گویند طرب به سازِ تجدید آمد
شب رفت و سحر دمید و خورشید آمد
ما را به فضولی خیالات چهکار؟
هرجا که به جلوه آمدی، عید آمد
#بیدل دهلوی رباعیات
شب رفت و سحر دمید و خورشید آمد
ما را به فضولی خیالات چهکار؟
هرجا که به جلوه آمدی، عید آمد
#بیدل دهلوی رباعیات
چون تو بابی آن مدینهی علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما لَهُ کُفْوًا اَحَد
#مولانا
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما لَهُ کُفْوًا اَحَد
#مولانا
به این راز توجه کن و این نکته را همیشه بخاطر بسپار
تو فقط چیزی را جذب میکنی که آنرا دارا باشی زیرا آنچه که تو داری همچون آهنر با عمل می.کند و چیزهای مشابه را به خود جذب می کند.
گویی که مستی وارد شهر میشود و به زودی دیگر مستان شهر را می یابد
اگر قمار بازی وارد شهر شود خیلی زود با دیگر قمار بازها
آشنا میشود.
اگر جستجو گر ،حقیقت وارد شهر شود
دیگر جستجوگران را می یابد ما هر چه را که در خود بیافرینیم دارای مرکزی آهنربایی میشود میدانی مغناطیسی از انرژی ایجاد میکند در این میدان انرژی )) ورتکس () است که وقایع و اتفاقات
روی میدهند
پس اگر به دنبال شادمانی هستی
باید هر قدر که میتوانی شادمانی بیافرینی باید بسیار تلاش کنی تا هزاران بار شادی بیشتر از آن تو
شود.
هر قدر بیشتر داشته باشی میزان بیشتری از راه میرسد.
با آگاه شدن از این راز درونت غنی و غنی تر می شود.
شور و حالی وصف ناپذیر می یابی
و برای این سر مستی تو هیچ پایانی متصور نیست تو فقط باید از راه درست شروع کنی
#اوشو
تو فقط چیزی را جذب میکنی که آنرا دارا باشی زیرا آنچه که تو داری همچون آهنر با عمل می.کند و چیزهای مشابه را به خود جذب می کند.
گویی که مستی وارد شهر میشود و به زودی دیگر مستان شهر را می یابد
اگر قمار بازی وارد شهر شود خیلی زود با دیگر قمار بازها
آشنا میشود.
اگر جستجو گر ،حقیقت وارد شهر شود
دیگر جستجوگران را می یابد ما هر چه را که در خود بیافرینیم دارای مرکزی آهنربایی میشود میدانی مغناطیسی از انرژی ایجاد میکند در این میدان انرژی )) ورتکس () است که وقایع و اتفاقات
روی میدهند
پس اگر به دنبال شادمانی هستی
باید هر قدر که میتوانی شادمانی بیافرینی باید بسیار تلاش کنی تا هزاران بار شادی بیشتر از آن تو
شود.
هر قدر بیشتر داشته باشی میزان بیشتری از راه میرسد.
با آگاه شدن از این راز درونت غنی و غنی تر می شود.
شور و حالی وصف ناپذیر می یابی
و برای این سر مستی تو هیچ پایانی متصور نیست تو فقط باید از راه درست شروع کنی
#اوشو
خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد
آن به که رقص آری
دامن همیکشانی
ما میوههای خامیم در تاب آفتابت
رقصی کنیم رقصی
زیرا تو میپزانی
#مولانا
آن به که رقص آری
دامن همیکشانی
ما میوههای خامیم در تاب آفتابت
رقصی کنیم رقصی
زیرا تو میپزانی
#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همایون شجریان
نگفتی بی وفا یارا که دلداری کنی ما را
الا گر دست میگیری بیا کز سر گذشت آبم
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم
#سعدی
نگفتی بی وفا یارا که دلداری کنی ما را
الا گر دست میگیری بیا کز سر گذشت آبم
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم
#سعدی
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - نفسی با تو"
"نفسی با تو"
اجرای خصوصی هنرمندان:
استاد :محمدرضا شجریان
استاد :پرویز مشکاتیان
استاد :محمد موسوی
غزل: سعدی
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس میرود ایام
شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر میبرند و روز به شام...
اجرای خصوصی هنرمندان:
استاد :محمدرضا شجریان
استاد :پرویز مشکاتیان
استاد :محمد موسوی
غزل: سعدی
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس میرود ایام
شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر میبرند و روز به شام...
