This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خوشا آنان که یار باوفا دارند...
جز خدا کسی خدا را نمیبیند
او در همۀ آنچه مخلوقات یا مبتدعات نامیده میشوند،جریان دارد.
او در هر شاهدی شاهد و در هر مشهودی مشهود است، پس او همۀ هستی است.
او همان وجود و موجود است.
در هر معبودی او پرستیده میشود و در هر مقصودی او مورد قصد قرار میگیرد.
او وجودِ هر چیزی است و هر چیزی ترجمه و بیانِ اوست.
هنگامِ ظهورِ هر چیزی او ظاهر است و در هنگامِ فقدانِ هر چیزی او باطن است.
او اولِ هر چیزی و آخر هر چیزی است. عابد و معبود، ذاکر و مذکور، حاکم و قابل، تکلیف کننده و تکلیف شونده اوست.
پس منزّه است کسی که اشیاء را ظاهر کرده و خود عین آنهاست.
خدا را جز خدا کسی ذکر نمیکند و جز خدا کسی خدا را نمیبیند.
#شیخ_محی_الدین_ابن_عربی
او در همۀ آنچه مخلوقات یا مبتدعات نامیده میشوند،جریان دارد.
او در هر شاهدی شاهد و در هر مشهودی مشهود است، پس او همۀ هستی است.
او همان وجود و موجود است.
در هر معبودی او پرستیده میشود و در هر مقصودی او مورد قصد قرار میگیرد.
او وجودِ هر چیزی است و هر چیزی ترجمه و بیانِ اوست.
هنگامِ ظهورِ هر چیزی او ظاهر است و در هنگامِ فقدانِ هر چیزی او باطن است.
او اولِ هر چیزی و آخر هر چیزی است. عابد و معبود، ذاکر و مذکور، حاکم و قابل، تکلیف کننده و تکلیف شونده اوست.
پس منزّه است کسی که اشیاء را ظاهر کرده و خود عین آنهاست.
خدا را جز خدا کسی ذکر نمیکند و جز خدا کسی خدا را نمیبیند.
#شیخ_محی_الدین_ابن_عربی
انسانِ بدخوی در دستِ دشمنی اسیر است که اگر بر فلک رَوَد از خویِ بد خویش در امان نمی باشد. #سعدی
#حفظی
نی به چین است ایمن و نی در خُتَن
آن که خصمِ اوست سایه ی خویشتن
#مثنوی_شریف
#حفظی
نی به چین است ایمن و نی در خُتَن
آن که خصمِ اوست سایه ی خویشتن
#مثنوی_شریف
غزل ۳۱۰۴ مولانا
طوافِ کَعبهٔ دل کُن، اگر دلی داری
دل است کعبهٔ معنی، تو گِل چه پِنْداری
طَوافِ کعبهٔ صورت، حَقَت بِدان فرمود
که تا به واسطهٔ آن، دلی به دست آری
هزار بار پیاده طوافِ کعبه کُنی
قبول حق نشود، گَر دلی بیازاری
بِدِه تو مُلْکَت و مال و دلی به دست آور
که دلْ ضیا دهدت در لَحَد، شبِ تاری
هزار بَدْرِهٔ زَر، گَر بَری به حضرت حق
حقت بگوید دل آر، اگر به ما آری
که سیم و زر برِ ما لاشَی است، بیمقدار
دل است مَطْلَبِ ما، گَر مرا طَلَب کاری
زِ عَرش و کرسی و لوح و قلم، فُزون باشد
دلِ خراب که آن را کَهی بِنَشْماری
مَدار خوار دلی را، اگر چه خوار بُوَد
که بَسْ عزیزِ عزیز است دل دَران خواری
دلِ خراب چو مَنْظَرگَهِ اِلٰه بُوَد
زِهی سعادتِ جانی که کرد مِعْماری
عِمارَتِ دلِ بیچارهٔ دو صدپاره
زِ حَجّ و عُمره بِهْ آید، به حَضرتِ باری
کُنوزِ گَنجِ الهی، دلِ خَراب بُوَد
که در خَرابه بُوَد دَفْنِ گنجْ بسیاری
کَمَر به خِدمَتِ دلها بِبَند چاکروار
که بَرگُشایَد در تو طَریقِ اسراری
گَرَت سَعادت و اِقْبال گشت مَطْلوبَت
شَوی تو طالِبِ دلها و کِبْر بُگْذاری
چو هم عِنانِ تو گَردد عِنایَتِ دلها
شود یَنابِعِ حِکْمَت زِ قَلْبِ تو جاری
رَوان شود زِ لِسانَت، چو سیلْ آبِ حَیات
دَمَت بُوَد چو مَسیحا، دَوایِ بیماری
برایِ یک دل، موجود گشت هر دو جهان
