دل میل به صحبت نگاری دارد
با ساقی و مستی سر و کاری دارد
چون بلبل مست در چمن می گردد
گویا که هوای گلعذاری دارد
شاه نعمت الله
با ساقی و مستی سر و کاری دارد
چون بلبل مست در چمن می گردد
گویا که هوای گلعذاری دارد
شاه نعمت الله
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان
#خواجه_عبدالله_انصاری
#یا_رب_العالمین
#خواجه_عبدالله_انصاری
#یا_رب_العالمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور
﷽
#سوره_حجر (آیه ۹)
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩)
ما قرآن را نازل كردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم!
﷽
#سوره_حجر (آیه ۹)
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩)
ما قرآن را نازل كردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم!
همهٔ ما تا زندهایم
بین اوقاتِ غم و شادی تاب میخوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب میخورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب میدهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا میرسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت
🌺🌺🌺
شادباشی
بین اوقاتِ غم و شادی تاب میخوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب میخورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب میدهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا میرسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت
🌺🌺🌺
شادباشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کُشی و شیوه ی شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامتِ او دوخته بود
جانِ عُشّاق سپندِ رخِ خود میدانست
و آتشِ چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه میگفت که زارَت بِکُشم میدیدم
که نهانش نظری با منِ دلسوخته بود
کفرِ زلفش رَهِ دین میزد و آن سنگین دل
در پِیاش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود؟
یار مَفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زَرِ ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟
حافظ
تا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کُشی و شیوه ی شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامتِ او دوخته بود
جانِ عُشّاق سپندِ رخِ خود میدانست
و آتشِ چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه میگفت که زارَت بِکُشم میدیدم
که نهانش نظری با منِ دلسوخته بود
کفرِ زلفش رَهِ دین میزد و آن سنگین دل
در پِیاش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود؟
یار مَفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زَرِ ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟
حافظ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گر چه خاکسترِ شب،
صیقل زنگارِ دل است
در صفاکاری دل،
دستِ دگر دارد صبح
صائب تبریزی
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش
حافظ
صیقل زنگارِ دل است
در صفاکاری دل،
دستِ دگر دارد صبح
صائب تبریزی
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش
حافظ
حکایت در محدودیت علوم ظاهر
عارف پیش نحوی نشسته بود.
نحوی گفت: سخن بیرون از این سه نیست: یا اسم باشد یا فعل یا حرف.
عارف جامه بدرید که: واویلتاه! بیست سال عمر من و سعی و طلب من به باد رفت که من، به امید که بیرون از این سخنی هست، مجاهده کرده ام؛ تو امید مرا ضایع کردی.
هر چند که عارف به آن سخن و مقصود رسیده بود، الا نحوی را به این طریق تنبیه می کرد.
فیه ما فیه
شرح (استاد قمشه ای)
نحوی کسی را گویند که در صرف و نحو زبان عرب استاد است، و در زبان مولانا اغلب رمزی است از علمای ظاهر و اصحاب قیل و قال که به علم مغرور باشند و دیگران را به جهل و بیخبری طعن و طنز کنند چنانکه در قصۀ نحوی و کشتیبان در مثنوی آمده است.
به تعبیر دیگر نحو کنایه از راه عقل و هوشیاری است، در مقابل محو که طریق عشق و مستی است.
محو می باید نه نحو اینجا، بدان؛
گر تو محوی، بی خطر در آب ران.
مرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحو محو آموختیم (مثنوی)
عقل برای هر چیزی حدی معین می کند و خارج از آن چیزی نمی داند، در حالی که عشق از همه حدود و تعریفات منطقی بیرون می جهد، و از طریق شهود به حقایقی ورای ادراک عقل دست می یابد:
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست؛
عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد؛
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
دیوان شمس
عارف پیش نحوی نشسته بود.
نحوی گفت: سخن بیرون از این سه نیست: یا اسم باشد یا فعل یا حرف.
عارف جامه بدرید که: واویلتاه! بیست سال عمر من و سعی و طلب من به باد رفت که من، به امید که بیرون از این سخنی هست، مجاهده کرده ام؛ تو امید مرا ضایع کردی.
هر چند که عارف به آن سخن و مقصود رسیده بود، الا نحوی را به این طریق تنبیه می کرد.
فیه ما فیه
شرح (استاد قمشه ای)
نحوی کسی را گویند که در صرف و نحو زبان عرب استاد است، و در زبان مولانا اغلب رمزی است از علمای ظاهر و اصحاب قیل و قال که به علم مغرور باشند و دیگران را به جهل و بیخبری طعن و طنز کنند چنانکه در قصۀ نحوی و کشتیبان در مثنوی آمده است.
به تعبیر دیگر نحو کنایه از راه عقل و هوشیاری است، در مقابل محو که طریق عشق و مستی است.
محو می باید نه نحو اینجا، بدان؛
گر تو محوی، بی خطر در آب ران.
مرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحو محو آموختیم (مثنوی)
عقل برای هر چیزی حدی معین می کند و خارج از آن چیزی نمی داند، در حالی که عشق از همه حدود و تعریفات منطقی بیرون می جهد، و از طریق شهود به حقایقی ورای ادراک عقل دست می یابد:
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست؛
عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد؛
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
دیوان شمس
#حکایت
واعظی بر منبر سخن می گفت.
یکی از مجلسیان سخت می گریست ...
واعظ خرسند شد و گفت:
ای مردم صداقت از این مرد بیاموزید و ببینید چگونه او این همه گریه به سوز می کند ...
مرد از میان برخاست و با بغض گفت:
ای مولانا ! من بزی داشتم ، ریشش به ریش تو می مانست و چندی پیش حیوان زبان بسته هلاک شد ، حال هر گاه تو ان بالا ریش می جنبانی مرا از آن بزک یاد می آید و گریه بر من غالب می شود .
#عبید_زاکانی
واعظی بر منبر سخن می گفت.
یکی از مجلسیان سخت می گریست ...
واعظ خرسند شد و گفت:
ای مردم صداقت از این مرد بیاموزید و ببینید چگونه او این همه گریه به سوز می کند ...
مرد از میان برخاست و با بغض گفت:
ای مولانا ! من بزی داشتم ، ریشش به ریش تو می مانست و چندی پیش حیوان زبان بسته هلاک شد ، حال هر گاه تو ان بالا ریش می جنبانی مرا از آن بزک یاد می آید و گریه بر من غالب می شود .
#عبید_زاکانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تصنیف مرا عاشقی شیدا
آواز: محمدرضا شجریان
آهنگساز: استاد علی تجویدی
شاعر: منیر طه
اجرای استاد شجریان در مراسم بزرگداشت استاد بنان تیرماه ۱۳۹۰
آواز: محمدرضا شجریان
آهنگساز: استاد علی تجویدی
شاعر: منیر طه
اجرای استاد شجریان در مراسم بزرگداشت استاد بنان تیرماه ۱۳۹۰
@smsu43 کانال تلگرامی
استاد شجریان - یقین درم
«یقین درم»
یقین درم اثر امشو به های های مو نیست
که یار مسته و گوشش بگریههای مو نیست
خدا خدا چه ثمر ای موذنا که امشو
خدا خدای شمایه خدا خدای مو نیست
نمود خونمه پامال و خونبها مه نداد
زدم چو بر دمنش دست، گفت پای مو نیست
بریز خونمه با دست نازنین خودت رسانه آهنگ
چرت که بیتر از ای هیچه خونبهای مو نیست
بهار اگر شویی صدبار بمیرم از غم دوست
به جرم عشق ومحبت هنوز جزای مو نیست
آواز محمدرضا_شجریان
آهنگ پرویز_مشکاتیان
آلبوم خراسانیات
یقین درم اثر امشو به های های مو نیست
که یار مسته و گوشش بگریههای مو نیست
خدا خدا چه ثمر ای موذنا که امشو
خدا خدای شمایه خدا خدای مو نیست
نمود خونمه پامال و خونبها مه نداد
زدم چو بر دمنش دست، گفت پای مو نیست
بریز خونمه با دست نازنین خودت رسانه آهنگ
چرت که بیتر از ای هیچه خونبهای مو نیست
بهار اگر شویی صدبار بمیرم از غم دوست
به جرم عشق ومحبت هنوز جزای مو نیست
آواز محمدرضا_شجریان
آهنگ پرویز_مشکاتیان
آلبوم خراسانیات
@smsu43 کانال تلگرامی .
شهرام ناظری - یاڕهب
شهرام ناظری
یاڕهب وە ڕندان مهست مەیخانەت
وە حەق پەرەستان دیری دیوانەت
یاڕهب وە ڕندان مهست مەیخانەت
وە حەق پەرەستان دیری دیوانەت
۱۹ امرداد سالروز درگذشت امیرهوشنگ ابتهاج
(زاده ۶ اسفند ۱۳۰۶ رشت -- درگذشته ۱۹ امرداد ۱۴۰۱ آلمان) متخلص به «ه.ا.سایه» شاعر و ترانهسرا
او هم در آغاز همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود، اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، بهویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزلسرا بود، همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود، دنبال کرد.
درسال ۱۳۲۵ مجموعه «نخستین نغمهها» را که شامل اشعاری بهشیوه کهن است، انتشار داد. آن زمان که هنوز با نیمایوشیج آشنا نشده بود، «سراب» نخستین مجموعهاش را که به اسلوب جدید بود، در قالب چهارپاره با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی بود، منتشر کرد. مجموعه «سیاه مشق» او نیز
شعرهای سال ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربر میگیرد. وی در این مجموعه، تعدادی از غزلهایش را بهچاپ رسانید و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که میتوان گفت تعدادی از غزلهای او، از بهترین غزلهای این دوران بهشمار میرود.
