تنگ در آغوشش آوردن نصیب ما نشد
نامسلمان شانه، کافر سرمه ، ترسا پیرهن
قصاب کاشانی
نامسلمان شانه، کافر سرمه ، ترسا پیرهن
قصاب کاشانی
نشئه ی کیفیتِ معنی ز لفظِ نازک است
باده را پوشند می خواران ز مینا پیرهن
قصاب کاشانی
باده را پوشند می خواران ز مینا پیرهن
قصاب کاشانی
نه دشمنم به پهلوی خود جا دهد نه دوست
در آب همچو موج و در آتش زبانه ام
قصاب کاشانی
در آب همچو موج و در آتش زبانه ام
قصاب کاشانی
هوای یار
بامداد فلاحتی
هوای یار
خواننده: بامداد فلاحتی
ترانه سرا: عبدالجبار کاکایی
موسیقی بهزاد خدارحمی
دل به تو بسته ام بی تو نشسته ام
بگذر از شبم با خیال خوابی
بنشین در دل خرابی
حال زارم ببین بی قرارم ببین
کی بپرسی از داغ بی شکیبی
زغم عاشق غریبی
شکوه به غیر تو کی ببرم
نشکنی این دل خسته
منتظرم همه شب به رهت
با چراغی که شکسته
دل بریدم از هرچه جز تو بود
ای امید جستجو ها
می رسد به تو هر که پر گشود
ای چراغ آرزوها
در هوای تو بگذرد شبم
با خیال آشنایی
دلشکسته ام از فراق تو
تا بکی غم جدایی
شکوه به غیر تو کی ببرم
نشکنی این دل خسته
منتظرم همه شب به رهت
با چراغی که شکسته
بهار من از تو اثر
جان من از تو خبر ندارد
خیال من میل سفر
از هوای تو دگر ندارد
خواننده: بامداد فلاحتی
ترانه سرا: عبدالجبار کاکایی
موسیقی بهزاد خدارحمی
دل به تو بسته ام بی تو نشسته ام
بگذر از شبم با خیال خوابی
بنشین در دل خرابی
حال زارم ببین بی قرارم ببین
کی بپرسی از داغ بی شکیبی
زغم عاشق غریبی
شکوه به غیر تو کی ببرم
نشکنی این دل خسته
منتظرم همه شب به رهت
با چراغی که شکسته
دل بریدم از هرچه جز تو بود
ای امید جستجو ها
می رسد به تو هر که پر گشود
ای چراغ آرزوها
در هوای تو بگذرد شبم
با خیال آشنایی
دلشکسته ام از فراق تو
تا بکی غم جدایی
شکوه به غیر تو کی ببرم
نشکنی این دل خسته
منتظرم همه شب به رهت
با چراغی که شکسته
بهار من از تو اثر
جان من از تو خبر ندارد
خیال من میل سفر
از هوای تو دگر ندارد
شما هم از آن هایی هستید که معتقدند انسان دارد عمرش را در اینترنت هدر می دهد؟ شما هم از آنهایی هستید که معتقدند آنهایی که عضو هیچ شبکه اجتماعی نیستند، دارند تند تند کتب خطی و به روزترین مقاله های علمی و جدیدترین رمان ها را می خوانند و تند تند پله های ترقی را بالا می روند
و توی مهمانی هایشان شعر سعدی می خوانند و باقلوای خانگی می خورند و تند تند گل می گویند و گل می شنوند
و هیچکس هم تند تند از روی آخرین جوک های تلگرامی اش روخوانی نمی کند؟
خب، من این طور فکر نمی کنم.
اینترنت و این دنیای اصطلاحاً مجازی، جذابترین جایی ست که بشر در طول حیاتش توانسته بسازد.
حالا این که هرکس چه استفاده ای از آن می کند به خودش مربوط است.
عده ای عمرشان را هدر می دهند (همان کاری که در دنیای اصطلاحاً واقعی می کنند)
و عده ای گنجینه را پیدا می کنند و کشف می کنند و می آموزند و ایده می گیرند و چشم هایشان بازتر از قبل می شود
و از دیوارها و مرزها رد می شوند و به جایی می روند که هرگز نبوده اند.
من فرق چندانی بین زندگی در دنیای واقعی و مجازی نمی بینم.
