معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
با من آمیزش او اُلفت موج است وکنار
روز و شب با من و پیوسته گریزان از من

قُمریِ ریخته بالم به پناهِ که روم؟
تا به کِی سرکشی ای سروِ خرامان از من؟

به تکلّم، به خموشی، به تبسّم، به نگاه
می توان بُرد به هر شیوه، دلْ آسان از من


کلیم کاشانی
الهی درسڪوت شب
تمام سختی روزمان را
بـه تـو می سپاریم
سـلامت را ارمغان
فردای من و دوستانم کن
و همزمان باطلوع آفتاب
هـدیـه ای الـهی
از نـوع آرامـش خـودت
بـه زنـدگی همـه ما هدیه فرمـا

شبتان آرام و در پناه خــدا
نه حرف عقل بزن با کسی، نه لاف جنون!
که هرکجا خبری هست، ادعایی نیست...

فاضل_نظری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرتاسر دهر، جز خدا کیست

عالم همه اوست، ماسوا کیست

#طغرای_مشهدی
#یاهو_یامن_لاهو_الاهو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور


إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (٤٢)
خداوند آنچه را غیر از او می‌خوانند می‌داند، و او شكست‌ناپذیر و حكیم است.
#سوره_عنکبوت( آیه ۴۳)
در کنار آنهایی باش که نور می‌آورند و
جادو می‌کنند، آنها که با چوب جادویی
کلام، گفتار، نگاه، رفتار و منشِ ویژه
خودشان، تو و جهان را متحول می‌کنند
و همه بازی‌ها را به هم می‌زنند ...
کسانی که قصه‌های زیبا می‌گویند و تو را به چالش می‌کشند و تغییرت می‌دهند،
کسانی که به تو اجازه نمی‌دهند که خودت را دستِ‌کم بگیری و افق زندگی‌ات را کوچک بپنداری،
این جادوگران با قلب‌های تپنده و پر شور،
قبیله اصلی تو هستند و باید کنارشان بمانی ...

🌺🌺🌺

یارمهربانم
درود
بامداد آدینه ات نیکو

🌺🌺🌺

صبح یعنی یک سبد لبخند
یک بغل شادی
یک دنیا عشق و خندیدن
از اعماق وجود
به شکرانه داشتن نفسی دوباره
روزت پُر از شـادی

🌺🌺🌺

شاد باشی
animation.gif
7.5 KB
نغمه آرام از من دیوانه می‌سازد جدا
خواب را از دیده این افسانه می‌سازد جدا
پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست
شمع را فانوس از پروانه می‌سازد جدا
موج از دامان دریا برندارد دست خویش
جان عاشق را که از جانانه می‌سازد جدا؟
هرکجا سنگین‌دلی در سنگلاخ دهر هست
سنگ از بهر من دیوانه می‌سازد جدا
صائب تبربزی
با این همه عقل و دانش و بینش و هوش
نایاب بشد دست و زبان دیده و گوش
بستى لب و چشم خویش، گشتى خاموش
حیران و پریشان دلى از حیله‌ى موش


بیا و ترک تعلق کن و بعیش گراى
که کاف ترک تعلق، کلید هر گنجست

شیخ بهایی
ما آدم ها به جای آنکه زندگی کنیم و باشیم فقط در حال جمع کردن و " داشتن " هستیم .
ما به پدیده ها به چشم مالکیت نگاه می کنیم و به آنها چنگ می زنیم تا پیش خودمان نگه داریمشان .
ما به جای آنکه دنبال دانستن باشیم ، دنبال جمع کردن اطلاعات هستیم.
به جای آنکه از پول لذت ببریم ، دنبال ذخیره کردن برای آینده هستیم، به جای آنکه به بچه هایمان فرصت حضور و زندگی کردن بدهیم ، سعی می کنیم مثل یک دارایی آنها را داشته باشیم، تا آنطور که ما می خواهیم زندگی کنند و به آنچه ما باور داریم ، ایمان بیاورند ....

