معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست

به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست

اگر ا
ز ریختن خون منت خرسندی است
این نه خونست بیا دست بر آن زن که حناست

سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر
ای حریفان ز ختن مشک نخواهید خطاست

من گرفتار سیه چردهٔ شوخی شده ام
که بمن دشمن و با مردم بیگانه صفاست

یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست

روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم
تا بگویند که این کشتهٔ آن ماه لقاست

زود باشد که سراغ من دل گمشده را
از همه شهر بگیرند، صبوحی به کجاست


#شاطر_عباس_صبوحى
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست!

#حافظ
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

#حضرت_حافظ
خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است

که بر خزانه‌ی این رازهای پنهان زد؟
که قفل تافته افتاده است و در باز است

به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای
که بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است

نه زخم ماست همین از کمان دشمن و بس
که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است

زمان قهقهه‌ی کبک ، خوش دراز کشید
مجال گریه‌ی خونین و چنگل باز است

حذر ز وحشت این آستانه کن وحشی
غبار بال بر افشان که وقت پرواز است

#وحشی‌بافقی
از کجا می‌دانید
که مذابی از فریاد
در گلویی از آتش خاموش نمی‌جوشد
در سیه‌کنجی از این تیره‌شبستان فراموشی؟

از کجا می‌دانید
که نخواهد ترکید
ناگهان بغض یتیمانه‌ی این خاموشی؟




اسماعيل خویی.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نسیم زلف تو صبحی ‌گذشت ازین ‌گلشن
هنوز سلسلهٔ موج ‌گل جنون ‌خیز است


#بیدل_دهلوی
.
هر شرابی باعث مست شدن می‌شود و هر دریایی باعث غرق شدن

چه تفاوتی بین سرگشته‌ی در تاریکی که به دنبال نور خورشید می‌گردد با کسی که خورشید او را در نور خود غرق کرده است وجود دارد. 

#شیخ_اشراق
#سهروردی 🌻🌱

هشتم مرداد روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی گرامی باد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
یار دل برده دست بر جان داشت

دیده در می‌فشاند در دامن
گوییا آستین
ِ مرجان داشت

اندرونم ز شوق می‌سوزد
ور ننالیدمی ، چه درمان داشت

می‌نپنداشتم که روز شود
تا بدیدم سحر ، که پایان داشت

درِ باغ بهشت بگشودند
باد گویی کلید رضوان داشت

غنچه دیدم که از نسیم صبا
همچو من ، دست در گریبان داشت

که نه تنها منم ربوده
ء عشق
هر گلی بلبلی غزل خوان داشت

رازم از پرده برملا افتاد
چند شاید ، به صبر پنهان داشت

سعدیا ترک جان بباید گفت
که به یک دل دو دوست نتوان داشت


#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



ما گوشه‌نشینان، چمن‌آرای خیالیم


در خلوتِ ما نُکهَتِ گل، بار ندارد


#صائب_تبریزی



چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
گواهی می‌دهد صورت بر اخلاقش به زیبایی

نگارینا به هر تندی که می‌خواهی جوابم ده
اگر تلخ اتفاق افتد به شیرینی بیندایی

دگر چون ناشکیبایی ببینم صادقش خوانم
که من در نفس خویش از تو نمی‌بینم شکیبایی

از این پس عیب شیدایان نخواهم کرد و مسکینان
که دانشمند از این صورت بر آرد سر به شیدایی

چنانم در دلی حاضر که جان در جسم و خون در رگ
فراموشم نه‌ای وقتی که دیگر وقت یاد آیی

شبی خوش هر که می‌خواهد که با جانان به روز آرد
بسی شب روز گرداند به تاریکی و تنهایی

بیار ای لعبت ساقی بگو ای کودک مطرب
که صوفی در سماع آمد دوتایی کرد یکتایی

سخن پیدا بود سعدی که حدش تا کجا باشد
زبان درکش که منظورت ندارد حد زیبایی


#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس می‌رود ایام

شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام


#حضرت_سعدی
#استاد_محمدرضا_شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



آخر ای سرو روان بر ما گذر کن یک زمان

آخر ای آرام جان در ما نظر کن یک نظر


#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



گر دولت وصالت خواهد دری گشودن
سرها بدین تخیّل بر آستان توان زد


شد رهزنِ سلامت زلفِ تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



هر شبی وقت سحر در کوی جانان می‌روم
چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان می‌روم

چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او
لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان می‌روم

همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب
همچو مجنون گرد عالم دوست جویان می‌روم



#حضرت_عطار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



صبح امید که بُد معتکفِ پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد


آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



چون نشيني بر سر کوي کسي
عاقبت بيني تو هم روي کسي

چون ز چاهي مي کني هر روز خاک
عاقبت اندر رسي در آب پاک


#حضرت_عشق_مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM



ذات و صفت و فعل همه آن وی است
بود همهٔ خلق به فرمان وی است

جمعیت عالم و پریشانی او
در مرتبهٔ جمع و پریشان وی است


#حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✾ٖٖٖٖٓुؔ♥️✾ٖٖٖٖٓ


چون عیش گدایان به جهان، سلطنتی نیست
مجموع‌تر از ملک رضا، مملکتی نیست

گر منزلتی هست کسی را مگر آن است
کاندر نظر هیچ کس اش، منزلتی ن
یست

هر کس صفتی دارد و رنگی و نشانی
تو ترک صفت کن، که از این بِه، صفتی نیست


#حضرت_سعدى
ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو
واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو
درویش و پادشاه ندانم درین زمان
الا به زیر سایهٔ همچون همای تو

#سعدی
 .
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه
که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله‌ایت باشد بِه از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی ..

#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



چو نام باده برم آن تویی و آتش تو
وگر غریو کنم در میان فریادی

بیا تو مفخر تبریز شمس تبریزی
مثال اصل که اصل وجود و ایجادی


#حضرت_عشق_مولانا