اگر دل دلبر و دلبر کدام است
وگر دلبر دل و دلرا چه نام است
دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندونم دل که و دلبر کدام است
#باباطاهر
وگر دلبر دل و دلرا چه نام است
دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندونم دل که و دلبر کدام است
#باباطاهر
بنگر جان و جهان
ور نتوانی دیدن
این جهان درهوسش درهم
وشوریده خوش است
پیش دلبر بنهادن سر
سرمست سزا است
سر او را کف معشوق
بمالیده خوش است
#مولانای_جان
ور نتوانی دیدن
این جهان درهوسش درهم
وشوریده خوش است
پیش دلبر بنهادن سر
سرمست سزا است
سر او را کف معشوق
بمالیده خوش است
#مولانای_جان
آگاه تویی در ده احسنت زهی سرده
هم دادی و هم خوردی فی لطف امان الله
در عشق خداوندی شمس الحق تبریزی
چون عشق جوامردی فی لطف امان الله
#مولانای_جان
هم دادی و هم خوردی فی لطف امان الله
در عشق خداوندی شمس الحق تبریزی
چون عشق جوامردی فی لطف امان الله
#مولانای_جان
آینهٔ دل چون شود صافی و پاک
نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
#مولانای_جان
نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
#مولانای_جان
Mano To ~ Music-Fa.Com
Erfan Tahmasbi ~ Music-Fa.Com
بیو بریمش
بیو بریمش...
بیو بریمش...
هم رایت احسان را هم آیت ایمان را
تا عرش برآوردی فی لطف امان الله
تو بیش کنی کم را از دل ببری غم را
از رخ ببری زردی فی لطف امان الله
#مولانای_جان
تا عرش برآوردی فی لطف امان الله
تو بیش کنی کم را از دل ببری غم را
از رخ ببری زردی فی لطف امان الله
#مولانای_جان
آن درختی کو شود با یار جفت
از هوای خوش ز سر تا پا شکفت
در خزان چون دید او یار خلاف
در کشید او رو و سر زیر لحاف
گفت یار بد بلا آشفتنست
چونک او آمد طریقم خفتنست
پس بخسپم باشم از اصحاب کهف
به ز دقیانوس آن محبوس لهف
یقظهشان مصروف دقیانوس بود
خوابشان سرمایهٔ ناموس بود
خواب بیداریست چون با دانشست
وای بیداری که با نادان نشست
چونک زاغان خیمه بر بهمن زدند
بلبلان پنهان شدند و تن زدند
زانک بی گلزار بلبل خامشست
غیبت خورشید بیداریکشست
آفتابا ترک این گلشن کنی
تا که تحت الارض را روشن کنی
آفتاب معرفت را نقل نیست
مشرق او غیر جان و عقل نیست
خاصه خورشید کمالی کان سریست
روز و شب کردار او روشنگریست
مطلع شمس آی گر اسکندری
بعد از آن هرجا روی نیکو فری
بعد از آن هر جا روی مشرق شود
شرقها بر مغربت عاشق شود
حس خفاشت سوی مغرب دوان
حس درپاشت سوی مشرق روان
راه حس راه خرانست ای سوار
ای خران را تو مزاحم شرم دار
#مولانای_جان
از هوای خوش ز سر تا پا شکفت
در خزان چون دید او یار خلاف
در کشید او رو و سر زیر لحاف
گفت یار بد بلا آشفتنست
چونک او آمد طریقم خفتنست
پس بخسپم باشم از اصحاب کهف
به ز دقیانوس آن محبوس لهف
یقظهشان مصروف دقیانوس بود
خوابشان سرمایهٔ ناموس بود
خواب بیداریست چون با دانشست
وای بیداری که با نادان نشست
چونک زاغان خیمه بر بهمن زدند
بلبلان پنهان شدند و تن زدند
زانک بی گلزار بلبل خامشست
غیبت خورشید بیداریکشست
آفتابا ترک این گلشن کنی
تا که تحت الارض را روشن کنی
آفتاب معرفت را نقل نیست
مشرق او غیر جان و عقل نیست
خاصه خورشید کمالی کان سریست
روز و شب کردار او روشنگریست
مطلع شمس آی گر اسکندری
بعد از آن هرجا روی نیکو فری
بعد از آن هر جا روی مشرق شود
شرقها بر مغربت عاشق شود
حس خفاشت سوی مغرب دوان
حس درپاشت سوی مشرق روان
راه حس راه خرانست ای سوار
ای خران را تو مزاحم شرم دار
#مولانای_جان
@Avazsonnati
پوران _ عقرب زلف کجت
عقرب زلف کجت با قمر قرینه
تا قمر درعقربه کارما چنینه
با صدای بانو#پوران
تا قمر درعقربه کارما چنینه
با صدای بانو#پوران
ور نهد مرهم بر آن ریش تو پیر
آن زمان ساکن شود درد و نفیر
تا که پندارد که صحت یافتست
پرتو مرهم بر آنجا تافتست
هین ز مرهم سر مکش ای پشتریش
و آن ز پرتو دان مدان از اصل خویش
#مولانای_جان
آن زمان ساکن شود درد و نفیر
تا که پندارد که صحت یافتست
پرتو مرهم بر آنجا تافتست
هین ز مرهم سر مکش ای پشتریش
و آن ز پرتو دان مدان از اصل خویش
#مولانای_جان
هر کسی اندازهٔ روشندلی
غیب را بیند به قدر صیقلی
هر که صیقل بیش کرد او بیش دید
بیشتر آمد برو صورت پدید
#مولانای_جان
غیب را بیند به قدر صیقلی
هر که صیقل بیش کرد او بیش دید
بیشتر آمد برو صورت پدید
#مولانای_جان
میزِ شادی ِجهان چهار پایه دارد
دو تای آن را مولانا به ما نشان داده
مرنج و مرنجان
مانند باران باشید که پلیدیها را می شوید و
دوباره به آسمان می رود ، پاک می شود و به زمین برمی گردد
دوتای ان را حافظ بما نشان داده
بنوش و بنوشان
هر نعمتی که خدا به شما داده
از "مال" یا "سلامتی "؛
از "معرفت " و " آگاهی"
با دیگران تقسیم کنید و دیگران را
در این سهیم کنید
چون همه اینها امانتی ست که به ما داده شده وباید آن را منتقل کنیم.
