عصمتی که مر شما را در تنست
آن ز عکس عصمت و حفظ منست
آن عصمت و پاکی که در وجود شماست، از عکس عصمت و قداست من است. یعنی منم که به شما و فرشتگان، پاکی و قداست داده ام.
آن ز من بینید نه از خود هین و هین
تا نچربد بر شما دیو لعین
آن عصمت و طهارت خود را از من بدانید. آگاه باشید، آگاه باشید که مباد شیطان ملعون بر شما گستاخی کند و بر شما غالب گردد.
نچربد:غلبه نکند
آنچنان که کاتب وحی رسول
دید حکمت در خود و نور اصول
چنانکه کاتب وحی حضرت رسول الله، خیال کرد که آن حکمت و نور اصول (وحی الهی) از جانب اوست و مغرور شد.
خویش را هم صوت مرغان خدا
میشمرد آن بد صفیری چون صدا
آن کاتب وحی، خود را همنوای مرغان الهی می شمرد، در حالی که او مانند صیادان، صدای مرغان را در می آورد تا دیگر مرغان را به دام افکند. در واقع انبیاء و اولیاء مرغان روضه الهی هستند. و آن کاتب آواز آن مرغان را تقلید می کرد به قصد گمراه ساختن دیگران.
لحن: آواز
صفیر: بانگ و آواز مرغان
شرح مثنوی
آن ز عکس عصمت و حفظ منست
آن عصمت و پاکی که در وجود شماست، از عکس عصمت و قداست من است. یعنی منم که به شما و فرشتگان، پاکی و قداست داده ام.
آن ز من بینید نه از خود هین و هین
تا نچربد بر شما دیو لعین
آن عصمت و طهارت خود را از من بدانید. آگاه باشید، آگاه باشید که مباد شیطان ملعون بر شما گستاخی کند و بر شما غالب گردد.
نچربد:غلبه نکند
آنچنان که کاتب وحی رسول
دید حکمت در خود و نور اصول
چنانکه کاتب وحی حضرت رسول الله، خیال کرد که آن حکمت و نور اصول (وحی الهی) از جانب اوست و مغرور شد.
خویش را هم صوت مرغان خدا
میشمرد آن بد صفیری چون صدا
آن کاتب وحی، خود را همنوای مرغان الهی می شمرد، در حالی که او مانند صیادان، صدای مرغان را در می آورد تا دیگر مرغان را به دام افکند. در واقع انبیاء و اولیاء مرغان روضه الهی هستند. و آن کاتب آواز آن مرغان را تقلید می کرد به قصد گمراه ساختن دیگران.
لحن: آواز
صفیر: بانگ و آواز مرغان
شرح مثنوی
از شیخ حسن خرقانی پرسیدم که سفیه ترین اولاد آدم نزد خداوند کیست ؟ و او مرا گفت : آن کس که نازد به آن چه داند . حال وی رقت انگیز بود . باید که از بهر وی به خدای نالید و جهل او را شفائی عاجل طلبید ....آن سپید جامه ی سیاه دل را اگراز ندانسته هایش خبر بودی از آن ناز که میکردی چندان شرمسار گشتی که به همه عمر سر از تل سرگین "فضولات" چهار پایان بدر نکردی... از کتاب زیبای "و شیخ مرا گفت " : عارف بزرگ معاصر آقای دکتر عباس توکلیان
@smsu43
استاد شجریان - بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
استاد شجریان - بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
ای روی تو آفتاب عالم
انگشت نمای آل آدم
احیای روان مردگان را
بویت نفس مسیح مریم
بر جان عزیزت آفرین باد
بر جسم شریفت اسم اعظم
محبوب منی چو دیدهٔ راست
ای سرو روان به ابروی خم
دستان که تو داری از پریروی
بس دل ببری به کف و معصم
تنها نه منم اسیر عشقت
خلقی متعشقند و من هم
سعدی
انگشت نمای آل آدم
احیای روان مردگان را
بویت نفس مسیح مریم
بر جان عزیزت آفرین باد
بر جسم شریفت اسم اعظم
محبوب منی چو دیدهٔ راست
ای سرو روان به ابروی خم
دستان که تو داری از پریروی
بس دل ببری به کف و معصم
تنها نه منم اسیر عشقت
خلقی متعشقند و من هم
سعدی
ملانصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با نیرنگی، حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره، اما ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد.
تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملانصرالدین را آنطور دست می انداختند، ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند. ملانصرالدین پاسخ داد: ظاهرا حق با شماست، اما اگر سکه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق هستم.
تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملانصرالدین را آنطور دست می انداختند، ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند. ملانصرالدین پاسخ داد: ظاهرا حق با شماست، اما اگر سکه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق هستم.
ثروت واقعی کوروش کبیر
زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کوروش گفت: اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم ،الان دارایی من چقدر بود ؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت:برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید. مردم هرچه در توان داشتند ،برای کوروش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده، را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت، بسیار بیشتر بود. کوروش رو به کزروس کرد و گفت: ثروت من اینجاست ...
اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم...
زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کوروش گفت: اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم ،الان دارایی من چقدر بود ؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت:برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید. مردم هرچه در توان داشتند ،برای کوروش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده، را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت، بسیار بیشتر بود. کوروش رو به کزروس کرد و گفت: ثروت من اینجاست ...
اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم...
تو چه دانی
که چه می گویم
می گویم طالب باید که الله را در جنت و در دنیا و آخرت نطلبد
و در هر چه داند و بیند نجوید
راه طالب خود در اندرون اوست😊 راه باید که در خود کند (و فی انفسکم افلا تبصرون
همه موجودات،طالب دل رونده است که هیچ راه به الله نیست بهتر از راه دل (القلب بیت الله
همین معنی دارد این بیت
ای آنکه همیشه در جهان می پویی
این سعی ترا چه سود دارد گویی
چیزی که تو جویان نشان اویی
با توست تو جای دیگر جویی
عین القضات همدانی
که چه می گویم
می گویم طالب باید که الله را در جنت و در دنیا و آخرت نطلبد
و در هر چه داند و بیند نجوید
راه طالب خود در اندرون اوست😊 راه باید که در خود کند (و فی انفسکم افلا تبصرون
همه موجودات،طالب دل رونده است که هیچ راه به الله نیست بهتر از راه دل (القلب بیت الله
همین معنی دارد این بیت
ای آنکه همیشه در جهان می پویی
این سعی ترا چه سود دارد گویی
چیزی که تو جویان نشان اویی
با توست تو جای دیگر جویی
عین القضات همدانی
تا از خود پرستی فارغ نشوی خدا پرست نتوانی بودن،
تا بنده نشوی آزادی نیابی
تا پشت بر هر دو عالم نکنی با آدم و آدمیت نرسی
و تا از خود بنگریزی بخود در نرسی
و اگر خود را در راه الله نبازی و فدا نکنی مقبول حضرت نشوی☺️
و تا پای بر همه نزنی و پشت بر همه نکنی همه نشوی☺️و به جمله راه نیابی .
و تا فقیر نشوی غنی نیابی . و تا فانی نشوی باقی نباشی .
تا هر چه علایقست بر هم نزنی
در دایره محققان دم نزنی
تا آتش در عالم و آدم نزنی
یک روز میان کم زنان کم نزنی
عین القضات همدانی قدس الله سره العزیز
تا بنده نشوی آزادی نیابی
تا پشت بر هر دو عالم نکنی با آدم و آدمیت نرسی
و تا از خود بنگریزی بخود در نرسی
و اگر خود را در راه الله نبازی و فدا نکنی مقبول حضرت نشوی☺️
و تا پای بر همه نزنی و پشت بر همه نکنی همه نشوی☺️و به جمله راه نیابی .
و تا فقیر نشوی غنی نیابی . و تا فانی نشوی باقی نباشی .
تا هر چه علایقست بر هم نزنی
در دایره محققان دم نزنی
تا آتش در عالم و آدم نزنی
یک روز میان کم زنان کم نزنی
عین القضات همدانی قدس الله سره العزیز
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییام که نی، نی شکنم شکر برم!
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعلۀ نظر برم
آمدهام که ره زنم، بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم، زر نبرم، خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دلشکن
گر ز سرم کله برد، من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر برم؟
آنکه ز زخم تیر او کوه شکاف میکند
پیشِ گشادِ تیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را: گر ببری تو تاب خود،
تاب تو را چو تب کند! گفت: بلی اگر برم
آنکه ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
وآنکه ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رَشک نام او، نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت: بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم!
#حضرت_عشق_مولانا
ور تو بگوییام که نی، نی شکنم شکر برم!
