به بهانه روز ملی کرمانشاه
کرمانشاه (به کُردی: کرماشان؛ آوای کردی جنوبی: [kʰɨɾmä:ʃä:n]) مرکز استان کرمانشاه در ایران، نهمین شهر پرجمعیت و یکی از کلانشهرهای ایران است. جمعیت کلانشهر کرمانشاه در سرشماری سال ۱۳۹۵ بالغ بر ۹۴۶٬۶۵۱ نفر بوده و مساحت آن ۹۳٬۳۸۹٬۹۵۶ متر مربع است.کرمانشاه مهمترین شهر در منطقهٔ مرکزی غرب ایران استو بزرگترین شهر کُردنشین ایران نیز محسوب میگرددشهر کرمانشاه دارای آب و هوای معتدل کوهستانی است. محدودهٔ شهر از شمال به کوه فرخشاد، از شمال باختری به طاقبُستان و از جنوب به سفید کوه ختم میشود و یکی از شاهراههای ارتباطی خاور و باختر و کهنترین راه گذر از ایران به میانرودان است. این شهر بهدلیل قرارگرفتن در چهارراه دو محور شمال به جنوب و خاور به باختر و نیز همسایگی با کشور عراق و واقعشدن بر سر راه شهرهای زیارتی کربلا و بغداد از اهمیت بسیاری برخوردار است.
کرمانشاه از شهرهای تاریخی و فرهنگی ایران بهشمار میرود و پیدایش آن دستکم به ۳۵۰۰ ق. مبازمیگردد. این منطقه در دوران اشکانیان محل سکونت شهری بوده و در سده چهارم میلادی به عنوان دومین اقامتگاه پادشاهی ساسانیان برگزیده شده و از آن دوران تا حمله اعراب به ایران به عنوان دومین پایتختساسانیان مورد توجه حکومت بودهاست.در این دوران باغهای بزرگی در این منطقهٔ خوش آب و هوا ساخته شد و تا مدتها مکان خوشگذرانی پادشاهان ساسانی بود. سه قرن پس از حملهٔ اعراب مسلمان دو حکومت کُرد حسنویانو بنیعیاران در کرمانشاه به قدرت رسیدند در دورانسلجوقیان در قرن یازدهم میلادی کرمانشاه به عنوان شهر ارشد کردستان انتخاب شد. در قرون وسطی شهر کرمانشاه یا قَرمَسین در حکم یکی از نواحی چهارگانه عراق عجم شناخته میشد. در آن زمان اغلب اوقات ایالت جبال را عراق عجم مینامیدهاند تا با عراق عرب اشتباه نشود که بهطور تقریبی نیز با ناحیهٔ ماد باستانی مطابقت داشت. در عصر صفویان خاندان کُرد زنگنه در کرمانشاه حکومتی تشکیل دادند که تا آغاز قرن نوزدهم تداوم داشت. این شهر در دوران قاجار تحت حکومت خاندان قاجار قرار گرفت و از نیمهٔ قرن نوزدهم به محلی برای بازرگانی تبدیل شد. کرمانشاه در جنبش مشروطه سهمی به سزا داشت و در جنگ جهانی اول و دوم به تصرف نیروهای بیگانه درآمد و پس از پایان جنگ تخلیه شد. همچنین این شهر در جنگ ایران و عراق، خسارتهای زیادی دید
کرمانشاه (به کُردی: کرماشان؛ آوای کردی جنوبی: [kʰɨɾmä:ʃä:n]) مرکز استان کرمانشاه در ایران، نهمین شهر پرجمعیت و یکی از کلانشهرهای ایران است. جمعیت کلانشهر کرمانشاه در سرشماری سال ۱۳۹۵ بالغ بر ۹۴۶٬۶۵۱ نفر بوده و مساحت آن ۹۳٬۳۸۹٬۹۵۶ متر مربع است.کرمانشاه مهمترین شهر در منطقهٔ مرکزی غرب ایران استو بزرگترین شهر کُردنشین ایران نیز محسوب میگرددشهر کرمانشاه دارای آب و هوای معتدل کوهستانی است. محدودهٔ شهر از شمال به کوه فرخشاد، از شمال باختری به طاقبُستان و از جنوب به سفید کوه ختم میشود و یکی از شاهراههای ارتباطی خاور و باختر و کهنترین راه گذر از ایران به میانرودان است. این شهر بهدلیل قرارگرفتن در چهارراه دو محور شمال به جنوب و خاور به باختر و نیز همسایگی با کشور عراق و واقعشدن بر سر راه شهرهای زیارتی کربلا و بغداد از اهمیت بسیاری برخوردار است.