کانال تلگرامیsmsu43@
الهه - آخرین دیدار
الهه - آخرین دیدار
چون ببينم روي تو فرياد من از سينه خيزد رو مکن بر آينه آه از دل آينه خيزد
گرچه ز تو اين درد و بلا شد قسمت ما وز عشق غم شد نصيبم
اي مه اگر رفتي همه شب در بزم طرب باکس نگو دادي فريبم
نوگلي با خون دل پرورده اي اما به دست ديگراني من شدم مدهوش آن چشمان تو اما تو مست ديگراني
همچو مستان عهد خود نابسته اي زيبا شکستي يا زمن ديوانه تر يا مست مستي
در چنين شبها که من ميسوزم از داغ جدائي شمع بزم آراي شبهاي که هستي
چه سازم چه گويم ز بلائي که کرده مبتلايم
چه کردم که دردم به دوائي نکرده آشنايم
حسرت خورده ي آغوش توام غمم همين بس
افسون گشته چشمان توام بداد من رس
بي وفائي از تو کي باور شود گل چو باشد بي وفا پرپر شود
#الهه
"آخرین دیدر"
ترانه سرا #بیژن_ترقی
آهنگساز #حبیب_الله_بدیعی
دستگاه #سه_گاه
چون ببينم روي تو فرياد من از سينه خيزد رو مکن بر آينه آه از دل آينه خيزد
گرچه ز تو اين درد و بلا شد قسمت ما وز عشق غم شد نصيبم
اي مه اگر رفتي همه شب در بزم طرب باکس نگو دادي فريبم
نوگلي با خون دل پرورده اي اما به دست ديگراني من شدم مدهوش آن چشمان تو اما تو مست ديگراني
همچو مستان عهد خود نابسته اي زيبا شکستي يا زمن ديوانه تر يا مست مستي
در چنين شبها که من ميسوزم از داغ جدائي شمع بزم آراي شبهاي که هستي
چه سازم چه گويم ز بلائي که کرده مبتلايم
چه کردم که دردم به دوائي نکرده آشنايم
حسرت خورده ي آغوش توام غمم همين بس
افسون گشته چشمان توام بداد من رس
بي وفائي از تو کي باور شود گل چو باشد بي وفا پرپر شود
#الهه
"آخرین دیدر"
ترانه سرا #بیژن_ترقی
آهنگساز #حبیب_الله_بدیعی
دستگاه #سه_گاه
منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم
که بر آن کس که نه عاشق به جز انکار ندارم
دل غیر تو نجویم سوی غیر تو نپویم
گل هر باغ نبویم سر هر خار ندارم
به تو آوردم ایمان دل من گشت مسلمان
به تو دل گفت که ای جان چو تو دلدار ندارم
چو تویی چشم و زبانم دو نبینم دو نخوانم
جز یک جان که تویی آن به کس اقرار ندارم
چو من از شهد تو نوشم ز چه رو سرکه فروشم
جهت رزق چه کوشم نه که ادرار ندارم
ز شکربوره سلطان نه ز مهمانی شیطان
بخورم سیر بر این خوان سر ناهار ندارم
نخورم غم نخورم غم ز ریاضت نزنم دم
رخ چون زر بنگر گر زر بسیار ندارم
نخورد خسرو دل غم مگر الا غم شیرین
به چه دل غم خورم آخر دل غمخوار ندارم
پی هر خایف و ایمن کنمی شرح ولیکن
ز سخن گفتن باطن دل گفتار ندارم
تو که بیداغ جنونی خبری گوی که چونی
که من از چون و چگونه دگر آثار ندارم
چو ز تبریز برآمد مه شمس الحق و دینم
سر این ماه شبستان سپهدار ندارم
#مولانا
که بر آن کس که نه عاشق به جز انکار ندارم
دل غیر تو نجویم سوی غیر تو نپویم
گل هر باغ نبویم سر هر خار ندارم
به تو آوردم ایمان دل من گشت مسلمان
به تو دل گفت که ای جان چو تو دلدار ندارم
چو تویی چشم و زبانم دو نبینم دو نخوانم
جز یک جان که تویی آن به کس اقرار ندارم
چو من از شهد تو نوشم ز چه رو سرکه فروشم
جهت رزق چه کوشم نه که ادرار ندارم
ز شکربوره سلطان نه ز مهمانی شیطان
بخورم سیر بر این خوان سر ناهار ندارم
نخورم غم نخورم غم ز ریاضت نزنم دم
رخ چون زر بنگر گر زر بسیار ندارم
نخورد خسرو دل غم مگر الا غم شیرین
به چه دل غم خورم آخر دل غمخوار ندارم
پی هر خایف و ایمن کنمی شرح ولیکن
ز سخن گفتن باطن دل گفتار ندارم
تو که بیداغ جنونی خبری گوی که چونی
که من از چون و چگونه دگر آثار ندارم
چو ز تبریز برآمد مه شمس الحق و دینم
سر این ماه شبستان سپهدار ندارم
#مولانا
عالم بس بزرگ و فراخ است .
تو در حقه كردی كه همین است كه عقل من ادراك می كند .
در عالم اسرار اندرون آفتابهاست ، ماه هاست ، ستاره هاست .
در اندرون من بشارتی هست.
مرا عجب از این مردمان است كه بی آن بشارت شادند .
اگرهر یكی را تاج زرین بر سر نهادندی بایستی كه راضی نشوندی كه ما این را چه كنیم .
ما را گشاد اندرون می باید.
شمس الدین محمد تبریزی
تو در حقه كردی كه همین است كه عقل من ادراك می كند .
در عالم اسرار اندرون آفتابهاست ، ماه هاست ، ستاره هاست .
در اندرون من بشارتی هست.
مرا عجب از این مردمان است كه بی آن بشارت شادند .
اگرهر یكی را تاج زرین بر سر نهادندی بایستی كه راضی نشوندی كه ما این را چه كنیم .
ما را گشاد اندرون می باید.
شمس الدین محمد تبریزی
به هر چه وصف نمایم ترا به زیبایی
جمیلتر ز جمالی چو روی بنمایی
صفت کنند نکویان شهر را به جمال
تو با جمال چنین در صفت نمیآیی
به ناتوانی من بین ترحّمی فرما
که نیست با تو مرا پنجهٔ توانایی
#قاآنی
جمیلتر ز جمالی چو روی بنمایی
صفت کنند نکویان شهر را به جمال
تو با جمال چنین در صفت نمیآیی
به ناتوانی من بین ترحّمی فرما
که نیست با تو مرا پنجهٔ توانایی
#قاآنی
تسلّای این جهان این است که رنجِ مُدام و پیوسته وجود ندارد . غمی میرود و شادیای باز زاده میشود . اینها همه در تعادلند . این جهانْ جهانِ جبرانهاست ؛ و حتّی اگر ارادهی ما از این جهانِ متحوّل ، اندوهی ممتاز را بیرون بکشد ما آن را بدل به نیرویی میکنیم تا دائماً احساسش کنیم ، این انتخاب دلیلیست برای این که ما این رنج و اندوه را خیر میدانیم و اینبار جبرانِ همین رنج و اندوه است .
در هر رنجی ، یا در هر احساسی ، یا در هر شور و شهوتی ، مرحلهای هست که به شخصیترین و بیاننشدنیترین چیز در انسان تعلّق دارد و مرحلهای هست که به هنر تعلّق دارد . امّا در مرحلهی نخست ، هنر کاری با آن نمیتواند بکند . هنر فاصلهایست که زمان به رنج میدهد .
هنر فرا رفتنِ انسان از خویش است .
#آلبر_کامو
در هر رنجی ، یا در هر احساسی ، یا در هر شور و شهوتی ، مرحلهای هست که به شخصیترین و بیاننشدنیترین چیز در انسان تعلّق دارد و مرحلهای هست که به هنر تعلّق دارد . امّا در مرحلهی نخست ، هنر کاری با آن نمیتواند بکند . هنر فاصلهایست که زمان به رنج میدهد .
هنر فرا رفتنِ انسان از خویش است .
#آلبر_کامو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اصوات بسیار بلندی که اهل مکاشفه می شنوند ناشی از تموج هوا نیست.
بنابراین امکان آن هست که افلاک صداهایی داشته باشند که مشروط به تموج هوا و اصطحکاک نباشد.
هیچ آهنگی لذت بخش تر از آهنگ آسمان ها نبوده ، هیچ شوقی به درجه شوق
شنیدن آهنگ آنها نبوده.
سهروردی
بنابراین امکان آن هست که افلاک صداهایی داشته باشند که مشروط به تموج هوا و اصطحکاک نباشد.
هیچ آهنگی لذت بخش تر از آهنگ آسمان ها نبوده ، هیچ شوقی به درجه شوق
شنیدن آهنگ آنها نبوده.
سهروردی
ای پاک به بیرون و سیهکار به دل
اقرار به لب کرده و انکار به دل
دینِ تو دو رویه شد به مانند قلم
مصحف به زبان داری و زنّار به دل
#شیخعبدالحقدهلوی
اقرار به لب کرده و انکار به دل
دینِ تو دو رویه شد به مانند قلم
مصحف به زبان داری و زنّار به دل
#شیخعبدالحقدهلوی
کدام قطره در این بحر باب گوهر نیست
خطای ما همه شایستهٔ کرم شمرید
بیدل دهلوی
خطای ما همه شایستهٔ کرم شمرید
بیدل دهلوی