او در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است، به شعر اجتماعی روی آورد و مجموعه «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر را گشود.
وی در سال ۱۳۹۱ خاطراتش را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب "پیر پرنیاناندیش" عنوان کرد و در این کتاب بهبیان عقاید و نظراتش درباره بسیاری از چهرههای بهنام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود پرداخت.
هوشنگ ابتهاج در باغ محتشم رشت بهخاک سپرده شد.
#هوشنگ_ابتهاج
(زاده ۶ اسفند ۱۳۰۶ رشت -- درگذشته ۱۹ امرداد ۱۴۰۱ آلمان) متخلص به «ه.ا.سایه» شاعر و ترانهسرا
او هم در آغاز همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود، اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، بهویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزلسرا بود، همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود، دنبال کرد.
درسال ۱۳۲۵ مجموعه «نخستین نغمهها» را که شامل اشعاری بهشیوه کهن است، انتشار داد. آن زمان که هنوز با نیمایوشیج آشنا نشده بود، «سراب» نخستین مجموعهاش را که به اسلوب جدید بود، در قالب چهارپاره با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی بود، منتشر کرد. مجموعه «سیاه مشق» او نیز
شعرهای سال ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربر میگیرد. وی در این مجموعه، تعدادی از غزلهایش را بهچاپ رسانید و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که میتوان گفت تعدادی از غزلهای او، از بهترین غزلهای این دوران بهشمار میرود.
او در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است، به شعر اجتماعی روی آورد و مجموعه «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر را گشود.
وی در سال ۱۳۹۱ خاطراتش را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب "پیر پرنیاناندیش" عنوان کرد و در این کتاب بهبیان عقاید و نظراتش درباره بسیاری از چهرههای بهنام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود پرداخت.
هوشنگ ابتهاج در باغ محتشم رشت بهخاک سپرده شد.
#هوشنگ_ابتهاج
سیاوش شمس _ دو تا چشم
@tanehayeghadimi
#دوتا_چشم
#سیاووش_شمس
#دوتا_چشم
#سیاووش_شمس
پیوسته مینالید.
گفتند: ای عزیزه عالم! هیچ علتی ظاهر نمیبینیم و تو پیوسته با درد و ناله میباشی؟
گفت:
آری! علتی داریم، از درون سینه، که همه طبیبان عالم از درمان آن عاجزاند.
و
مرهم جراحت وصال دوست است.
تعللی کنیم تا فردا بود که به مقصود برسیم که چون دردزده نه ایم خود را به دردزدگان مینماییم که کم از این نمیباید.
رابعه عدویه روح العزیز
تذکراولیاء
گفتند: ای عزیزه عالم! هیچ علتی ظاهر نمیبینیم و تو پیوسته با درد و ناله میباشی؟
گفت:
آری! علتی داریم، از درون سینه، که همه طبیبان عالم از درمان آن عاجزاند.
و
مرهم جراحت وصال دوست است.
تعللی کنیم تا فردا بود که به مقصود برسیم که چون دردزده نه ایم خود را به دردزدگان مینماییم که کم از این نمیباید.
رابعه عدویه روح العزیز
تذکراولیاء
گفتند:
تو او را که میپرستی میبینی؟
گفت:
اگر ندیدم نمی پرستیدم.
رابعه عدویه روح العزیز
تذکر اولیاء
تو او را که میپرستی میبینی؟
گفت:
اگر ندیدم نمی پرستیدم.
رابعه عدویه روح العزیز
تذکر اولیاء
حال همه ما خوب است اما تو باور نکن!
خسرو شکیبایی
خسرو شکیبایی
حال همه ی ما خوب است تو باور نکن
حال همه ی ما خوب است تو باور نکن
Ghoghaye Setaregan
Parvin
تسلیت به جامعه هنری وهنرپرور.
ساعت ۵صبح ۱۴۰۲/۵/۱۹پروین راازدست دادیم.
روحش شاد،نام ویادش جاودان.🥀
ساعت ۵صبح ۱۴۰۲/۵/۱۹پروین راازدست دادیم.
روحش شاد،نام ویادش جاودان.🥀
آیدا - ساقی می خواران
@vivamusicado
دوشم از آغاز شب جا ، بر در ِجانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
سوختن با آتش است و عشق با دیوانگی
عشق بر هر دل که زد آتش چو من دیوانه بود.
وحشی بافقی
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند
حقا کز این غمان برسد مژده ی امان
گر سالکی به عهدِ امانت وفا کند
حافظ💞
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
سوختن با آتش است و عشق با دیوانگی
عشق بر هر دل که زد آتش چو من دیوانه بود.
وحشی بافقی
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند
حقا کز این غمان برسد مژده ی امان
گر سالکی به عهدِ امانت وفا کند
حافظ💞