کرمانشاه از شهرهای تاریخی و فرهنگی ایران بهشمار میرود و پیدایش آن دستکم به ۳۵۰۰ ق. مبازمیگردد. این منطقه در دوران اشکانیان محل سکونت شهری بوده و در سده چهارم میلادی به عنوان دومین اقامتگاه پادشاهی ساسانیان برگزیده شده و از آن دوران تا حمله اعراب به ایران به عنوان دومین پایتختساسانیان مورد توجه حکومت بودهاست.در این دوران باغهای بزرگی در این منطقهٔ خوش آب و هوا ساخته شد و تا مدتها مکان خوشگذرانی پادشاهان ساسانی بود. سه قرن پس از حملهٔ اعراب مسلمان دو حکومت کُرد حسنویانو بنیعیاران در کرمانشاه به قدرت رسیدند در دورانسلجوقیان در قرن یازدهم میلادی کرمانشاه به عنوان شهر ارشد کردستان انتخاب شد. در قرون وسطی شهر کرمانشاه یا قَرمَسین در حکم یکی از نواحی چهارگانه عراق عجم شناخته میشد. در آن زمان اغلب اوقات ایالت جبال را عراق عجم مینامیدهاند تا با عراق عرب اشتباه نشود که بهطور تقریبی نیز با ناحیهٔ ماد باستانی مطابقت داشت. در عصر صفویان خاندان کُرد زنگنه در کرمانشاه حکومتی تشکیل دادند که تا آغاز قرن نوزدهم تداوم داشت. این شهر در دوران قاجار تحت حکومت خاندان قاجار قرار گرفت و از نیمهٔ قرن نوزدهم به محلی برای بازرگانی تبدیل شد. کرمانشاه در جنبش مشروطه سهمی به سزا داشت و در جنگ جهانی اول و دوم به تصرف نیروهای بیگانه درآمد و پس از پایان جنگ تخلیه شد. همچنین این شهر در جنگ ایران و عراق، خسارتهای زیادی دید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای پردهٔ پندار پسندیدهٔ تو
وی وهم خودی در دل شوریدهٔ تو
هیچی تو و هیچ را چنین گوهر
به زین نتوان نهاد در دیدهٔ تو
#حضرت_عشق_مولانا
من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست
همه رفتند و نشستند و دمی جان ننشست
هر کی استاد به کاری بنشست آخر کار
کار آن دارد آن کز طلب آن ننشست
هر کی او نعره تسبیح جماد تو شنید
تا نبردش به سراپرده سبحان ننشست
تا سلیمان به جهان مهر هوایت ننمود
بر سر اوج هوا تخت سلیمان ننشست
هر کی تشویش سر زلف پریشان تو دید
تا ابد از دل او فکر پریشان ننشست
هر کی در خواب خیال لب خندان تو دید
خواب از او رفت و خیال لب خندان ننشست
ترشیهای تو صفرای رهی را ننشاند
وز علاج سر سودای فراوان ننشست
هر که را بوی گلستان وصال تو رسید
همچنین رقص کنان تا به گلستان ننشست
#حضرت_عشق_مولانا
اندرآ ای اصل اصل شادمانی شاد باش
اندرآ ای آب آب زندگانی شاد باش
گرت بیند زندگانی تا ابد باقی شود
ورت بیند مرده هم داند که جانی شاد باش
#مولانای_جان
اندرآ ای آب آب زندگانی شاد باش
گرت بیند زندگانی تا ابد باقی شود
ورت بیند مرده هم داند که جانی شاد باش
#مولانای_جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جلوه بخت تو دل میبرد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
برشکن کاکل ترکانه که در طالع توست
بخشش و کوشش خاقانی و چنگزخانی
#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن
در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحر
در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن
ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی
سروی نخاست چون قدت از جویبار حسن
دایم به لطف دایه طبع از میان جان
میپرورد به ناز تو را در کنار حسن
گرد لبت بنفشه از آن تازه و تر است
کآب حیات میخورد از جویبار حسن
#حضرت_حافظ
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که باز با صنمی طفل عشق میبازم
بجز صبا و شمالم نمیشناسد کس
عزیز من که به جز باد نیست دمسازم
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم
ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم
#حضرت_حافظ
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که باز با صنمی طفل عشق میبازم
بجز صبا و شمالم نمیشناسد کس
عزیز من که به جز باد نیست دمسازم
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم
ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم
#حضرت_حافظ
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
برحذر باش درین راه که سر در خطر است
پیش از آن روز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است
چه کنم با دل خودکام بلا دوست که او
میرود بیشتر آن جا که بلا بیسپر است
شمع سرگرم به تاج سرخویش است چرا؟
با چنین زندگیی کز سر شب تا سحر است
