چگونه است؟
گفت: غایب شو از راه و پیوستی به الله
گفتند: چرا مدح گرسنگی میگویی؟
گفت: اگر فرعون گرسنه بودی هرگز انا ربکم الاعلی نگفتی.
و گفت: هرگز متکبر بوی معرفت نیابد.
گفتند: نشان متکبر چیست؟
گفت: آنکه در هژده هزار عالم، نفسی بیند خبیث تر از نفس خویش.
شیخبایزید_بسطامی
گفت: پیوستن است و پیوستن نباشد، مگر بعد از گسستن.
گفتند: راه به خدای چگونه است؟
گفت: غایب شو از راه و پیوستی به الله
گفتند: چرا مدح گرسنگی میگویی؟
گفت: اگر فرعون گرسنه بودی هرگز انا ربکم الاعلی نگفتی.
و گفت: هرگز متکبر بوی معرفت نیابد.
گفتند: نشان متکبر چیست؟
گفت: آنکه در هژده هزار عالم، نفسی بیند خبیث تر از نفس خویش.
شیخبایزید_بسطامی
Goftam Gham e To daram
Mohammadreza Shajarian
گفتم غم تو دارم...
# استاد شجریان
# استاد شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توقف رنج و اندوه
@
@
هیچ دانی که ارادت چه بود ؟
خدای را در آئینه جان پیر دیدن ، بود .
لابل جرم آفتاب را در آئینه توان دید ؛ زیرا که بی آئینه آفتاب نتوان دید که دیده بسوزد .
بواسطه آیینه مطالعت جمال آفتاب علی الدوام توان کرد ، و بی واسطه نقشی نتوان دید .
پیر آئینه مرید است که در او خدا را بیند ، مرید آئینه پیر است که در او خود را بیند .
#نامه_ها
#عین_القضات
اگر به سوی
استادی بصیر و روشن
کشانده شدی،
این بدان معناست
که در تو
باندازه کافی
مایهای از حضور بوده است
که توانستهای
حضور او را تشخیص دهی.
#اکهارت_تله
#نیروی_حال
@
استادی بصیر و روشن
کشانده شدی،
این بدان معناست
که در تو
باندازه کافی
مایهای از حضور بوده است
که توانستهای
حضور او را تشخیص دهی.
#اکهارت_تله
#نیروی_حال
@
“ الم “ ؛ ‘الله و جبرئیل و محمد’ است.
اِنّاأنزَلناهُ فی لَیلَةِ القدر ، نَزّلَ بِه الروح الأمین علی قَلبک
الف احد است که آمر است، لام عقل فعال است که مؤتمر و واسطه در فیض است، میم مظهر جمیع حروف تکوینی و تدوینی است که سراج منیر است.
قلبِ لام الف است، و آخرِ لام میم، بلکه قلب میم هم الف است. فتبصّر.
این اشارت بر سه رتبه است از وجود
گر مراتب را شناسی با شهود:
اول الله است و ثانی جبرئیل
عقلِ فعّال اوست از روی دلیل
منتهی باشد محمد(ص) در نمود
زآنکه دارد جامعیّت در وجود
فیض هستی جبرئیلِ ذوالعطا
ز ابتدا گیرد دهد بر منتها
#علامه_حسن_زاده
اِنّاأنزَلناهُ فی لَیلَةِ القدر ، نَزّلَ بِه الروح الأمین علی قَلبک
الف احد است که آمر است، لام عقل فعال است که مؤتمر و واسطه در فیض است، میم مظهر جمیع حروف تکوینی و تدوینی است که سراج منیر است.
قلبِ لام الف است، و آخرِ لام میم، بلکه قلب میم هم الف است. فتبصّر.
این اشارت بر سه رتبه است از وجود
گر مراتب را شناسی با شهود:
اول الله است و ثانی جبرئیل
عقلِ فعّال اوست از روی دلیل
منتهی باشد محمد(ص) در نمود
زآنکه دارد جامعیّت در وجود
فیض هستی جبرئیلِ ذوالعطا
ز ابتدا گیرد دهد بر منتها
#علامه_حسن_زاده
عشق است که با هرگونه جدایی ناآشناست.
برای عشق، هر چیز دور،نزدیک است.
در ساحت عشق نه وحدت است نه کثرت؛تنها حالتی که در آن هر گونه جدایی و تفرق مفقود است.
#کريشنامورتي
برای عشق، هر چیز دور،نزدیک است.
در ساحت عشق نه وحدت است نه کثرت؛تنها حالتی که در آن هر گونه جدایی و تفرق مفقود است.