اریک فرم
می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از اين
بر در ميکده می کن گذری بهتر از اين

در حق من لبت اين لطف که می‌فرمايد
سخت خوب است وليکن قدری بهتر از اين

آن که فکرش گره از کار جهان بگشايد
گو در اين کار بفرما نظری بهتر از اين

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از اين

دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
مادر دهر ندارد پسری بهتر از اين

من چو گويم که قدح نوش و لب ساقی بوس
بشنو از من که نگويد دگری بهتر از اين

کلک حافظ شکرين ميوه نباتيست به چين
که در اين باغ نبينی ثمری بهتر از اين

حافظ
درود صبحتون کامران


انسان کامل، روح عالَم است و بالا و پایین عالم مسخّر اوست، و انسانِ حیوان از جملهٔ عالم است و در صورتِ ظاهر شبیه انسان کامل است - و نه در باطن از حیث مقام و مرتبت- چنانکه بوزینه در تمام اعضای ظاهرش شبیه انسان است.
اکنون درجه انسان حيوان را با درجهٔ انسان کامل مقایسه کن و دریاب که تو از کدام دسته مردمی؟



#شیخ_محی_الدین_ابن_عربی
#فتوحات_مکیه


سؤال کرد که حق تعالی می فرماید: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً (من در زمین خلیفه ای خواهم گماشت – بقره -30)، فرشتگان گفتند: أَتَجْعَلُ فِيهَامَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ (پروردگارا آیا کسانی خواهی گماشت که در زمین فساد کنند وخونها ریزند، حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. – بقره – 30)، هنوز آدم نیامده، فرشتگان پیشین چون حکم کردند بر فساد و وَيَسْفِكُ الدِّمَاء آدمی؟

فرمود که: آن را دو وجه گفته اند: یکی منقول و یکی معقول. اما آنچه منقول است آنست که فرشتگان در لوح محفوظ مطالعه کردند که قومی بیرون آیند، صفتشان چنین باشد، پس از آن خبر دادند. وجه دوم آنست که فرشتگان به طریق عقل استدلال کردند که آن قوم از زمین خواهند بودن، لابد حیوان باشند و از حیوان البته این آید، هر چند که این معنی در ایشان باشد، و ناطق باشند، اما چون حیوانیت در ایشان باشد ناچار فسق کنند و خون ریزی که آن از لوازم آدمیست.

قومی دیگر معنی دیگر می فرمایند، می گویند که فرشتگان عقل محض اند و خیر صرفند و ایشان را هیچ اختیاری نیست در کاری – همچنانکه تو در خواب کاری کنی در آن مختار نباشی، لاجرم بر تو اعتراض نیست در وقت خواب، اگر کفر گویی و اگر توحید گویی و اگر زنا کنی – فرشتگان در بیداری این مثابت اند و آدمیان بعکس این اند. ایشان را اختیاری هست و آز و هوس و همه چیز برای خود خواهند، قصد خون کنند تا همه ایشان را باشد، و آن صفت حیوانست. پس حال ایشان که ملایکه اند ضد حال آدمیان آمد، پس شاید به این طریق از ایشان خبر دادن که ایشان چنین گفتند. و اگر چه آنجا گفتی و زبانی نبود، تقدیرش چنین باشد، اگر آن دو حال متضاد در سخن آیند و از حال خود خبر دهند این چنین باشد. همچنانکه شاعر می گوید که: بِرکه گفت که من پُر شدم، بِرکه سخن نمی گوید، معنیش این است که اگر بِرکه را زبان بودی درین حال چنین گفتی.

هر فرشتۀ را لوحیست در باطن که از آن لوح به قدر قوت خود احوال عالم را و آنچه خواهد شدن، پیشین می خواند. و چون وقتی که آنچه خوانده است و معلوم کرده در وجود آید، اعتقاد او در باری تعالی و عشق او و مستی او بیفزاید و تعجب کند در عظمت و غیب دانی حق. آن زیادتی عشق و اعتقاد و تعجب، بی لفظ و عبارت تسبیح او باشد - همچنانکه بنایی به شاگرد خود خبر دهد که درین سرا که می سازند چندین چوب رود و چندین خشت و چندین سنگ و چندین کاه. چون سرا تمام شود و همان قدر آلت رفته باشد بی کم و بیش، شاگرد در اعتقاد بیفزاید – ایشان نیز درین مثابت اند.