شِنو تو نُکتهٔ لَوْلاکْ از لَبِ قاری
وَگَر نه کَوْن و مکان را وجود کِی بودی؟
زِ مِهْر و ماه و زِ اَرْض و سَمایِ زَنگاری
خَموش وَصْفِ دل اَنْدَر بیان نمیگُنجَد
اگر به هر سر مویی، دو صد زبان داری
طوافِ کَعبهٔ دل کُن، اگر دلی داری
دل است کعبهٔ معنی، تو گِل چه پِنْداری
طَوافِ کعبهٔ صورت، حَقَت بِدان فرمود
که تا به واسطهٔ آن، دلی به دست آری
هزار بار پیاده طوافِ کعبه کُنی
قبول حق نشود، گَر دلی بیازاری
بِدِه تو مُلْکَت و مال و دلی به دست آور
که دلْ ضیا دهدت در لَحَد، شبِ تاری
هزار بَدْرِهٔ زَر، گَر بَری به حضرت حق
حقت بگوید دل آر، اگر به ما آری
که سیم و زر برِ ما لاشَی است، بیمقدار
دل است مَطْلَبِ ما، گَر مرا طَلَب کاری
زِ عَرش و کرسی و لوح و قلم، فُزون باشد
دلِ خراب که آن را کَهی بِنَشْماری
مَدار خوار دلی را، اگر چه خوار بُوَد
که بَسْ عزیزِ عزیز است دل دَران خواری
دلِ خراب چو مَنْظَرگَهِ اِلٰه بُوَد
زِهی سعادتِ جانی که کرد مِعْماری
عِمارَتِ دلِ بیچارهٔ دو صدپاره
زِ حَجّ و عُمره بِهْ آید، به حَضرتِ باری
کُنوزِ گَنجِ الهی، دلِ خَراب بُوَد
که در خَرابه بُوَد دَفْنِ گنجْ بسیاری
کَمَر به خِدمَتِ دلها بِبَند چاکروار
که بَرگُشایَد در تو طَریقِ اسراری
گَرَت سَعادت و اِقْبال گشت مَطْلوبَت
شَوی تو طالِبِ دلها و کِبْر بُگْذاری
چو هم عِنانِ تو گَردد عِنایَتِ دلها
شود یَنابِعِ حِکْمَت زِ قَلْبِ تو جاری
رَوان شود زِ لِسانَت، چو سیلْ آبِ حَیات
دَمَت بُوَد چو مَسیحا، دَوایِ بیماری
برایِ یک دل، موجود گشت هر دو جهان
شِنو تو نُکتهٔ لَوْلاکْ از لَبِ قاری
وَگَر نه کَوْن و مکان را وجود کِی بودی؟
زِ مِهْر و ماه و زِ اَرْض و سَمایِ زَنگاری
خَموش وَصْفِ دل اَنْدَر بیان نمیگُنجَد
اگر به هر سر مویی، دو صد زبان داری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیستم مهرماه
بزرگداشت لسان الغیب شیرازی،
" حضرت حافظ"
گرامی باد.
تو کافردل نمیبندی
نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند
خم آن دلستان ابرو
#حافظ #محمدرضا_شجريان
بزرگداشت لسان الغیب شیرازی،
" حضرت حافظ"
گرامی باد.
تو کافردل نمیبندی
نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند
خم آن دلستان ابرو
#حافظ #محمدرضا_شجريان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مَهْ فَشانَد نور و سگ عوعو کُند
هر کسی بر خِلْقَتِ خود میتَنَد
هر کسی را خِدمَتی داده قَضا
دَر خورِ آن گوهرش در اِبْتِلا
#مثنوی_مولانا
دفتر ششم، بخش ۱
ابیات: ۱۴ و ۱۵
☆ کارِ ماه برای نور افشانی است و کار سگ عوعو کردن، هرکسی همانی را انجام میدهد که برایش خلق شده است.
☆ هر موجودی برای انجام وظیفهای آفریده شده است و درونمایه و گوهر وجودش در مسائل و سختیهای زندگی نمایان میشود.
در این ابیات ماه اشاره به انبیا و اولیای الهی دارد و سگان هم حق ستیزان هستند.
بنظرم بیت اول در موقعیتهایی که افرادی با رفتار و گفتارشان قصد ایجاد اختلال در آرامش و بطور کلی در امورات زندگی ما دارند، کاربرد دارد. اگر ما به درستیِ کارِ خود ایمان داریم نباید به این افراد که عملکردشان از سر ناآگاهی و یا سوءنیت است، توجه کنیم و انتظار نداشته باشیم که سگ نورافشانی کند.