#کريشنامورتي
دیدم به خوابِ خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیرِ ما به دستِ شرابِ دوساله بود
آن نافهٔ مراد که میخواستم ز بخت
در چینِ زلفِ آن بتِ مشکین کُلاله بود
از دست برده بود خمارِ غمم سحر
دولت مساعد آمد و مِی در پیاله بود
بر آستان میکده خون میخورم مدام
روزی ما ز خوانِ قَدَر این نَواله بود
هر کو نکاشت مِهر و ز خوبی گُلی نچید
در رهگذار باد نگهبانِ لاله بود
بر طَرْفِ گلشنم گذر افتاد وقتِ صبح
آن دَم که کارِ مرغِ سحر آه و ناله بود
دیدیم شعرِ دلکش حافظ به مدحِ شاه
یک بیت از این قصیده بِه از صد رساله بود
آن شاهِ تندحمله که خورشیدِ شیرگیر
پیشش به روزِ معرکه کمتر غزاله بود
#حضرت_حافظ
دیدم به خوابِ خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیرِ ما به دستِ شرابِ دوساله بود
آن نافهٔ مراد که میخواستم ز بخت
در چینِ زلفِ آن بتِ مشکین کُلاله بود
از دست برده بود خمارِ غمم سحر
دولت مساعد آمد و مِی در پیاله بود
بر آستان میکده خون میخورم مدام
روزی ما ز خوانِ قَدَر این نَواله بود
هر کو نکاشت مِهر و ز خوبی گُلی نچید
در رهگذار باد نگهبانِ لاله بود
بر طَرْفِ گلشنم گذر افتاد وقتِ صبح
آن دَم که کارِ مرغِ سحر آه و ناله بود
دیدیم شعرِ دلکش حافظ به مدحِ شاه
یک بیت از این قصیده بِه از صد رساله بود
آن شاهِ تندحمله که خورشیدِ شیرگیر
پیشش به روزِ معرکه کمتر غزاله بود
#حضرت_حافظ
پیش روی ماه ما مستانه یک رقصی کنید
مطربا بهر خدا بر دف بزن ضرب حزین
رقص کن در عشق جانم ای حریف مهربان
مطربا دف را بکوب و نیست بختت غیر از این
#مولانای_جان
مطربا بهر خدا بر دف بزن ضرب حزین
رقص کن در عشق جانم ای حریف مهربان
مطربا دف را بکوب و نیست بختت غیر از این
#مولانای_جان
مطربا این دف برای عشق شاه دلبر است
مفخر تبریز جان جان جانها شمس دین
مطربا گفتی تو نام شمس دین و شمس دین
درربودی از سرم یک بارگی تو عقل و دین
#مولانای_جان
مفخر تبریز جان جان جانها شمس دین
مطربا گفتی تو نام شمس دین و شمس دین
درربودی از سرم یک بارگی تو عقل و دین
#مولانای_جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چهها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اينها که من با جان خود کردم
طبيبم گفت درمانى ندارد درد مهجورى
غلط مىگفت خود را کشتم و درمان خود کردم ...
👤 وحشی بافقی
مگر دشمن کند اينها که من با جان خود کردم
طبيبم گفت درمانى ندارد درد مهجورى
غلط مىگفت خود را کشتم و درمان خود کردم ...
👤 وحشی بافقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر #رشید_کاکاوند در برنامه کتاب باز از شگفتی های شعر حافظ شیرازی میگوید!
#محمود_آموزگار میگفت چاپ دوم مثنوى تمام شده بود و استاد(#محمدعلی_موحد) كماكان مشغول ويرايش بود. روزى از پشت ميز برخاست و پرسيد به تركى "وقت" را چه مىگوييم؟ و ادامه داد "وخت".
لبخند تمام صورتش را پوشاند و گفت مولانا "وقت" را با "سخت" قافيه كرده:
هست صوفى صفاجو ابن وقت
وقت را همچون پدر بگرفته سخت
لبخند تمام صورتش را پوشاند و گفت مولانا "وقت" را با "سخت" قافيه كرده:
هست صوفى صفاجو ابن وقت
وقت را همچون پدر بگرفته سخت
چونک گفتی شمس دین زنهار تو فارغ مشو
کفر باشد در طلب گر زانک گویی غیر این
مطربا گشتی ملول از گفت من از گفت من
همچنان خواهی مکن تو همچنین و همچنین
#مولانای_جان
کفر باشد در طلب گر زانک گویی غیر این
مطربا گشتی ملول از گفت من از گفت من
همچنان خواهی مکن تو همچنین و همچنین
#مولانای_جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عصبانیت یعنی جهل .......
سخنان گهربار از #استاد_الهی_قمشه_ای_حفظه_اللّٰه
سخنان گهربار از #استاد_الهی_قمشه_ای_حفظه_اللّٰه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
• آواز : استاد شجریان
• آهنگ : استاد لطفی
• جشن هنری توس، آرامگاه فردوسی
آواز استادجان شجریان💠
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
• آواز : استاد شجریان
• آهنگ : استاد لطفی
• جشن هنری توس، آرامگاه فردوسی
آواز استادجان شجریان💠
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️Rashid Kakavand
▪️اکسیر عشق
✍غزلی از سعدی
با خوانش
🎙دکتر رشید کاکاوند
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشـتن اسـیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسـیر عشـق بر مسم افتاد و زر شدم
▪️سعدی
▪️اکسیر عشق
✍غزلی از سعدی
با خوانش
🎙دکتر رشید کاکاوند
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشـتن اسـیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسـیر عشـق بر مسم افتاد و زر شدم
▪️سعدی