#مولانا
#فیه_ما_فیه


فرزانه همواره ذهنش را با تائو هماهنگ و یگانه می‌سازد؛
این چیزی است که به او نور می‌بخشد.
تائو غیر قابل درک است.
او چگونه می‌تواند ذهنش را با آن هماهنگ و یگانه سازد؟
با نچسبیدن به هیچ ایده‌ای.
تائو تاریک و بی‌پایان است.
چگونه می‌توان از آن نور گرفت؟
با اجازه دادن به آن تا وارد وجودتان شود.
از آنجا که تائو قبل از زمان و فضا وجود داشت،
ماورای هستی و نیستی است.
چگونه این نکته را درک می‌کنم؟
به درون خود می‌نگرم و آن را می‌بینم.


#تائوت‌_چینگ
به بهانه درگذشتش


مهدی حمیدی شیرازی در سال ۱۲۹۳ در شیراز به دنیا آمد. پدرش سید محمدحسن ثقةالاسلام از بازرگانان معروف شیراز بود که در دوره‌های اول مجلس شورای ملی، از آن شهر به نمایندگی مجلس انتخاب گردید. مادرش بانوسکینه آغازی ارسنجانی از خاندان ابراهیمی ارسنجان و از زنان دانشمند و تربیت‌شده و اصیل بود که خود شاعری سخن‌سنج به‌شمار می‌رفت که اولین مدرسهٔ دخترانه را در شیراز با نام «عفتیه» بنا نهاد و زمینهٔ تحصیل دختران را ایجاد کرد.
بیش از دو سال و نیم نداشت که پدرش درگذشت و تربیت او به مادرش محول شد. تحصیلات ابتدایی رادر مدرسه شعاعیه و دوره متوسطه در دبیرستان سلطانی شیراز به پایان رسید و در سال ۱۳۱۳ برای ادامه تحصیلات به تهران آمد و به دانشسرای عالی داخل شد. در سال ۱۳۱۶ در رشتهادبیات فارسی با رتبه اول به اخذ لیسانس نائل گردید. شعرسرایی را از حدود سال 1317 شروع کرد.
حمیدی پس از اخذ لیسانس به کارمندی اداره فرهنگ درآمد و برای انجام خدمت سربازی به تهران مراجعت کرد و بهدانشکده افسری وارد شد و یک سال بعد بادرجه ستوان دومی برای خدمت افسری به شیراز برگشت. او در سال ۱۳۲۵ از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسیموفق به اخذ دکترا شد سپس و در دانشکده الهیات به تدریس مشغول شد. حمیدی سالها در دانشگاه تهران به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول بود.
در دهه اول حیات شاعرانه حمیدی در عوالم عاطفی و رویاهای ایام جوانی گذشت بنابراین موضوع شعرش عموماً عشق و غزل بود. در سه مجموعه پرشور و عاطفی وی یعنی شکوفه‌ها، پس از یک سال و اشک معشوق تمایل روشنی به سبک خراسانی نشان داده‌است. اولین مجموعه شعرش را در سال ۱۳۲۱ با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که تماماً در قالب غزل بود.
حمیدی شاعری بود که در جبهه مخالف نیما یوشیج و نوگرایان ایستاد و در پایان سال ۱۳۲۱ دومین دفتر شعرش را به نام «عصیان» به دست چاپ سپرد.
حمیدی در سال ۱۳۲۴ قصیده «مصاحبه با نیما پیشوای نوپردازان» را منتشر کرده بود که در جبهه شعرای کلاسیک و مخالفان نیما یوشیج او را در صف اول قرار داد. او بعد از شهریور ۱۳۲۰ با قصاید حماسی‌وار پیرامون شرایط نابسامان سیاسی و اجتماعی ایران و در حمله به اشغالگران بیگانه و جدایی‌خواهان آذربایجان، مورد توجه خاص و عام واقع شد و به او لقب «شاعر ملی» داده بودند.
پس از سال ۱۳۲۴ تدریجاً گرایشی به مضامین اجتماعی و وطنی و تاریخی پیدا کرد. از دفترهای شعر این دوره از کار و شاعری حمیدی، مجموعه سال‌های سیاه بیشتر حاوی اشعار وطنی، سیاسی و انتقادی و طلسم شکسته شامل اشعار وی است که در شیوه‌های نو و سرانجام زمزمه بهشت مراحل برتری از پختگی شعر وی را نشان می‌دهد و او را از استادان شعر در روزگار خود معرفی می‌کند
وی یکی از مخالفین شعر نیمایی بود و در این راه سرزنش‌های بسیاری را از طرفداران آن شعر شنید.
حمیدی علاوه بر مجموعه‌های شعرش در زمینه‌های دیگر ادبی نیز صاحب تالیفاتی بود. مهمترین کتاب او مجموعه سه جلدی دریای گوهر است که حاوی منتخبی از آثار نویسندگان، مترجمان و شاعران معاصر است. دو کتاب دیگر او، عروض حمیدی و فنون شعر و کالبدهای پولادین آن گویای آشنایی وی به مباحث فنی ادبی است. از نوشته‌های منثور حمیدی مجموعه‌های سبکسریهای قلم،عشق در بدر (در سه جلد)، شاعر در آسمان و فرشتگان در زمین به چاپ رسیده‌است.
عباس کیارستمی در جوانی دیوان مهدی حمیدی شیرازی را حفظ می‌کند و سال‌ها بعد به صورت کاملاً اتفاقی او را در لندن در بستر بیماری می‌بیند. او این داستان را اینگونه روایت می‌کند:

سال‌ها بعد که خیلی عصبانی بودم- مثل کسانی که بعد از مدتی از اینکه خالکوبی کرده‌اند پشیمان می‌شوند- از اینکه یک دیوان شعر «هارد» مغزم را پر کرده و هیچ جایی به دردم نمی‌خورد خیلی عصبی بودم. در سفری به لندن در خانه دوستم مرتضی کاخی بودم. مرتضی به من گفت: دوستی از ایران آمده و برای دیدارش به سفارت می‌روم. گفتم: چه کسی آمده؟ گفت: نمی‌شناسی. یک شاعر است به نام دکتر حمیدی‌شیرازی. گفتم من نمی‌شناسم؟! (خنده) همان‌جا به این آدم چند ناسزا گفتم و مرتضی گفت بیا ۱۰دقیقه پایین منتظر باش تا من برگردم. در نهایت و به ناچار همراه مرتضی به دیدار دکتر حمیدی رفتم و دیدم موجودی نحیف روی تخت افتاده و حال خوبی ندارد. مرتضی بالای سر او رفت و گفت آقای دکتر حمیدی، آقای کیارستمی از شیفتگان شعر شما و از علاقه‌مندان‌تان هستند. همه دیوانتان را هم حفظ اند (خنده) مایل هستید یکی از شعرهای شما را بخوانند؟ او هم با سر تأیید کرد. من هم شعری را خواندم که تا دیدمش یک‌باره به ذهنم آمد. شعری عجیب که بیان حال ایشان بود:
خسته من، رنجور من، بیمار من بی‌بال و پر من/ تا سحر بیدار من همدرد مرغان سحر من/... وای بر من وای بر من.
همان‌طور که این شعر را می‌خواندم، دیدم از گوشه چشم‌هایش اشک سرازیر است. مرتضی را هم که نگاه کردم، دیدم به شیوه ناصر ملک‌مطیعی در فیلم «قیصر» رو به دیوار کرده و شانه‌هایش تکان می‌خورد! خودم هم بغض کرده بودم و شعر هم طولانی بود:
گفتمت دیگر نبینم باز دیدم باز دیدم/ در دو چشم دلفریبت عشق دیدم ناز دیدم/ قامت طناز دیدم گونه غماز دیدم/ برگ گل دیدم میان برگ گل شیراز دیدم.
به کلمه شیراز که رسید، دکتر حمیدی اشکش بیشتر سرازیر شد و دیدم خیلی هم حفظ‌بودن این دیوان بیهوده نبوده. لازم بوده من آن اشعار را حفظ کرده باشم و در چنین روزی برایش بخوانم.