ما همان آدم ها هستیم. اگر در دنیای واقعی هی در حال امتحان کردن رژیم های مختلف لاغری ایم و از این و آن سراغِ «چی بخورم لاغر شم؟» را می گیریم،
در دنیای مجازی پیجِ "لاغری در 10 روز" را دنبال می کنیم.
اگر اهل مطالعه ایم، ناشران محبوبمان را دنبال و کتاب های جدیدی پیدا می کنیم.
اگر کارمان در شهر، دید زدن این و آن و نظر دادن راجع به لباس و هیکل و قیافه دیگران است، در شبکه های اجتماعی توی صفحه "دختران و پسرانِ فلان" می چرخیم و زیر عکس ها کامنتِ «واه واه چه زشت و چه بد تیپ» و «منم اگه انقد آرایش کنم به این خوشگلی می شم» و «این که همه جاش عملیه» می گذاریم.
اگر در دنیای واقعی اهل ورزش کردنیم، در دنیای مجازی ویدئوهای "تمرین در خانه بدون وسایل بدنسازی" را تماشا می کنیم. اگر ذاتاً اهل خاله زنک بازی ایم، در اینترنت هم دنبال مکانی با چنین هدفی می گردیم.
فحاشانِ دنیای مجازی، خردمندانِ منزه دنیای واقعی نیستند.
ما در هر دو دنیا دنبال علایق مان می رویم؛
دنبال چیزی که واقعاً هستیم. حالا گیریم با کمی ظرافت و مخفی کاری بیشتر.
به گمانم این که فکر کنیم اگر شبکه های اجتماعی و کلاً اینترنت وجود نداشت، ما داشتیم به بهترین و مفیدترین شکل ممکن زندگی می کردیم و شاد و خوشبخت و موفق بودیم، بزرگترین فریب خویشتن است.
اینترنت و مشتقاتش روی پله ترقی زندگی ما ننشسته اند. اگر این طور فکر می کنید، شکل استفاده تان از این گنجینه را عوض کنید.
آنالی_اکبرى
و توی مهمانی هایشان شعر سعدی می خوانند و باقلوای خانگی می خورند و تند تند گل می گویند و گل می شنوند
و هیچکس هم تند تند از روی آخرین جوک های تلگرامی اش روخوانی نمی کند؟
خب، من این طور فکر نمی کنم.
اینترنت و این دنیای اصطلاحاً مجازی، جذابترین جایی ست که بشر در طول حیاتش توانسته بسازد.
حالا این که هرکس چه استفاده ای از آن می کند به خودش مربوط است.
عده ای عمرشان را هدر می دهند (همان کاری که در دنیای اصطلاحاً واقعی می کنند)
و عده ای گنجینه را پیدا می کنند و کشف می کنند و می آموزند و ایده می گیرند و چشم هایشان بازتر از قبل می شود
و از دیوارها و مرزها رد می شوند و به جایی می روند که هرگز نبوده اند.
من فرق چندانی بین زندگی در دنیای واقعی و مجازی نمی بینم.
ما همان آدم ها هستیم. اگر در دنیای واقعی هی در حال امتحان کردن رژیم های مختلف لاغری ایم و از این و آن سراغِ «چی بخورم لاغر شم؟» را می گیریم،
در دنیای مجازی پیجِ "لاغری در 10 روز" را دنبال می کنیم.
اگر اهل مطالعه ایم، ناشران محبوبمان را دنبال و کتاب های جدیدی پیدا می کنیم.
اگر کارمان در شهر، دید زدن این و آن و نظر دادن راجع به لباس و هیکل و قیافه دیگران است، در شبکه های اجتماعی توی صفحه "دختران و پسرانِ فلان" می چرخیم و زیر عکس ها کامنتِ «واه واه چه زشت و چه بد تیپ» و «منم اگه انقد آرایش کنم به این خوشگلی می شم» و «این که همه جاش عملیه» می گذاریم.
اگر در دنیای واقعی اهل ورزش کردنیم، در دنیای مجازی ویدئوهای "تمرین در خانه بدون وسایل بدنسازی" را تماشا می کنیم. اگر ذاتاً اهل خاله زنک بازی ایم، در اینترنت هم دنبال مکانی با چنین هدفی می گردیم.