پرتاب سنگریزههای کسانی که پایین کوه ایستادند، چگونه میتواند به کسی که نوک قله ایستاده آسیب برساند!
#قضا
شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
گفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان
تا کي از سيم و زرت کيسه تهي خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سيمتنان
کمتر از ذره نه اي پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشيد رسي چرخ زنان
بر جهان تکيه مکن ور قدحي مي داري
شادي زهره جبينان خور و نازک بدنان
پير پيمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهيز کن از صحبت پيمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر مي گفتم
که شهيدان که اند اين همه خونين کفنان
گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه ايم
از مي لعل حکايت کن و شيرين دهنان
#حضرت_حافظ
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
گفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان
تا کي از سيم و زرت کيسه تهي خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سيمتنان
کمتر از ذره نه اي پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشيد رسي چرخ زنان
بر جهان تکيه مکن ور قدحي مي داري
شادي زهره جبينان خور و نازک بدنان
پير پيمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهيز کن از صحبت پيمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر مي گفتم
که شهيدان که اند اين همه خونين کفنان
گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه ايم
از مي لعل حکايت کن و شيرين دهنان
#حضرت_حافظ
معین
لیلی و مجنون
معین
لیلی و مجنون
معین
لیلی و مجنون
رندانه __ مرضیه
@baritonmosighi
"رندانه"
با صدای بانو_مرضیه
شعروآهنگساز درویش_حسن_خراباتی
دستگاه شور
با صدای بانو_مرضیه
شعروآهنگساز درویش_حسن_خراباتی
دستگاه شور
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ،
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺳﺎﻋﺖ 5 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ...
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ ؛ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﺎﻋﺖ 5:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 6:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ! ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ!
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
"ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ "ﺭﺍﺳﺖ" ﺑﮕﻮﯾﯽ!"
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ...!
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ ؛ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ 80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!
#پسر_گاندی
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺳﺎﻋﺖ 5 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ...
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ ؛ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﺎﻋﺖ 5:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 6:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ! ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ!
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
"ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ "ﺭﺍﺳﺖ" ﺑﮕﻮﯾﯽ!"
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ...!
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ ؛ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ 80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!
#پسر_گاندی
ای خدایی که به جز تو ملکالعرش ندانم
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم
بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
#سنایی
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم
بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
#سنایی
ای خدايى که بجز تو ملک العرش ندانم
بجز از نام تو نامی نه برآيد به زبانم
بجز از دين و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم...
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
غيب من دانم و پس غيب نداند بجز از من
منم آن عالم اسرار که هر غيب بدانم
پاک و بی عيبم و بيننده عيب همه خلقان
در گذارنده و پوشنده عيب همگانم
همه من بينم و بيننده نئی ديده دو چشمم
همه من گويم و گوينده نئی کام زبانم
شنوای سخنان همه خلقم به حقيقت
شنوايان جهان را سخنان ميشنوانم
حی و قيومم و آن دم که کس از خلق نماند
من يکی معتمد و واحد و قيوم بمانم
ملک طبعم و سياره و نه سياره طبعم
نه چو طبعم متوطن نه چو سياره روانم
نه بخوابم نه به بحرم نه کنار و نه ميانه
نه بخندم نه بگريم نه چنين و نه چنانم
نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر
نه ز تحتم نه ز فوقم ملک کان و مکانم
هر چه در خاطرات آيد که من آنم نه من آنم
هر چه در فهم تو گنجد که چنينم نه چنانم
هر چه در فهم تو گنجد همه مخلوق بود آن
به حقيقت تو بدان بنده که من خالق آنم
هر شب و روز به لطف و کرم وجود و جلالم
سيصد و شصت نظر سوی دلت می کند آنم
گر از آن خسته دلت يک نظر فيض بگيرم
زود باشد که شوی کشته تيغ خذلانم
شيئم از روی حقيقت نه از شي ء مجازی
آفريننده اشياء و خداوند جهانم
من فرستاده توراتم و انجيل و زبورم
من فرستاده فرقانم و ماه رمضانم
صفت خويش بگفتم که منم خالق بی چون
نه کس از من نه من از کس نه ازينم نه از آنم
منم که بار خدايى که دل متقيان را
هر زمانی به دلال صمدی نور چشانم
کفر صد ساله ببخشم به يک اقرار زبانی
جرم صد ساله به يک عذر گنه در گذرانم
بعد مردن برمت زير لحد با دل پر خون
خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
آن دم از خاک برانگيزم در روز قيامت
در چنان انجمنی پرده ز رازت ندرانم
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
در بهشت آرم و بر خوان نعيمت بنشانم
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی
پرده بردارم و آن گه به خودت می نگرانم
ذره ذره حسنات از تو ز لطفم بپذيرم
کوه کوه از تو معاصی به کرم در گذرانم
هر عطايی که بکردم به تو ای بنده من من
خوش نشين بنده که من داده خود را نستانم
هر که گويد که خدا را به قيامت بتوان ديد
او نبيند به حقيقت نه از آن گمشدگانم
بار الاها تو بر آري همه اميد سنايی
که مسلمانم و يارب نه از آن بی خبرانم
#سنایی_غزنوی
بجز از نام تو نامی نه برآيد به زبانم
بجز از دين و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم...