چند گویند به وحشی که نهان کن غم خویش؟
از که پوشد غم خود چون همهکسرا خبر است
#وحشیبافقی
برحذر باش درین راه که سر در خطر است
پیش از آن روز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است
چه کنم با دل خودکام بلا دوست که او
میرود بیشتر آن جا که بلا بیسپر است
شمع سرگرم به تاج سرخویش است چرا؟
با چنین زندگیی کز سر شب تا سحر است
چند گویند به وحشی که نهان کن غم خویش؟
از که پوشد غم خود چون همهکسرا خبر است
#وحشیبافقی
عجب آن دلبر زیبا کجا شد
عجب آن سرو خوش بالا کجا شد؟
دلم چون برگ می لرزد همه روز
که دلبر نیم شب تنها کجا شد؟
برو در باغ پرس از باغبانان
که آن شاخ گل رعنا کجا شد؟
برو بر ره بپرس از رهگذريان
كه آن همراه جان افزا كجا شد؟
چو آنِ ماست، چون با دیگرانست
چو اینجا نیست، او آنجا کجا شد؟
#حضرت_مولانا
عجب آن دلبر زیبا کجا شد
عجب آن سرو خوش بالا کجا شد؟
دلم چون برگ می لرزد همه روز
که دلبر نیم شب تنها کجا شد؟
برو در باغ پرس از باغبانان
که آن شاخ گل رعنا کجا شد؟
برو بر ره بپرس از رهگذريان
كه آن همراه جان افزا كجا شد؟
چو آنِ ماست، چون با دیگرانست
چو اینجا نیست، او آنجا کجا شد؟
#حضرت_مولانا
عقل کجا پی برد شیوه ی سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطرهای فهم ز دریای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق
گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی
راست بود آن زمان از تو تولای عشق
ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم
خام بود از تو خام پختن سودای عشق
عشق چو کار دل است دیده ی دل باز کن
جان عزیزان نگر مست تماشای عشق
دوش درآمد به جان دمدمه ی عشق او
گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق
جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق
چون اثر او نماند محو شد اجزای او
جای دل و جان گرفت جمله ی اجزای عشق
هست درین بادیه جمله ی جانها چو ابر
قطره ی باران او درد و دریغای عشق
تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب
گشت ز عطار سیر ، رفت به صحرای عشق
#حضرت_عطار
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطرهای فهم ز دریای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق
گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی
راست بود آن زمان از تو تولای عشق
ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم
خام بود از تو خام پختن سودای عشق
عشق چو کار دل است دیده ی دل باز کن
جان عزیزان نگر مست تماشای عشق
دوش درآمد به جان دمدمه ی عشق او
گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق
جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق
چون اثر او نماند محو شد اجزای او
جای دل و جان گرفت جمله ی اجزای عشق
هست درین بادیه جمله ی جانها چو ابر
قطره ی باران او درد و دریغای عشق
تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب
گشت ز عطار سیر ، رفت به صحرای عشق
#حضرت_عطار
بیدل و جان بسر شود بیتو بسر نمیشود
بی دو جهان بسر شود بیتو بسر نمیشود
بیسر و پا بسر شود بیتن و جان بسر شود
بی من و ما بسر شود بیتو بسر نمیشود
درد مرا دوا توئی رنج مرا شفا توئی
تشنهام و سقا توئی بیتو بسر نمیشود
در دل و جان من توئی گنج نهان من توئی
جان و جهان من توئی بیتو بسر نمیشود
یار من و تبار من مونس غمگسار من
حاصل کار و بار من بیتو بسر نمیشود
کوثر و حور من توئی قصر بلور من توئی
حلّه نور من توئی بیتو بسر نمیشود
عمر من و حیات من بود من و ثبات من
قند من و نبات من بیتو بسر نمیشود
گر ز برت جدا شوم یا ز غمت رها شوم
خود تو بگو کجا روم بیتو بسر نمیشود
#ملامحسن_فیض_کاشانی
بی دو جهان بسر شود بیتو بسر نمیشود
بیسر و پا بسر شود بیتن و جان بسر شود
بی من و ما بسر شود بیتو بسر نمیشود
درد مرا دوا توئی رنج مرا شفا توئی
تشنهام و سقا توئی بیتو بسر نمیشود
در دل و جان من توئی گنج نهان من توئی
جان و جهان من توئی بیتو بسر نمیشود
یار من و تبار من مونس غمگسار من
حاصل کار و بار من بیتو بسر نمیشود
کوثر و حور من توئی قصر بلور من توئی
حلّه نور من توئی بیتو بسر نمیشود
عمر من و حیات من بود من و ثبات من
قند من و نبات من بیتو بسر نمیشود
گر ز برت جدا شوم یا ز غمت رها شوم
خود تو بگو کجا روم بیتو بسر نمیشود
#ملامحسن_فیض_کاشانی