معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
به بهانه روز زنجان و بزرگداشت شیخ اشراق

 استان زنجان، زنجان یا زنگان مرکز استان زنجان در شمال غربی ایران و بیستمین شهر کشور از لحاظ جمعیت است. نام زنجان عربی ‌شده‌ی واژه زنگان است و مردم بومی آن منطقه هنوز هم تلفظ زنگان را برای این شهر به‌کار می‌برند.‌
شهر فعلی زنجان از دوران صفویه توسعه پیدا کرده است و خاستگاه اولیه شهر به لحاظ استفاده از امکانات و استعدادهای بالقوه شهری و زیستی در ساحل راست رودخانه زنجان‌رود قرار گرفته است.
8 مرداد ماه در تقویم ایران با نام زنجان و روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهرودی (شیخ اشراق) گره خورده است. هر ساله در این روز مراسمی در سهرورد زنجان که روستای زادگاه تولد سهرودی است هم برگزار می‌شود.

 زنجان شهر یکی از عظیم‌ترین گنبدهای تاریخی جهان

قدمت شهر زنجان به اواخر هزاره دوم قبل از میلاد برمی‌گردد. این استان از گذشته‌‌های دور دارای اهمیت زیادی بوده است چون در حاشیه جاده ابریشم قرار گرفته است. گنبد عظیم سلطانیه یکی از معروف‌ترین مکان‌های تاریخی این شهر است و بعد از کلیسای سانتا ماریا فلورانس و ایاصوفیه ترکیه یکی از عظیم‌ترین گنبدهای تاریخی دنیاست.

قدیمی‌ترین عنصر شهر زنجان که به اواسط دوران صفویه تعلق دارد، به نام کاروانسرای سنگی است که در قسمت شرقی ورودی شهر به اسم دروازه همدان، قرار دارد. این کاروانسرا که اکنون قسمت اصلی آن از بین ‌رفته و به اداره اوقاف تبدیل شده است، یادگاری از دوران شاه عباس دوم است. به این ترتیب، قبل از احداث مجموعه بازار زنجان در دوران آقامحمدخان قاجار، میدان‌های آهنگران و راسته دباغ‌ها از عناصر اصلی و اولیه شهر زنجان محسوب می‌شوند.

استان زنجان زمستان‌های سخت اما تابستان‌های معتدل و خنکی دارد. در این استان علاوه بر آثار تاریخی، مساجد و بناهای قدیمی، جاذبه‌های طبیعی مانند آبشارها، رودخانه‌ها، غارها، تالاب‌ها و روستاهای بکر علاقه‌مندان به گردشگری را به‌ویژه در فصل تابستان دور هم جمع می‌کنند.

 
8 مرداد؛ روز زنجان

شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهاب‌الدین، شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید، فیلسوف نامدار ایرانی اهل قیدار از استان زنجان ایران است. روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی به تایید مرکز تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، ۸ مرداد است که در این روز همایش‌ها، بزرگداشت‌ها و یادبودهایی برای ایشان برگزار می‌شود. سهروردی کسی است که مکتب فلسفی فلسفه اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند.

او خود فلسفه‌اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهاده‌اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون، ارسطو، نوافلاطونیان، زرتشت، هرمس، اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته‌ است.

مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌داند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و فلسفه اشراق را شریف‌ترین و بلندمرتبه‌ترین مرحله شناخت می‌شناسد. فیلسوفی که پس از قرن‌ها هنوز آوازه تاریخ است و طرفداران زیادی در جای‌جای دنیا دارد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده

بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



عکسِ رویِ تو چو در آینهٔ جام افتاد
عارف از خندهٔ مِی در طمعِ خام افتاد

حُسن رویِ تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



زیرِ شمشیرِ غمش رقص‌کُنان باید رفت
کان که شد کشتهٔ او نیک سرانجام افتاد

هر دَمَش با منِ دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایستهٔ اِنعام افتا
د


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



گفتی زخاک بیشترند اهل عشقِ من

از خاک بیشتر نه ، که از خاک کمتریم


#حضرت_سعدى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت


#حضرت_سعدى
حمیرا_سکوت
@Banoo_Homeyra
ترانهٔ بسیار زیبای #سکوت
با صدای بانو #حمیرا
امید_آیه های بارانی

@Banoo_Homeyra
ترانهٔ بسیار زیبای #آیه_های_بارانی
با صدای امید



خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن

غم دل چند توان خورد که ایام نماند
گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن

مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او
رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن

باده خور غم مخور و پند مقلد منیوش
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن

دست رنج تو همان به که شود صرف به کام
دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن

پیر میخانه همی‌خواند معمایی دوش
از خط جام که فرجام چه خواهد بودن

بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل
تا جزای من بدنام چه خواهد بودن


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست

به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست

اگر ا
ز ریختن خون منت خرسندی است
این نه خونست بیا دست بر آن زن که حناست

سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر
ای حریفان ز ختن مشک نخواهید خطاست

من گرفتار سیه چردهٔ شوخی شده ام
که بمن دشمن و با مردم بیگانه صفاست

یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست

روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم
تا بگویند که این کشتهٔ آن ماه لقاست

زود باشد که سراغ من دل گمشده را
از همه شهر بگیرند، صبوحی به کجاست


#شاطر_عباس_صبوحى
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست!

#حافظ
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

#حضرت_حافظ
خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است

که بر خزانه‌ی این رازهای پنهان زد؟
که قفل تافته افتاده است و در باز است

به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای
که بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است

نه زخم ماست همین از کمان دشمن و بس
که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است

زمان قهقهه‌ی کبک ، خوش دراز کشید
مجال گریه‌ی خونین و چنگل باز است

حذر ز وحشت این آستانه کن وحشی
غبار بال بر افشان که وقت پرواز است

#وحشی‌بافقی
از کجا می‌دانید
که مذابی از فریاد
در گلویی از آتش خاموش نمی‌جوشد
در سیه‌کنجی از این تیره‌شبستان فراموشی؟

از کجا می‌دانید
که نخواهد ترکید
ناگهان بغض یتیمانه‌ی این خاموشی؟




اسماعيل خویی.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نسیم زلف تو صبحی ‌گذشت ازین ‌گلشن
هنوز سلسلهٔ موج ‌گل جنون ‌خیز است


#بیدل_دهلوی
.
هر شرابی باعث مست شدن می‌شود و هر دریایی باعث غرق شدن

چه تفاوتی بین سرگشته‌ی در تاریکی که به دنبال نور خورشید می‌گردد با کسی که خورشید او را در نور خود غرق کرده است وجود دارد. 

#شیخ_اشراق
#سهروردی 🌻🌱

هشتم مرداد روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی گرامی باد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
یار دل برده دست بر جان داشت

دیده در می‌فشاند در دامن
گوییا آستین
ِ مرجان داشت

اندرونم ز شوق می‌سوزد
ور ننالیدمی ، چه درمان داشت

می‌نپنداشتم که روز شود
تا بدیدم سحر ، که پایان داشت

درِ باغ بهشت بگشودند
باد گویی کلید رضوان داشت

غنچه دیدم که از نسیم صبا
همچو من ، دست در گریبان داشت

که نه تنها منم ربوده
ء عشق
هر گلی بلبلی غزل خوان داشت

رازم از پرده برملا افتاد
چند شاید ، به صبر پنهان داشت

سعدیا ترک جان بباید گفت
که به یک دل دو دوست نتوان داشت


#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



ما گوشه‌نشینان، چمن‌آرای خیالیم


در خلوتِ ما نُکهَتِ گل، بار ندارد


#صائب_تبریزی



چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
گواهی می‌دهد صورت بر اخلاقش به زیبایی

نگارینا به هر تندی که می‌خواهی جوابم ده
اگر تلخ اتفاق افتد به شیرینی بیندایی

دگر چون ناشکیبایی ببینم صادقش خوانم
که من در نفس خویش از تو نمی‌بینم شکیبایی

از این پس عیب شیدایان نخواهم کرد و مسکینان
که دانشمند از این صورت بر آرد سر به شیدایی

چنانم در دلی حاضر که جان در جسم و خون در رگ
فراموشم نه‌ای وقتی که دیگر وقت یاد آیی

شبی خوش هر که می‌خواهد که با جانان به روز آرد
بسی شب روز گرداند به تاریکی و تنهایی

بیار ای لعبت ساقی بگو ای کودک مطرب
که صوفی در سماع آمد دوتایی کرد یکتایی

سخن پیدا بود سعدی که حدش تا کجا باشد
زبان درکش که منظورت ندارد حد زیبایی


#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس می‌رود ایام

شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام


#حضرت_سعدی
#استاد_محمدرضا_شجریان