معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بس جور کشیدیم در این ره که بریدیم
المنة لله که بمقصود رسیدیم

طی شد الم فرقت و برخواست غم از دل
با دوست نشستیم و می وصل چشیدیم
در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد

من در پی آن دلبر عیار برفتم
او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد

#مولانای_جان
سوختم از عشق و پندارم که آسودم، ولی
عشق اگر این است، با خاکسترِ من کار هست

عطایی
مردِ مصاف در همه جا یافت می‌شود
در هیچ عرصه، مردِ تحمّل ندیده‌ام



صائب
در همان غزلی که حافظ به صاحبان قدرت هشدار می‌دهد که:

چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را
کسی مُقیمِ حریمِ حَرم نخواهد ماند


در همان غزل این نوید را به بی‌قدرتان هم داده‌ است که:

سرودِ مجلسِ جمشید گفته‌اند این بود
که جامِ باده بیاور که جم نخواهد ماند
مرا گویند بی‌دردان که دستی زن به دامانش
اگر می‌داشتم دستی گریبان پاره می‌کردم

غازی قلندر
برون آر از طبیعت خارخارِ وهمِ آسودن
که چشمِ بی‌نیازان از رگِ این خواب، خس دارد

بیدل
در آن زلفین ،
از آن می‌پیچد این جان

که دل زنجیر
زلفش را اسیرست


#مولانا
مرا گر ناله‌ای باشد عجب نیست
چرا کاین نالهٔ من بی‌سبب نیست

به دل دردیست از اندوه دوری
که با آن درد نتوانم صبوری


#وحشی_بافقی
زنهار مگویید که فهم کردم هر چند بیش فهم و ضبط کرده باشی از فهم عظیم دور باشی. فهم این بی فهمیست خود بلا و مصیبت و حرمان تو از آن فهم است.
ترا از آن فهم میباید رهیدن تا چیزی شوی.
تو میگویی که من مشک را از دریا پر کردم و دریا در مشک من گنجید این محال باشد آری اگر گویی که مشک من در دریا گم شد این خوب باشد و اصل اینست.

#فیه_مافیه
تو مَرو گر بِروی
جان مرا با خود بَر،
وَر مَرا می‌نبری با خود
از این خوان تو مَرو...

#مولانای_جان
موسیقی عرفانی
<unknown>
لا اله الا هو
‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌
Ahange Soroush
Salar Aghili
یا هو یا هو یا حقُ هوالهو
ما مست و خرابیم
خُم گونه بجوشیم
‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌
ای خواجه مَناز گَر به افلاک شَوی
بسیار مَشو شاد که غَمناک شَوی
چون فَرع به اصلِ خویش دارد پیوند
هرگاه که در خاک شَوی خاک شَوی.

#امیرسیدشریف #راقم
باده رفت از خویش، یارِ چشمِ مَدهوشِ تو شد
شد تکلّم خون، [به] رنگِ لعلِ مِی نوشِ تو شد
شیرِ انوارِ تجلّی را چو می‌کردند صاف
دُردِ او مهتاب، صافِ او بناگوشِ تو شد

شوکت بخاری
این سروده‌ی شوکتِ بخاری را میرزاطاهرِ نصرآبادی نیز در تذکره‌ی خود آورده، ولی اینچنین

باده از خود رفت و نازِ چشمِ مَدهوشِ تو شد
شد تکلّم خون و رَنگِ لعلِ خاموشِ تو شد
شیرِ انوارِ تجلی را چه می‌کردند صاف
دُردِ آن مهتاب و شهدِ آن بناگوشِ تو شد.

#شوکت‌بخاری
#شاه‌شوکت‌قلندربخاری
عشق اول به دل سوخته آدم زد
مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد

در دل و جان ملک شور قیامت افتاد
زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد

تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس
مشت خاکی است که بر دیده نامحرم زد

من همان روز ز جمعیت دل شستم دست
که صبا دست در آن طره خم در خم زد

چون گل صبح به خون شست همان دم رخسار
به خوشی یک دو نفس هر که درین عالم زد

برد از دست و دل تاجوران گیرایی
پشت پایی که به دولت پسر ادهم زد

شادی برد نیرزد به حریف آزاری
بیش برد آن که درین دایره نقش کم زد

پای خم را مده از دست به افسون صلاح
که مرا راه خرابات زد و محکم زد

در شکنجه است ز شورابه دریا دایم
هر که چون دانه گوهر ز یتیمی دم زد

هر که قد ساخت دو تا پیش حق از بهر بهشت
بوسه بر دست سلیمان ز پی خاتم زد

معنی از دعوی گفتار قلم را لب بست
عیسی این مهر خموشی به لب مریم زد

گر چه جان بخش بود همچو مسیحا نفست
پیش آن آینه رخسار نباید دم زد

صائب از عشق چسان قامت خود راست کند؟
که فلک از ته این بار گران پس خم زد

#صائب_تبريزی
تو. معنی " صبر" افتادن نظر است
بر آخر کار "فرجام نگری"

و معنی " بی صبری"
نارسیدن نظر است
به آخر کار
" کوته بینی"



حضرت شمس تبریزی
حال من خستهٔ گدا می‌دانی
وین درد دل مرا دوا می‌دانی

با تو چه کنم قصهٔ درد دل ریش؟
ناگفته چو جمله حال ما می‌دانی

#عراقی
آتش است این بانگ نای و نیست باد 
 هر که این آتش ندارد نیست باد


#مثنوی_مولانا


📘این نغمه نی در واقع آتش است یعنی کلام گرم و آتشین اولیاء الله است و معلول بادها و هواهای نفسانی نیست و هر کس که از این آتش بهره ای ندارد عدمش بهتر از وجودش است .