معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
زاندم که شنیده‌ام نوای غم تو
رقصان شده‌ام چو ذره‌های غم تو

ای روشنی هوای عشق تو عیان
بیرون ز هواست این هوای غم تو


#مولانای‌جان
۶ مهر سالروز درگذشت وحشی‌بافقی

(زاده سال ۹۳۹ق بافق -- درگذشته ۶ مهر) شاعر

شمس‌الدین محمد وحشی‌بافقی، تحصیلات در کنار برادرش «مرادی بافقی» و «شرف‌الدین علی‌بافقی» علم و ادب آموخت.
او از شاعران بزرگ سده دهم بود که آوازه‌اش تا سرزمین پهناور هند نیز رسیده است. وی در زمان پادشاهان صفوی، شاه طهماسب صفوی، شاه اسماعیل‌دوم و شاه محمد خدابنده زندگی می‌کرد و در برخی اشعارش شاه طهماسب را به‌خاطر فضیلت‌های اخلاقی‌اش ستوده است.
او پس از آن که دستی بر ادبیات پیدا کرد به‌کاشان رفت و در آن‌جا مکتب‌دار شد و پس از مدتی به‌یزد بازگشت و به سرودن شعر پرداخت.
در توصیف ویژگی‌های بارز اخلاقی وی روحیات لطیف، پاکبازی و وارسته بودن او بود. باوجود اینکه شاعران بسیاری آن زمان برای بهره‌مندی از امکانات گوناگون موجود در دربار گورکانی هند و فرمانروایان آن‌جا به این کشور سفر می‌کردند، او هیچ‌وقت از ایران خارج نشد و در طول عمرش تنها از بافق چند بار به‌کاشان مهاجرت کرده بود.
وی به‌دلیل انزوا‌طلبی که داشت، تخلص "وحشی بافقی" را برای خود انتخاب کرد. "وحشی" در گذشته به‌معنای «گوشه‌گیر» بود و با مفهوم امروزی آن کاملا تفاوت داشت. وی را فردی می‌دانند که نوعی زندگی دور از جمع را انتخاب کرده تا امور مادی فریبش ندهد.
او از غزل‌سرایان بزرگ کشورمان محسوب می‌شود. مضمون اشعار او بیشتر عشق‌های بی‌سرانجام و شکایت از مشکلات زندگی است.
وی منظومه‌ای به نام «ناظر و منظور» دارد که نزدیک به ۱۶۰۰ بیت دارد. از دیگر آثار مهم او مثنوی خسرو و شیرین، دیوان اشعار شامل بیش از ۹۰۰۰ بیت در قالب‌های غزل، قطعه، قصیده، رباعی، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند، مخمس و مثنوی است.
آرامگاه وی در محله پیر و برج رو‌به‌روی امامزاده شاهزاده فاضل در یزد است.

#وحشی_بافقی
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولی

چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی

چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی

من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی

تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی

از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی

چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی

حضرت حافظ
Audio
.
اقبال_عمومی_به_عرفان
استعداد_عرفانی
#دکترشهبازی



یادآوری
در سرشت آدمی همۀ علم‌ها، در اصل، سرشته‌اند که روح او مُغیّبات را بنماید

چنانکه آبِ صافی آنچه در تحتِ اوست، از سنگ و سفال و غیره و آنچه بالای آن است، همه بنماید عکس آن. در گوهر آب این نهاد است، بی علاجی و تعلیمی، لیک چون آن آمیخته شد با خاک، یا رنگ‌های دیگر، آن خاصیّت و آن دانش از او جدا شد و او را فراموش شد.

حقّ تعالی انبیا و اولیا را فرستاد همچون آبِ صافیِ بزرگ که هر آب حقیر و تیره که در او درآید، از تیرگی و از رنگِ عارضی خود برهد؛ پس او را یاد آید، چو خود را صاف بیند، بداند که اوّل من چنین صاف بوده‌ام به یقین و بداند که آن تیرگی‌ها و رنگ‌ها عارضی بود، یادش آید حالتی که پیش از این عوارض بود و بگوید؛ پس انبیا و اولیا مذکّران باشند او را ازحالت پیشین، نه آنکه در جوهر او چیزی نو نهند.