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
غيب من دانم و پس غيب نداند بجز از من
منم آن عالم اسرار که هر غيب بدانم
پاک و بی عيبم و بيننده عيب همه خلقان
در گذارنده و پوشنده عيب همگانم
همه من بينم و بيننده نئی ديده دو چشمم
همه من گويم و گوينده نئی کام زبانم
شنوای سخنان همه خلقم به حقيقت
شنوايان جهان را سخنان ميشنوانم
حی و قيومم و آن دم که کس از خلق نماند
من يکی معتمد و واحد و قيوم بمانم
ملک طبعم و سياره و نه سياره طبعم
نه چو طبعم متوطن نه چو سياره روانم
نه بخوابم نه به بحرم نه کنار و نه ميانه
نه بخندم نه بگريم نه چنين و نه چنانم
نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر
نه ز تحتم نه ز فوقم ملک کان و مکانم
هر چه در خاطرات آيد که من آنم نه من آنم
هر چه در فهم تو گنجد که چنينم نه چنانم
هر چه در فهم تو گنجد همه مخلوق بود آن
به حقيقت تو بدان بنده که من خالق آنم
هر شب و روز به لطف و کرم وجود و جلالم
سيصد و شصت نظر سوی دلت می کند آنم
گر از آن خسته دلت يک نظر فيض بگيرم
زود باشد که شوی کشته تيغ خذلانم
شيئم از روی حقيقت نه از شي ء مجازی
آفريننده اشياء و خداوند جهانم
من فرستاده توراتم و انجيل و زبورم
من فرستاده فرقانم و ماه رمضانم
صفت خويش بگفتم که منم خالق بی چون
نه کس از من نه من از کس نه ازينم نه از آنم
منم که بار خدايى که دل متقيان را
هر زمانی به دلال صمدی نور چشانم
کفر صد ساله ببخشم به يک اقرار زبانی
جرم صد ساله به يک عذر گنه در گذرانم
بعد مردن برمت زير لحد با دل پر خون
خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
آن دم از خاک برانگيزم در روز قيامت
در چنان انجمنی پرده ز رازت ندرانم
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
در بهشت آرم و بر خوان نعيمت بنشانم
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی
پرده بردارم و آن گه به خودت می نگرانم
ذره ذره حسنات از تو ز لطفم بپذيرم
کوه کوه از تو معاصی به کرم در گذرانم
هر عطايی که بکردم به تو ای بنده من من
خوش نشين بنده که من داده خود را نستانم
هر که گويد که خدا را به قيامت بتوان ديد
او نبيند به حقيقت نه از آن گمشدگانم
بار الاها تو بر آري همه اميد سنايی
که مسلمانم و يارب نه از آن بی خبرانم
#سنایی_غزنوی
هر چه انسان تر باشيم زخمها عميق تر خواهند بود. هر چه بيشتر دوست بداريم بيشتر غصه خواهيم داشت. بيشتر فراق خواهيم کشيد و تنهایی هايمان بيشتر خواهد شد. شادی ها لحظه ای و گذرا هستند
شايد خاطرات بعضی از آنها تا ابد در ياد بماند اما رنجها داستانش فرق ميکند تا عمق وجود آدم رخنه ميکند و ما هر روز با آنها زندگی ميکنيم. انگار که اين خاصيت #انسان بودن است!
#اوریانا_فالاچی
شايد خاطرات بعضی از آنها تا ابد در ياد بماند اما رنجها داستانش فرق ميکند تا عمق وجود آدم رخنه ميکند و ما هر روز با آنها زندگی ميکنيم. انگار که اين خاصيت #انسان بودن است!
#اوریانا_فالاچی
در بند آن باش که بعد از شناخت خدای، طهارت نفس حاصل کنی ، وبی آزار و راحت رسان شوی ،که نجات آدمی درین است.
عزیز الدین نسفی
عزیز الدین نسفی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ هرکی در دلش هر آرزویی هست برآورده میشه ! چون وقتی چیزی به دلتون میافته یعنی خدا استعدادش رو در شما دیده !
🌸 این حرفهای دکتر قمشهای ارزش بارها شنیدن رو داره 👌
🌸 این حرفهای دکتر قمشهای ارزش بارها شنیدن رو داره 👌