او در ۲۳ تیرماه سال ۱۳۶۵ خورشیدی در تهران درگذشت و در حافظیه شیراز به خاک سپرده شد
۲۳ تیر سالروز درگذشت مهدی حمیدی‌ شیرازی

(زاده ۱۴ اردیبهشت ۱۲۹۳ شیراز -- درگذشته ۲۳ تیر ۱۳۶۵ تهران) ادیب، شاعر و مترجم

او در سال ۱۳۲۵ از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی دکترا گرفت و در دانشکده الهیات به‌ تدریس مشغول شد و سالها نیز در دانشگاه تهران به‌تدریس زبان و آادبیات فارسی پرداخت.
دهه نخست زندگی شاعرانه‌اش در رویاهای جوانی گذشت و موضوعات شعرش عشق و غزل بود و تمایل روشنی به‌سبک خراسانی نشان داشت و نخستین مجموعه شعرش را در سال ۱۳۲۱ با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که همه در قالب غزل بود.
وی شاعری بود که در جبهه مخالف نیمایوشیج و نوگرایان ایستاد و در پایان سال ۱۳۲۱ دومین دفتر شعرش را به‌نام «عصیان» به‌چاپ رساند.
در سال ۱۳۲۴ قصیده «مصاحبه با نیما پیشوای نوپردازان» را منتشر کرد که در جبهه شعرای کلاسیک و مخالفان نیمایوشیج او را در صف نخست قرار داد. پس از شهریور ۱۳۲۰ با قصاید حماسی‌وار پیرامون شرایط نابسامان سیاسی و اجتماعی ایران و در حمله به اشغالگران بیگانه و جدایی‌خواهان آذربایجان، مورد توجه خاص و عام واقع شد و به او لقب «شاعر ملی» داده بودند.
پس از سال ۱۳۲۴ تدریجاً گرایشی به‌مضامین اجتماعی و وطنی و تاریخی پیدا کرد و از دفترهای شعر این دوره از کار و شاعری وی، مجموعه سالهای سیاه بیشتر حاوی اشعار وطنی، سیاسی و انتقادی و طلسم شکسته شامل اشعاری در شیوه‌های نو است .
زمزمه بهشت مراحل برتری از پختگی شعر او را نشان داد و او را از استادان شعر در روزگار خود معرفی کرد.
شعر معروف "شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد" سروده اوست و عباس مهرپویا آن را به‌زیبایی خوانده است.
مهدی حمیدی شیرازی در ۷۲ سالگی درگذشت و در حافظیه شیراز به‌خاک سپرده شد.


#مهدی_حمیدی_شیرازی



در دل همه شرک روی بر خاک چه سود؟
زهری که به جان رسید تریاک چه سود؟

خود را به میان خلق زاهد کردن
با نفس پلید جامهٔ پاک چه سود؟


مهستی_گنجوی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بَر نگین‌ِ تاج‌ِ این فیروزه بام ‌ْ اى صبح!
بر تو اى بیدار‌ دل ،
اى شاد، اى روشن
زین دل‌ِ تاريكِ‌ِ غمگین‌
صد سلام اى صبح! 
غم مبادت گر
ندارى بَهر‌ِ من جز حسرت و حسرت
زنده‌ دل مستان‌ِ سرخوش را بِبَر
هر روز شادتر،
فرخنده‌تر، 
خوش‌ تر پیام اى صبح

#مهدی_اخوان_ثالث
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ياد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پيدا بود

ياد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشت
معجز عيسويت در لب شکرخا بود

ياد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود

ياد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروخت
وين دل سوخته پروانه ناپروا بود

ياد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود

ياد باد آن که چو ياقوت قدح خنده زدی
در ميان من و لعل تو حکايت‌ها بود

ياد باد آن که نگارم چو کمر بربستی
در رکابش مه نو پيک جهان پيما بود

ياد باد آن که خرابات نشين بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود

ياد باد آن که به اصلاح شما می‌شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادمه وسعت پاک کوچه‌ها
دل دل شنیدن صدای پا

گل سرخ پرپر لای کتاب
قد کشیدن تو ترانه‌های ناب

فصل آسمونی یکی شدن
فصل بی دوومِ خوشبختی من

بهترین جایزه یک کلوچه بود
همه دنیای ما یه کوچه بود

تکیه‌گاه بی گناه گریه‌ها
تو کجا رفتی؟ کجا رفتی کجا؟

بی همسایه سایه‌ها شدم
تن سپردم به شکست بی صدا

بیا همبازی خوب کودکی
دوباره بچه بشیم یواشکی

اگه حرفی واسه خندیدن نبود
تا ته دنیا بخندیم الکی

یغما گلرویی
یکی را دوست می دارم
هایده
یکی رو دوست میدارم

ولی افسووووووس
که او هرگز نمی داند



از زنده یاد هایده..