یادآوری-(فیه-ما-فیه،ص33)


#مولانا
Didam Sanami
Iraj Bastami
دیدم صنمی
با صدای استاد ایرج بسطامی
تنظیم از استاد پرویز مشکاتیان
شاعر، عارف قزوینی
دستگاه شور

دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حال دل با تو گفتنم هوس است

خبر دل شنفتنم هوس است

طمع خام بين که قصه فاش

از رقيبان نهفتنم هوس است

شب قدری چنين عزيز و شريف

با تو تا روز خفتنم هوس است

وه که دردانه‌ای چنين نازک

در شب تار سفتنم هوس است

ای صبا امشبم مدد فرمای

که سحرگه شکفتنم هوس است

از برای شرف به نوک مژه

خاک راه تو رفتنم هوس است

همچو حافظ به رغم مدعيان

شعر رندانه گفتنم هوس است



حافظ

درود پگاهتون دلارام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو را که عشق نداری تو را رواست  بخسب

برو که عشق و غم او نصیب ماست  بخسب

ز آفتاب غم یار ذره ذره شدیم

تو را که این هوس اندر جگر نخاست  بخسب

به جست و جوی وصالش چو آب می‌پویم

تو را که غصه آن نیست  کو  کجاست , بخسب

طریق عشق ز هفتاد و دو برون باشد

چو عشق و مذهب تو خدعه و ریاست  بخسب

صباح ماست  صبوحش , عشای  ما عشوه ش

تو را که رغبت ِ  لوت و غمِ عشاست  بخسب

ز کیمیا طلبی ما چو مس گدازانیم

تو را که بستر و همخوابه  کیمیاست  بخسب

چو مست هر طرفی می‌ فتی  و می‌خیزی

که شب گذشت  کنون

مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مازندران_ساری



ای که می پرسی ز من کان ماه را
منزل کجاست؟
منزل او در دل است،
اما ندانم دل کجاست!



هلالی_جغتایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از این ره میروی باور نداری مگر عشق مرا وَر سر نداری


گرفته آتش عشقت بجونُم که من میسُوزم و باور نداری





بابا طاهر
Hale Mara Darad
Ava Bahram
من در میان جمع و دل در خلوتش گریان..



زخمی اگر بر قلب بنشیند؛
تو، نه می‌توانی زخم را از قلبت وا بکنی
و نه می‌توانی قلبت را دور بیندازی.
زخم تکه ای از قلب توست.
زخم اگر نخواهی باشد،
قلبت را باید بتوانی دور بیندازی.


محمود_دولت_آبادی
جای خالی سلوچ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رسوای زمانه

اجرایی بسیار زیبا و شنیدنی
با #قانون و #تنبک


موسیقی از چیزی حرف میزند که قابل بیان نیست
مغز را به آرامش و استراحت می رساند
قلب شنونده را تسخیر می کند
و او را وادار به تفکر می کند.
موسیقی والاترین هنر انسانی است.
Asheghaneh
Alireza Ghorbani
عاشقانه
علیرضا قربانی

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تواَم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی‌‌ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی كه شوید جسم خاک
هستی ام ز آلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه‌ی مژگان من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
بیش از اینت گر كه در خود داشتم
هر كسی را تو نمی انگاشتم

فروغ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می گویند آن خوشتر ز حُسن
یار ما این دارد و آن نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم

دوستان در پرده می گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم

چون سر آمد دولت شب های وصل
بگذرد ایّام هجران نیز هم

هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم

محتسب داند که حافظ عاشق است
واصف ملک سلیمان نیز هم


حافظ
Yar Omade
Misagh Raad [ @Go0shnavaz ]
دستانت را
اندکی به من امانت بده؛
میخواهم با آنها، گره از بافته‌های اندوهم بگشایم.

غادة_السمان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی که بشر کاملاً به نادانی خود پی بَرد، به موفقیت بزرگی دست یافته است؛ زیرا دانش در این دنیا چیزی جز پی بردن به نادانی نیست.



موریس_مترلینگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هيچ‌کجا هيچ‌زمان فرياد زند‌گی بی‌جواب نمانده است.
به صداهای دور گوش می‌دهم از دور
به صدای من گوش می‌دهند
من زنده‌ام
فرياد من بی‌‌جواب نيست،
قلب خوب تو جواب فرياد من است.



شاملو
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
موسیقی برایِ من چیزی است شبیهِ دریا
بر من چیره می‌شود..
مجذوبم می‌کند،
شیفته‌ام می‌کند
حتی در عینِ حال ترس در دلم می‌نشاند..
از بی‌حدی‌اش واهمه دارم…!



فرانتس کافکا
بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه حظ
از چنان جانی که باشد بی رخ جانان چه حظ

دیگر از شهرم چه خوشحالی چو آن مه پاره رفت
چون ز کنعان رفت یوسف دیگر از کنعان چه حظ



وحشی بافقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیدهٔ مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت‌های ابرو
دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب می‌بینی و دندان که چونست
کسی کاو را تو لیلی کرده‌ای نام
نه آن لیلی‌ست کز من برده آرام
اگر می‌بود لیلی بد نمی‌بود

وحشی بافقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن نغمه که چون گام نهد بر گذر هوش
جان رقص کنان بر سر آن رهگذر آید

آن نغمهٔ شیرین که پرد روح به سویش
مانند مگس کاو به سلام شکر آید

وحشی بافقی
صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی...

#حافظ