پس بیایید همه باهم
مرنجیم و مرنجانیم
وبنوشیم و بنوشانیم
و در این خاک ؛ در این مزرعه پاک
بجز «مهر» ؛ بجز «عشق»؛ دگر تخم نکاریم
دو تای آن را مولانا به ما نشان داده
مرنج و مرنجان
مانند باران باشید که پلیدیها را می شوید و
دوباره به آسمان می رود ، پاک می شود و به زمین برمی گردد
دوتای ان را حافظ بما نشان داده
بنوش و بنوشان
هر نعمتی که خدا به شما داده
از "مال" یا "سلامتی "؛
از "معرفت " و " آگاهی"
با دیگران تقسیم کنید و دیگران را
در این سهیم کنید
چون همه اینها امانتی ست که به ما داده شده وباید آن را منتقل کنیم.
پس بیایید همه باهم
مرنجیم و مرنجانیم
وبنوشیم و بنوشانیم
و در این خاک ؛ در این مزرعه پاک
بجز «مهر» ؛ بجز «عشق»؛ دگر تخم نکاریم
بی تردید یکی از زیباترین اصول حیات، بازتاب رفتار انسانهاست. گنجینه پرنعمت کائنات، در برابر رفتار نیک، بالاترین بهره را در مقایسه با هر بانکی پرداخت می کند. بانک نوعدوستی حدود بیست تا بیست و پنج درصد بهره پرداخت می کند. اگر بتوانیم برای عشق و محبت ارزش مادی قائل شویم، هر بار که معادل هزار دلار عشق نثار جهانیان کنید. این بانک حدود هزار و سیصد دلار عشق و محبت به شما باز میگرداند. هزار دلاری که در بانک نیکدلی و خیرخواهی پس انداز کردید، پس میگیريد تا به شما ثابت شود «هر آنچه بکارید همان را درو خواهید کرد» سیصد دلار آن هم پاداش نوعدوستی شماست تا همواره به خاطر داشته باشید که همیشه با مردم به همین شیوه رفتار کنید. برای اینکه این اصل بر شما ثابت شود، همين حالا خنده به چهره آورید و ملاحظه کنید که چگونه احساس بهتری خواهید داشت یا اگر به هنگام عبور ار خیابان آشنایی را می بینید که افسرده و پریشان است با گفتن چند کلمه دلپذیر دلشادش کنید، یقینا بیشتر اوقات با برخوردی خوب و خوشایند مواجه خواهید شد.
📚وین دایر, عظمت خود را دریابید, ص 55
▫️اندیشه ورزی
📚وین دایر, عظمت خود را دریابید, ص 55
▫️اندیشه ورزی
عمری به بوی یاری کردیم انتظاری
زان انتظار ما را نگشود هیچ کاری
هر دم غم فراقش بر دل نهاد باری
هر لحظه دست هجرش در دل شکست خاری
#حضرت_سعدی
زان انتظار ما را نگشود هیچ کاری
هر دم غم فراقش بر دل نهاد باری
هر لحظه دست هجرش در دل شکست خاری
#حضرت_سعدی
هر دم غم فراقش بر دل نهاد باری
هر لحظه دست هجرش در دل شکست خاری
ای زلف تو کمندی ابروی تو کمانی
وی قامت تو سروی وی روی تو بهاری
#حضرت_سعدی
هر لحظه دست هجرش در دل شکست خاری
ای زلف تو کمندی ابروی تو کمانی
وی قامت تو سروی وی روی تو بهاری
#حضرت_سعدی
Del Miravad
Shahram Nazeri
دل میرود زدستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبحی مبارکاست نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درختِ امید وصال دوست
بختم نخفته بود که از خواب بامداد
برخاستم به طالع فرخندهفال دوست
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
یا خانه جای رخت بوَد یا مجال دوست...
#حضرت_سعــــدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای سایهٔ سنبلت سمن پرورده
یاقوت لبت درّ عدن پرورده
همچون لب خود مدام جان میپرور
زان راح که روحیست به تن پرورده
#حضرت_حافظ