معرفی عارفان
1.3K subscribers
39.2K photos
15.2K videos
3.26K files
3K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
انسان یگانه مخلوقِ نگران روی زمین است:

نگرانِ زندگی

بیمناک از آینده

ناخشنود از لحظه ‌ی حال


ناتوان در حل مسئله ‌ی مرگ


و عاجز از رسیدن به آرامش ...
خداجانم

هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است

تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای
هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای

زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را

تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند

گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب

هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود

پروین اعتصامی🌹
Jazebe
Ahmad Solo
جاذبه - احمد سلو🍁🍁🍁🍁🍁
جام دريا
از شراب بوسه خورشيد لبريز است ...
جنگل شب تا سحر
تن شسته در باران خيال انگيز،
ما، به قدر جام چشمان خود،
از افسون اين خمخانه سر مستيم
در من اين احساس،
مهر مي ورزيم، پس هستيم  ...

#فریدون_مشیری
و هر روز صبح
با آواز یک زن
که از عشق می‌خواند
آغاز می‌شود ...


#فریبا_الف
چونی بی من
همایون شجریان
🍁🍁🍁🍁🍁
راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نيست

هر گه که دل به عشق دهي خوش دمي بود
در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست

ما را ز منع عقل مترسان و مي بيار
کان شحنه در ولايت ما هيچ کاره نيست

از چشم خود بپرس که ما را که مي کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست

او را به چشم پاک توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه آن ماه پاره نيست

فرصت شمر طريقه رندي که اين نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نيست

نگرفت در تو گريه حافظ به هيچ رو
حيران آن دلم که کم از سنگ خاره نيست

#حضرت_حافظ
تو بَحْریّ و جهانْ ماهی، بگاهی چیست و بیگاهی

حَیاتِ ماهیان خواهی، بر ایشان آبِ حیوان شو

#غزل ۲۱۶۴ مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باز رسیدیم ز میخانه مست

باز رهیدیم ز بالا و پست


جمله مستان خوش و رقصان شدند

دست زنید ای صنمان دست دست



مولانا
نامم ز کارخانه ی عُشّاق محو باد
گر جز محبتِ تو بُوَد شغلِ دیگرم

شِبلُ الاَسَد به صیدِ دلم حمله کرد و من
گر لاغرم وگرنه شکارِ غضنفرم

ای عاشقانِ رویِ تو از ذَرِّه بیشت در
من کِی رَسَم به وصلِ تو کز ذَرِّه کمترم

بنما به من که مُنکِرِ حُسنِ رخِ تو کیست
تا دیده‌اش به گِزلِکِ غیرت برآورم

بر من فُتاد سایه ی خورشیدِ سلطنت
و اکنون فَراغت است ز خورشیدِ خاورم

مقصود از این معامله بازارتیزی است
نی جلوه می‌فروشم و نی عشوه می‌خرم


حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدم ها همیشه نوازش را به دست ها محدود می‌کنند به جسم‌ و تن . . .
اما بهترین نوازش ها
به کلمات پیوند خورده اند . . .
من اسمشان را می‌گذارم واژه های نوازشگر . . .
"مثل یک دوستت دارم دلچسب "

مثل مراقب خودت باش های گاه
و بی‌گاه . . .
درست مثل کنارت هستم های آرامش‌بخش . . .
روحمان را نوازش می‌دهند . .‌.
و قلبمان را غرق حال خوب می‌کنند.
از همان هایی که
ساعت ها کوکت می‌کند،
و با قدرتش می‌توانی جهان را
دور بزنی . . .
و این معجزه کلمات است،
کلمات نوازشگری که به روحمان
بوسه می‌زنند . . .

   معجزه ی زندگی همدیگر باشیم
سلام من به تو یار قدیمی
هایده
به درختی که
پای ایستادنت می‌روید
سلام خواهم داد...

بکتاش_آبتین


رو سینه را چون سینه‌ها
هفت آب شو از کینه‌ها

وآنگه شراب عشق را
پیمانه شو پیمانه شو


مولانا
ز انقلابِ حوادث، بزرگی ایمن نیست
به طبع‌ِ کوه اثر افزون‌تر است زلزله را

بیدل
خاطرم را الفتی با اهل عالم نیست نیست
کز جهانی دیگرند و از جهانی دیگرم!


رهی معیری
بیدل! به رهش داغِ زمین‌گیریِ اشکم
سر در رهِ جانان نتوان خوش‌تر از این مانْد

در قسمت ردیف «ماند» به نظر می‌رسد گویش فارسی در هند به گویش کابل و بلخ متمایل بوده است.
مانْد=گذاشت
مثلاً امروزه هم در این نواحی می‌گویند: دستش را بر شانه‌ام ماند، پایت را از گلیم بیرون نمان و قس علی هذا.

بیتی‌ست از غزل بیدل با این مطلع زیبا:

دلدار گذشت و نگهِ بازپسین ماند
از رفتنِ او آنچه به ما ماند، همین ماند
طالب باید که خدا را در هر چه داند و بیند نجوید
راه طالب خود در اندرون اوست
راه باید که در خود کند
«و فی انفسکم افلا تبصرون »
هیچ راه به خدا نیست بهتر از راه دل
القلب بیت الله



#عین_القضات_همدانی
بنده صورت آنم که از او
روز و شب در گل و در گلزارم

این چنین آینه‌ای می بینم
چشم از این آینه چون بردارم


مولانا
عمرم به کنار زد کناری با تو
چون عمر گذشتنیست باری با تو

نی نی غلطم گذرد پیشهٔ عمر
آن عمر که یافت او گذاری با تو....


#مولانا
.
    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
      فردا که نیامده ست فریاد مکن

        برنامده و گذشته بنیاد مکن
   حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

              #خیام رباعی ۱۳۶
                     
نوکِ تیرِ مژه از جوشنِ جان می‌گذرانی
من تنک‌پوست نگفتم تو چنین سخت‌کمانی

#شیخ اجل سعدی از ۶۱۸
DelAhangaan
ایرج بسطامی _ ساز و آواز شور
⫸ خواننده : #ایرج_بسطامی

ساز و آواز #شور ...
شعر #حافظ

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت