همهٔ ما تا زندهایم
بین اوقاتِ غم و شادی تاب میخوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب میخورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب میدهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا میرسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت
🌺🌺🌺
شادباشی
بین اوقاتِ غم و شادی تاب میخوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب میخورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب میدهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا میرسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت
🌺🌺🌺
شادباشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
می کشد چشم تو از گوشه به میخانه مرا
می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا
شسته بودم ز می و جام و قدح دست ولی
می برد باز لبت بر سر پیمانه مرا
به هوای لب میگون تو گر خاک شوم
ذره ای کم نشود رغبت میخانه مرا
دانه خال تو آن روز که دیدم گفتم
دام زلف تو کند صید بدین دانه مرا
نسیمی
می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا
شسته بودم ز می و جام و قدح دست ولی
می برد باز لبت بر سر پیمانه مرا
به هوای لب میگون تو گر خاک شوم
ذره ای کم نشود رغبت میخانه مرا
دانه خال تو آن روز که دیدم گفتم
دام زلف تو کند صید بدین دانه مرا
نسیمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هيچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در اين چمن چو درآيد خزان به يغمايی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبين و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بيند
بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
حافظ
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هيچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در اين چمن چو درآيد خزان به يغمايی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبين و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بيند
بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
حافظ
۲۲ تیر زادروز عباس زریابخویی
(زاده ۲۲ تیر ۱۲۹۸ خوی -- درگذشته ۱۴ بهمن ۱۳۷۳ تهران) ادیب، نویسنده، مترجم، مورخ و نسخهشناس
او از خردسالی با استعداد و حافظه نیرومند موجب حیرت دوستان و همکلاسیهایش مسشد.
پس از پایان دوره اول دبیرستان به علت نبودن امکان ادامه تحصیل در خوی، ناگزیر بهترک تحصیل شد ولی به فراگیری زبان عربی و علوم دینی پرداخت و مدتی برای ادامه تحصیل بهقم رفت.
در کارنامه وی اقامت پنجساله در دانشگاههای آلمان و تحصیل و تحقیق در زمینههای تاریخ، فلسفه و علوم و معارف اسلامی و دو سال تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه کالیفرنیا در آمریکا نیز وجود دارد.
وی پس از بازگشت به ایران در کتابخانه مجلس سنا بهکار ادامه داد و دوره بعدی زندگیاش با اشتغال در دانشگاه تهران آغاز شد و با ترک این شغل پس از انقلاب پایان پذیرفت.
او در دوره نهایی عمرش در تدوین دائرةالمعارف شیعه و دانشنامه جهان اسلام همکاری موثری داشت.
دکتر زریاب علاوه بر مقام استادی دانشگاه تهران در چند انجمن و موسسه علمی عضویت داشت.
انجمن بینالمللی شرقشناسی آلمان، مجمع بینالمللی کمیتههای ایران در انگلیس، انجمن فلسفه، هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران، فرهنگستان تاریخ و بنیاد شاهنامه فردوسی از جمله این موسسهها بود.
دو ترجمه او از ويل دورانت با نامهاى "تاريخ فلسفه" و "لذات فلسفه" الگويى در ترجمه آثار فلسفى و امانتدارى متن است.
#عباس_زریاب_خویی
(زاده ۲۲ تیر ۱۲۹۸ خوی -- درگذشته ۱۴ بهمن ۱۳۷۳ تهران) ادیب، نویسنده، مترجم، مورخ و نسخهشناس
او از خردسالی با استعداد و حافظه نیرومند موجب حیرت دوستان و همکلاسیهایش مسشد.
پس از پایان دوره اول دبیرستان به علت نبودن امکان ادامه تحصیل در خوی، ناگزیر بهترک تحصیل شد ولی به فراگیری زبان عربی و علوم دینی پرداخت و مدتی برای ادامه تحصیل بهقم رفت.
در کارنامه وی اقامت پنجساله در دانشگاههای آلمان و تحصیل و تحقیق در زمینههای تاریخ، فلسفه و علوم و معارف اسلامی و دو سال تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه کالیفرنیا در آمریکا نیز وجود دارد.
وی پس از بازگشت به ایران در کتابخانه مجلس سنا بهکار ادامه داد و دوره بعدی زندگیاش با اشتغال در دانشگاه تهران آغاز شد و با ترک این شغل پس از انقلاب پایان پذیرفت.
او در دوره نهایی عمرش در تدوین دائرةالمعارف شیعه و دانشنامه جهان اسلام همکاری موثری داشت.
دکتر زریاب علاوه بر مقام استادی دانشگاه تهران در چند انجمن و موسسه علمی عضویت داشت.
انجمن بینالمللی شرقشناسی آلمان، مجمع بینالمللی کمیتههای ایران در انگلیس، انجمن فلسفه، هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران، فرهنگستان تاریخ و بنیاد شاهنامه فردوسی از جمله این موسسهها بود.
دو ترجمه او از ويل دورانت با نامهاى "تاريخ فلسفه" و "لذات فلسفه" الگويى در ترجمه آثار فلسفى و امانتدارى متن است.
#عباس_زریاب_خویی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن
که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی
#حضرت_حافظ
@MousighiGolha
Bastami-Bi Karvan Koli-Saz O Avaz-2
آلبوم : بی کاروان کولی
قطعه چهارم : ساز و آواز
خواننده : ایرج بسطامی
تار : کیوان ساکت
شعر : سایه(در ادامه : بر آستان وفا سر نهاده ایم و هنوز)
قطعه چهارم : ساز و آواز
خواننده : ایرج بسطامی
تار : کیوان ساکت
شعر : سایه(در ادامه : بر آستان وفا سر نهاده ایم و هنوز)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن
بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست
لوحش الله از قد و بالای آن سرو سهی
زان که همتایش به زیر گنبد دوار نیست
#حضرت_سعدی
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
شیراز در نبستهست از کاروان ولیکن
ما را نمیگشایند از قید مهربانی
اشتر که اختیارش در دست خود نباشد
میبایدش کشیدن باری به ناتوانی
خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی
صورت نگار چینی بی خویشتن بماند
گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی
ای بر در سرایت غوغای عشقبازان
همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی
تو فارغی و عشقت بازیچه مینماید
تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی
میگفتمت که جانی دیگر دریغم آید
گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی
صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی
اول چنین نبودی باری حقیقتی شد
دی حظ نفس بودی امروز قوت جانی
شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بیگنه برانی
روی امید سعدی بر خاک آستان است
بعد از تو کس ندارد یا غایة الامانی
#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح می خندد و باغ از نفس گرم بهار
می گشايد مژه و می شكند مستی خواب
هوشنگ_ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپ زیبایی از زاگروس نشینان...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دقت کردید خیلیامون چقدر دقت میکنیم تو حرف زدن؟ چقدر سعی میکنیم کسی از لابلای حرفامون بو نبره که دراندرونمون چه خبره. صرفنظر از دلیلش، اصل این موضوع خیلی تلخه.
جین وبستر میگه «و چقدر غمانگیز است، که آدم تماموقت مراقب باشد، تا آنچه را احساس میکند به زبان نیاورد».
جین وبستر میگه «و چقدر غمانگیز است، که آدم تماموقت مراقب باشد، تا آنچه را احساس میکند به زبان نیاورد».
Soghati
Hayedeh
هایده
سوغاتی
چقدر شاعر و آهنگساز و خواننده باید بیایند و بروند تا یکی بشود اردلان سرفراز، یکی بشود محمد حیدری، یکی بشود هایده تا آهنگی زاده شود که از همان اولین جمله که می گوید:
«وقتی میای صدای پات از همه جادهها میاد» دلت را بلرزاند..
گاهی باید یک دایره بکشی و
بنشینی درونش.
بگذار به حال خودش زندگی را،
و هیاهوی آدم ها را...
بنشین کنار سکوتت
و یک فنجان چای
به خودت تعارف کن...
در ترنم یک موسیقی فاخر….
سوغاتی
چقدر شاعر و آهنگساز و خواننده باید بیایند و بروند تا یکی بشود اردلان سرفراز، یکی بشود محمد حیدری، یکی بشود هایده تا آهنگی زاده شود که از همان اولین جمله که می گوید:
«وقتی میای صدای پات از همه جادهها میاد» دلت را بلرزاند..
گاهی باید یک دایره بکشی و
بنشینی درونش.
بگذار به حال خودش زندگی را،
و هیاهوی آدم ها را...
بنشین کنار سکوتت
و یک فنجان چای
به خودت تعارف کن...
در ترنم یک موسیقی فاخر….
در این جهان انسان نیاز به ریشه دارد زیرا فقط وقتی که ریشهها عمیقاً در هستی فرو رفته باشند است که او میتواند همچون یک بودا بشکفد. او به میلیونها گل خواهد شکفت وجودش بی معنی نخواهد بود. آنگاه زندگی او بطور شگفت آوری با معنا خواهد بود با اهمیت مسرور - زندگی او دیگر یک تکرار نخواهد بود.
تا زمانی که آزادی ،تو شکوفایی هشیاری تو نشود و تا زمانیکه تجربه ی آزادیات تو را به ابدیت و به ریشه هایت در گیتی و جهان هستی رهنمون نگردد، دچار سرگشتگی خواهی بود زندگی ات بی معنی خواهد بود.
#اشو
تا زمانی که آزادی ،تو شکوفایی هشیاری تو نشود و تا زمانیکه تجربه ی آزادیات تو را به ابدیت و به ریشه هایت در گیتی و جهان هستی رهنمون نگردد، دچار سرگشتگی خواهی بود زندگی ات بی معنی خواهد بود.
#اشو