فحاشانِ دنیای مجازی، خردمندانِ منزه دنیای واقعی نیستند.
ما در هر دو دنیا دنبال علایق مان می رویم؛
دنبال چیزی که واقعاً هستیم. حالا گیریم با کمی ظرافت و مخفی کاری بیشتر.
به گمانم این که فکر کنیم اگر شبکه های اجتماعی و کلاً اینترنت وجود نداشت، ما داشتیم به بهترین و مفیدترین شکل ممکن زندگی می کردیم و شاد و خوشبخت و موفق بودیم، بزرگترین فریب خویشتن است.
اینترنت و مشتقاتش روی پله ترقی زندگی ما ننشسته اند. اگر این طور فکر می کنید، شکل استفاده تان از این گنجینه را عوض کنید.
آنالی_اکبرى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون ز شب نیمی بشد مستان همه
بیخود شدند
ما بماندیم و شب و شمع و شراب و
آن نگار...
مولانا
ساز طرب عشق که داند که چه ساز
است
کز زخمه ی آن نُه فلک اندر تک و تاز
است
فخرالدین عراقی
بیخود شدند
ما بماندیم و شب و شمع و شراب و
آن نگار...
مولانا
ساز طرب عشق که داند که چه ساز
است
کز زخمه ی آن نُه فلک اندر تک و تاز
است
فخرالدین عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی کمی دیوانگی می خواست
اما ما زیادی دیوانه شدیم
دیوانه که باشی
خودت هم نخندی
زخمهایت می خندند!
رسول_یونان
اما ما زیادی دیوانه شدیم
دیوانه که باشی
خودت هم نخندی
زخمهایت می خندند!
رسول_یونان
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
#مثنوی_مولانا
📘این نغمه نی در واقع آتش است یعنی کلام گرم و آتشین اولیاء الله است و معلول بادها و هواهای نفسانی نیست و هر کس که از این آتش بهره ای ندارد عدمش بهتر از وجودش است .
هر که این آتش ندارد نیست باد
#مثنوی_مولانا
📘این نغمه نی در واقع آتش است یعنی کلام گرم و آتشین اولیاء الله است و معلول بادها و هواهای نفسانی نیست و هر کس که از این آتش بهره ای ندارد عدمش بهتر از وجودش است .
روز مهر و ماهِ مهر و جشن فرّخ مهرگان
مهر بفزای ای نگارِ ماهچهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی بِه، به روز مهر و جشنِ مهرگان
#مسعود_سعد_سلمان
#جشن_ مهرگان_خجسته_باد.
مهر بفزای ای نگارِ ماهچهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی بِه، به روز مهر و جشنِ مهرگان
#مسعود_سعد_سلمان
#جشن_ مهرگان_خجسته_باد.
جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو
گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو
در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا
ماری شوم چو افکندم اصطفای تو
#مولانای_جان
گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو
در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا
ماری شوم چو افکندم اصطفای تو
#مولانای_جان
بهترین سخن
آنست که مفید باشد نه که بسیار؛
سخن اندک و مفید
همچنان است که
چراغ افروخته، چراغ ناافروخته را
بوسه داد و رفت.
فیه ما فیه
#حضرت_مولانا
آنست که مفید باشد نه که بسیار؛
سخن اندک و مفید
همچنان است که
چراغ افروخته، چراغ ناافروخته را
بوسه داد و رفت.
فیه ما فیه
#حضرت_مولانا
گفتا تو از کجایی کآشفته مینمایی
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدایی
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی
گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی
گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی
گفتم به می پرستی جستم ز خود رهایی
گفتا جوی نیرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی
گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نایی
گفتا چرا چو ذرّه با مهر عشق بازی
گفتم از آن که هستم سرگشتهای هوایی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سرّی بود خدایی
#خواجوی_کرمانی
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدایی
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی
گفتم که خوش نوایی از باغ بینوایی
گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی
گفتم به می پرستی جستم ز خود رهایی
گفتا جوی نیرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی
گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نایی
گفتا چرا چو ذرّه با مهر عشق بازی
گفتم از آن که هستم سرگشتهای هوایی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سرّی بود خدایی
#خواجوی_کرمانی