ای خدایی که به جز تو ملکالعرش ندانم
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم
بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
#سنایی
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم
بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
#سنایی
I Vinens Speil
Skruk & Mahsa Vahdat
هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
عارفان که از جام حق نوشیده اند
رازها دانسته و پوشیده اند
مثنوی مولانا
مهر کردند و دهانش دوختند
عارفان که از جام حق نوشیده اند
رازها دانسته و پوشیده اند
مثنوی مولانا
مستی شراب محبت خدا به تو آن است
که تو او را دوست می داری و
هنگامی که تو او را دوست داشتی
و این شراب محبت را نوشیدی ،خواهی فهمید که
محبت و عشق تو به او درست همان
محبت و عشق او به توست و اوست که تو را
از محبت خودش سر مست کرده
...و این همان تجلی معرفت است...
#جناب_ابن_عربی
که تو او را دوست می داری و
هنگامی که تو او را دوست داشتی
و این شراب محبت را نوشیدی ،خواهی فهمید که
محبت و عشق تو به او درست همان
محبت و عشق او به توست و اوست که تو را
از محبت خودش سر مست کرده
...و این همان تجلی معرفت است...
#جناب_ابن_عربی
نماز برای آن نیست که همه روز
قیام و رکوع و سجود کنی
بلکه غرض آن است که میباید
آن حالتی که در نماز ظاهر میشود،
پیوسته با تو باشد، اگر در خواب باشی
و اگر بیدار باشی.
در جمیع احوال،
خالی نباشی از یاد حق.
#فیه_مافیه
قیام و رکوع و سجود کنی
بلکه غرض آن است که میباید
آن حالتی که در نماز ظاهر میشود،
پیوسته با تو باشد، اگر در خواب باشی
و اگر بیدار باشی.
در جمیع احوال،
خالی نباشی از یاد حق.
#فیه_مافیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی سکوت سخت است!
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
يه موسيقی خوب ميتونه حال آدم و خيلی خوب كنه
تقديم با عشق
#هایده
تقديم با عشق
#هایده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بودهای؟! »
#مولانا
#تصنیف_جان_جهان
#استاد_محمدرضا_شجریان
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بودهای؟! »
#مولانا
#تصنیف_جان_جهان
#استاد_محمدرضا_شجریان
@smsu43 کانال تلگرامی
استاد شجریان - چهره به چهره مو به مو
چهره به چهره. رو به رو
استاد شجریان
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو
دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
طاهره قرة العین
استاد شجریان
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو
دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
طاهره قرة العین
بهر خویش آن پاک جان را آفرید
بهر او خلقی جهان را آفرید
آفرینش را جزو مقصود نیست
پاک دامنتر ازو موجود نیست
آنچه اول شد پدید از غیب غیب
بود نور پاک او بیهیچ ریب
بعد از آن آن نور عالیزد علم
گشت عرش و کرسی و لوح و قلم
یک علم از نور پاکش عالمست
یک علم ذریتیست و آدمست
چون شد آن نور معظم آشکار
در سجود افتاد پیش کردگار
قرنها اندر سجود افتاده بود
عمرها اندر رکوع استاده بود
سالها بودند مشغول قیام
در تشهد بود هم عمری تمام
از نماز نور آن دریای راز
فرض شد بر جملهٔ امت نماز
حق بداشت آن نور را چون مهر و ماه
در برابر بیجهت تا دیرگاه
پس به دریای حقیقت ناگهی
برگشاد آن نور را ظاهر رهی
چون بدید آن نور روی بحر راز
جوش در وی اوفتاد از عزو ناز...
عطار منطق الطیر
بهر او خلقی جهان را آفرید
آفرینش را جزو مقصود نیست
پاک دامنتر ازو موجود نیست
آنچه اول شد پدید از غیب غیب
بود نور پاک او بیهیچ ریب
بعد از آن آن نور عالیزد علم
گشت عرش و کرسی و لوح و قلم
یک علم از نور پاکش عالمست
یک علم ذریتیست و آدمست
چون شد آن نور معظم آشکار
در سجود افتاد پیش کردگار
قرنها اندر سجود افتاده بود
عمرها اندر رکوع استاده بود
سالها بودند مشغول قیام
در تشهد بود هم عمری تمام
از نماز نور آن دریای راز
فرض شد بر جملهٔ امت نماز
حق بداشت آن نور را چون مهر و ماه
در برابر بیجهت تا دیرگاه
پس به دریای حقیقت ناگهی
برگشاد آن نور را ظاهر رهی
چون بدید آن نور روی بحر راز
جوش در وی اوفتاد از عزو ناز...
عطار منطق الطیر
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
#شیخ_بهایی
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
#شیخ_بهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
حافظ
کمانچه و آواز
• آواز : محمدرضا شجریان
• کمانچه: هابیل علیاف
💠آواز استاد جان شجریان
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
حافظ
کمانچه و آواز
• آواز : محمدرضا شجریان
• کمانچه: هابیل علیاف
💠آواز استاد جان شجریان
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
حافظ
وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
حافظ
به بهانه ی در گذشتش
بهاءالدین محمد بن حسین عاملی (۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک – ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) معروف به شیخ بهایی و با نام کامل بهاءالدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن حسن بن عاملی جبعی (جباعی)؛ همه چیزدان، حکیم، علامهٔ فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ ودانشمند ایرانی عربتبار از بعلبک در لبنان کنونی قرون دهم و یازدهم هجری بود که در دانشهای فلسفه،منطق، هیئت و ریاضیات دانایی داشت، در حدود ۹۶ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم،عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک بر جای ماندهاست. به پاس خدمات او به علم ستارهشناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ که مصادف با سال نجوم میبوده نام شیخ را در لیست مفاخرایران و لبنان ثبت کرد. او طومار شیخ بهایی را تدوین کردهاست.بهائی یکی از اولین منجمانی در جهان اسلام بود که امکان حرکت زمین را قبل از انتشار نظریه کوپرنیک وی از نوادگان حارث همدانی یکی از یاران علی ابن ابی طالب است که در بعلبک متولد شد. دوران کودکی را درجبل عامل، از نواحی شام، در روستایی به نام «جبع» یا «جباع» زیست، او از نوادگان «حارث بن عبدالله اعور همدانی» بودهاست (از شخصیتهای برجسته صدر اسلام و از یاران علی بن ابی طالب، متوفی به سال ۶۴ خورشیدی). خاندان او از خانوادههای معروف جبل عامل در سدههای دهم و یازدهم خورشیدی بودهاند. پدر او از شاگردان برجسته شهید ثانی بودهاست
بنا به نسخهای به خط بهاءالدین عاملی که در سال ۹۹۵ قمری در قزوین نوشته شدهاست، وی هنگام ورود به ایران سیزده ساله بود. پدرش عزالدین حسین عاملی به خاطر اذیت شیعیان آن منطقه توسط دولت عثمانی از یک سو و دعوت شاه تهماسب صفوی برای حضور در ایران، به سوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان بزرگ ایرانی یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول شد. وقتی او ۱۷ ساله بود (۹۷۰ ق)، پدرش به شیخالاسلامی اصفهان به توصیه علی منشار عاملی از سوی شاه طهماسب منصوب شد. ۱۴ سال بعد، در ۹۸۴ قمری، پدر بهاءالدین محمد برای زیارت خانه خدا از ایران خارج شد اما در بحرین درگذشت.شیخ بهایی در قزوین فارسی آموخته و به مدت سی سال در آن شهر پرورش یافته و پرورش داد.
شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسای او باعث شد تا از ۴۳ سالگی شیخالاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان (در ۱۰۰۶ قمری)، از ۵۳ سالگی تا آخر عمر (۷۵ سالگی) منصب شیخالاسلامی پایتخت صفوی را در دربار مقتدرترین شاه صفوی، شاه عباس بزرگ بر عهده داشته باشد.بهائی در فاصلهٔ سالهای ۹۹۴ تا۱۰۰۸ قمری سفرهایی چند به خارج از قلمروی صفویه داشت. این سفرها برای زیارت، سیاحت، دانشاندوزی و همچنین به گفته برخی مورخان به سفارت سیاسی بودهاست. مکه، مصر و شام از جمله مقاصد این سفرها بودهاند. نقل شده که آن جناب شش ماه پیش از وفات خود به مزارستان گذشت و از قبر بابا رکن الدین صدایی شنید، بهاءالدین عاملی از اصحاب خویش که با وی بودند پرسید که شما شنیدید این صدایی که من شنیدم گفتند نشنیدیم پس وی بعد از آن پیوسته مشغول گریه تضرع و مناجات بود و توجه به آخرت داشت تا وفات یافت. از بعضی نقل شده صدایی که او شنید این بود: «شیخنا به فکر خود باش
وی در سال ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش پیکر او را به مشهد بردند و در کنار آرامگاه علیبن موسیالرضا جنب موزه آستان قدس به خاک سپردند. امروزه آرامگاه وی بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و رواق امام خمینی در رواقی که به یاد او نامگذاری شده قرار داردکتیبه کاشیکاری دیوار: ۲۶ ذیحجه ۹۵۳ هجری قمری (برابر با پنجشنبه ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی، و ۲۷ فوریه ۱۵۴۷)کتیبه سنگ قبر: غروب پنجشنبه محرمالحرام ۹۵۳ هجری قمری (برابر با فروردین ۹۲۵ خورشیدی، و مارس ۱۵۴۶)تاریخ مرگ:کتیبه کاشیکاری دیوار: ۱۲ شوال ۱۰۳۰ هجری قمری (برابر با ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی، و ۳۰ اوت ۱۶۲۱)کتیبه سنگ قبر: شوال ۱۰۳۱ هجری قمری (برابر با مرداد یا شهریور ۱۰۰۱، و اوت ۱۶۲۲)
کتیبه دیوار در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در زمان استانداری علی منصور ساخته شد و حاوی تاریخ روز، ماه و سال است، در حالی که کتیبه سنگ قبر فقط حاوی تاریخ ماه و سال است. به نظر میرسد که در هنگام بازسازی اتاق، تحقیقاتی دربارهٔ تاریخ تولد و مرگ انجام شده باشد و به این خاطر تاریخ روز به کتیبه کاشیکاری اضافه شدهاست. در این صورت به نظر میرسد که تاریخهای کتیبه دیوار دقیقتر باشند
بهاءالدین محمد بن حسین عاملی (۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک – ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) معروف به شیخ بهایی و با نام کامل بهاءالدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن حسن بن عاملی جبعی (جباعی)؛ همه چیزدان، حکیم، علامهٔ فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ ودانشمند ایرانی عربتبار از بعلبک در لبنان کنونی قرون دهم و یازدهم هجری بود که در دانشهای فلسفه،منطق، هیئت و ریاضیات دانایی داشت، در حدود ۹۶ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم،عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک بر جای ماندهاست. به پاس خدمات او به علم ستارهشناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ که مصادف با سال نجوم میبوده نام شیخ را در لیست مفاخرایران و لبنان ثبت کرد. او طومار شیخ بهایی را تدوین کردهاست.بهائی یکی از اولین منجمانی در جهان اسلام بود که امکان حرکت زمین را قبل از انتشار نظریه کوپرنیک وی از نوادگان حارث همدانی یکی از یاران علی ابن ابی طالب است که در بعلبک متولد شد. دوران کودکی را درجبل عامل، از نواحی شام، در روستایی به نام «جبع» یا «جباع» زیست، او از نوادگان «حارث بن عبدالله اعور همدانی» بودهاست (از شخصیتهای برجسته صدر اسلام و از یاران علی بن ابی طالب، متوفی به سال ۶۴ خورشیدی). خاندان او از خانوادههای معروف جبل عامل در سدههای دهم و یازدهم خورشیدی بودهاند. پدر او از شاگردان برجسته شهید ثانی بودهاست
بنا به نسخهای به خط بهاءالدین عاملی که در سال ۹۹۵ قمری در قزوین نوشته شدهاست، وی هنگام ورود به ایران سیزده ساله بود. پدرش عزالدین حسین عاملی به خاطر اذیت شیعیان آن منطقه توسط دولت عثمانی از یک سو و دعوت شاه تهماسب صفوی برای حضور در ایران، به سوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان بزرگ ایرانی یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول شد. وقتی او ۱۷ ساله بود (۹۷۰ ق)، پدرش به شیخالاسلامی اصفهان به توصیه علی منشار عاملی از سوی شاه طهماسب منصوب شد. ۱۴ سال بعد، در ۹۸۴ قمری، پدر بهاءالدین محمد برای زیارت خانه خدا از ایران خارج شد اما در بحرین درگذشت.شیخ بهایی در قزوین فارسی آموخته و به مدت سی سال در آن شهر پرورش یافته و پرورش داد.
شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسای او باعث شد تا از ۴۳ سالگی شیخالاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان (در ۱۰۰۶ قمری)، از ۵۳ سالگی تا آخر عمر (۷۵ سالگی) منصب شیخالاسلامی پایتخت صفوی را در دربار مقتدرترین شاه صفوی، شاه عباس بزرگ بر عهده داشته باشد.بهائی در فاصلهٔ سالهای ۹۹۴ تا۱۰۰۸ قمری سفرهایی چند به خارج از قلمروی صفویه داشت. این سفرها برای زیارت، سیاحت، دانشاندوزی و همچنین به گفته برخی مورخان به سفارت سیاسی بودهاست. مکه، مصر و شام از جمله مقاصد این سفرها بودهاند. نقل شده که آن جناب شش ماه پیش از وفات خود به مزارستان گذشت و از قبر بابا رکن الدین صدایی شنید، بهاءالدین عاملی از اصحاب خویش که با وی بودند پرسید که شما شنیدید این صدایی که من شنیدم گفتند نشنیدیم پس وی بعد از آن پیوسته مشغول گریه تضرع و مناجات بود و توجه به آخرت داشت تا وفات یافت. از بعضی نقل شده صدایی که او شنید این بود: «شیخنا به فکر خود باش
وی در سال ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش پیکر او را به مشهد بردند و در کنار آرامگاه علیبن موسیالرضا جنب موزه آستان قدس به خاک سپردند. امروزه آرامگاه وی بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و رواق امام خمینی در رواقی که به یاد او نامگذاری شده قرار داردکتیبه کاشیکاری دیوار: ۲۶ ذیحجه ۹۵۳ هجری قمری (برابر با پنجشنبه ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی، و ۲۷ فوریه ۱۵۴۷)کتیبه سنگ قبر: غروب پنجشنبه محرمالحرام ۹۵۳ هجری قمری (برابر با فروردین ۹۲۵ خورشیدی، و مارس ۱۵۴۶)تاریخ مرگ:کتیبه کاشیکاری دیوار: ۱۲ شوال ۱۰۳۰ هجری قمری (برابر با ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی، و ۳۰ اوت ۱۶۲۱)کتیبه سنگ قبر: شوال ۱۰۳۱ هجری قمری (برابر با مرداد یا شهریور ۱۰۰۱، و اوت ۱۶۲۲)
کتیبه دیوار در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در زمان استانداری علی منصور ساخته شد و حاوی تاریخ روز، ماه و سال است، در حالی که کتیبه سنگ قبر فقط حاوی تاریخ ماه و سال است. به نظر میرسد که در هنگام بازسازی اتاق، تحقیقاتی دربارهٔ تاریخ تولد و مرگ انجام شده باشد و به این خاطر تاریخ روز به کتیبه کاشیکاری اضافه شدهاست. در این صورت به نظر میرسد که تاریخهای کتیبه دیوار دقیقتر باشند