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعلۀ نظر برم
آمدهام که ره زنم، بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم، زر نبرم، خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دلشکن
گر ز سرم کله برد، من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر برم؟
آنکه ز زخم تیر او کوه شکاف میکند
پیشِ گشادِ تیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را: گر ببری تو تاب خود،
تاب تو را چو تب کند! گفت: بلی اگر برم
آنکه ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
وآنکه ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رَشک نام او، نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت: بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم!
#حضرت_عشق_مولانا
صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد. طاقت حفظ آن نداشت، ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.
شد غلامی که آب جوی آرد
جوی آب آمد و غلام ببرد!
دام هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رفت و دام ببرد
دیگر صیادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن. گفت: ای برادران، چه توان کردن؟، مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود. صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد.
#گلستان_سعدی 📚
باب سوم؛ در فضیلت قناعت
شد غلامی که آب جوی آرد
جوی آب آمد و غلام ببرد!
دام هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رفت و دام ببرد
دیگر صیادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن. گفت: ای برادران، چه توان کردن؟، مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود. صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد.
#گلستان_سعدی 📚
باب سوم؛ در فضیلت قناعت
میگویند
بیاحساس
و بیحرکت بودن مانند سنگ
رهایی است.
بعضی میگویند
یکی شدن با اقیانوس مثل قطره،
رهایی است.
برخی دیگر میگویند که
اتحاد شعله با شعله
رهایی است.
عدهای معتقدند
کسی که اوج میگیرد
آزاد میشود.
هیچ کدام از اینها درست نیست؛
دلبستگیِ ذهنی اسارت است
و جداشدن از آن رهایی.
بیاحساس
و بیحرکت بودن مانند سنگ
رهایی است.
بعضی میگویند
یکی شدن با اقیانوس مثل قطره،
رهایی است.
برخی دیگر میگویند که
اتحاد شعله با شعله
رهایی است.
عدهای معتقدند
کسی که اوج میگیرد
آزاد میشود.
هیچ کدام از اینها درست نیست؛
دلبستگیِ ذهنی اسارت است
و جداشدن از آن رهایی.
پرکندگی از نفاق خیزد
پیروزی از اتفاق خیزد
تو ناز کنی و یار تو ناز
چون ناز دو شد طلاق خیزد
#مولانای_جان
پیروزی از اتفاق خیزد
تو ناز کنی و یار تو ناز
چون ناز دو شد طلاق خیزد
#مولانای_جان
عشق تــــو، که سرمایهٔ این درویش است
ز اندازهٔ هـــــر هوسپرستی بیش است
شوری است، که از ازل مرا در سر بود
کاری است، که تا ابد مرا در پیش است
#عراقی
ز اندازهٔ هـــــر هوسپرستی بیش است
شوری است، که از ازل مرا در سر بود
کاری است، که تا ابد مرا در پیش است
#عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور ...
تصنیف مرغ خوشخوان
• آواز: محمدرضا شجریان
حافظ
آواز استادجان شجریان💠
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور ...
تصنیف مرغ خوشخوان
• آواز: محمدرضا شجریان
حافظ
آواز استادجان شجریان💠
اصلاحیه❌❌❌
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺭ ﺑﺸﺪ ﺳﺎﻏﺮ ﻣﺴﺘﺎﻥ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺳﺒﺐ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﻝ ﻋﺸﺎﻕ ﻃﻌﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﺎﻕ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﺶ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻘﺼﺪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺍﺳت.
جعلی❌❌❌
از مولانا نیست❌❌❌
شاعر : رضا رضایی (پرواز)✅✅
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺭ ﺑﺸﺪ ﺳﺎﻏﺮ ﻣﺴﺘﺎﻥ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺳﺒﺐ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﻝ ﻋﺸﺎﻕ ﻃﻌﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﺎﻕ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﺶ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻘﺼﺪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺍﺳت.
جعلی❌❌❌
از مولانا نیست❌❌❌
شاعر : رضا رضایی (پرواز)✅✅
بیچاره دلا که آینهٔ هر اثری
گر سر کشی از صفات با دردسری
ای آینهای که قابل خیر وشری
زان عکس ترا چه غم که تو بیخبری
#مولانای_جان
گر سر کشی از صفات با دردسری
ای آینهای که قابل خیر وشری
زان عکس ترا چه غم که تو بیخبری
#مولانای_جان
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
""حافظ""
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
""حافظ""