This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان...
خسرو زنده یاد آواز ایران
استاد زنده یاد محمدرضا شجریان
تصنیف: بی همزبان
آهنگ و تنظیم:
استاد شجریان
کلام جواد آذر
اجرا در دانشگاه تبریز
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان...
خسرو زنده یاد آواز ایران
استاد زنده یاد محمدرضا شجریان
تصنیف: بی همزبان
آهنگ و تنظیم:
استاد شجریان
کلام جواد آذر
اجرا در دانشگاه تبریز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزل شمارهٔ ۱۷۵٠
غزلیات شمس
با صدای دکتر سروش
تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
غزلیات شمس
با صدای دکتر سروش
تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند
و گر به خشم برانی طریق رفتن نیست
کجا روند که یار از تو خوبتر گیرند
به تیغ اگر بزنی بیدریغ و برگردی
چو روی باز کنی دوستی ز سر گیرند
هلاک نفس به نزدیک طالبان مراد
اگر چه کار بزرگست مختصر گیرند
روا بود همه خوبان آفرینش را
که پیش صاحب ما دست بر کمر گیرند
قمر مقابله با روی او نیارد کرد
و گر کند همه کس عیب بر قمر گیرند
به چند سال نشاید گرفت ملکی را
که خسروان ملاحت به یک نظر گیرند
خدنگ غمزه خوبان خطا نمیافتد
اگر چه طایفهای زهد را سپر گیرند
کم از مطالعهای بوستان سلطان را
چو باغبان نگذارد کز او ثمر گیرند
وصال کعبه میسر نمیشود سعدی
مگر که راه بیابان پرخطر گیرند
حضرت سعدی
دکترعبدالکریم سروش
و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند
و گر به خشم برانی طریق رفتن نیست
کجا روند که یار از تو خوبتر گیرند
به تیغ اگر بزنی بیدریغ و برگردی
چو روی باز کنی دوستی ز سر گیرند
هلاک نفس به نزدیک طالبان مراد
اگر چه کار بزرگست مختصر گیرند
روا بود همه خوبان آفرینش را
که پیش صاحب ما دست بر کمر گیرند
قمر مقابله با روی او نیارد کرد
و گر کند همه کس عیب بر قمر گیرند
به چند سال نشاید گرفت ملکی را
که خسروان ملاحت به یک نظر گیرند
خدنگ غمزه خوبان خطا نمیافتد
اگر چه طایفهای زهد را سپر گیرند
کم از مطالعهای بوستان سلطان را
چو باغبان نگذارد کز او ثمر گیرند
وصال کعبه میسر نمیشود سعدی
مگر که راه بیابان پرخطر گیرند
حضرت سعدی
دکترعبدالکریم سروش
عمریست ندیدهایم گلزار ترا
وان نرگس پرخمار خمار ترا
پنهانشدهای ز خلق مانند وفا
دیریست ندیدهایم رخسار ترا
#مولانــــا
وان نرگس پرخمار خمار ترا
پنهانشدهای ز خلق مانند وفا
دیریست ندیدهایم رخسار ترا
#مولانــــا
روزی سلیمان پیامبر در میان اوراق
کتابش جانوران ریزی را دید که
صفحات او را خورده و فرو برده اند .
در خیال خود از خداوند میپرسد:
غرض از خلقت اینها چه بوده است؟
در حال به سلیمان خطاب میرسد که
به جلال و جبروت خودم سوگند که
هم اکنون همین سوال را این ذره
ناچیز درباره خلقت تو از من پرسید ...
کتابش جانوران ریزی را دید که
صفحات او را خورده و فرو برده اند .
در خیال خود از خداوند میپرسد:
غرض از خلقت اینها چه بوده است؟
در حال به سلیمان خطاب میرسد که
به جلال و جبروت خودم سوگند که
هم اکنون همین سوال را این ذره
ناچیز درباره خلقت تو از من پرسید ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در این عالَم جهت نظاره آمده بودم و هر سخنی می شنیدم بی حرف سین و خا و نون. کلامی بی کاف و لام، الف و میم. و از این جانب سخن ها می شنیدم. می گفتم که ای سخنِ بی حرف اگر تو سخنی پس اینها چیست؟ گفت نزد من بازیچه. گفتم پس مرا به بازیچه فرستادی؟ گفت نی، تو خواستی. خواست تو که تو را خانه باشد در آب و گِل و من ندانم و نبینم. اکنون هر سخنی می شنیدم و نظاره می کردم و مرتبۀ هر سخنی.
شمس تبریزی
ای خدا جان را تو بِنْما آن مقام
کَندرو بیحرف میروید کلام
مثنوی مولانا
خدایا جان ما را به آن مقامی برسان که در آن حقیقت و سخن های بدون صدا و کلام بروید.
@homaymastan_2
@homaymastan_2
همای مستان
باز شد قیامت و دنیا به سر رسید
شب رفت و روز طی شد و فردا به سر رسید
خلقت همان شبی که بنا شد شکست خورد
وقتی که صبر آدم و حوا به سر رسید
مجنون به پای حسرت لیلی نشست ومرد
یوسف به پای عشق زلیخا به سر رسید
دنیای مرگ با همه ی پستی و بلندیش
با دست ما بنا شد و باما به سر رسید
انسان همان پرنده ی بی آشیانه ایست
کامد زخود رها شود .اما به سر رسید
مردن که در تمام جهان حرف آخرست
حتی خودش هم آخر دنیا به سر رسید
طوفان مرگ آمد و خود را به اب زد
ساحل شکست و قصه دریا به سر رسید
باز شد قیامت و دنیا به سر رسید
شب رفت و روز طی شد و فردا به سر رسید
خلقت همان شبی که بنا شد شکست خورد
وقتی که صبر آدم و حوا به سر رسید
مجنون به پای حسرت لیلی نشست ومرد
یوسف به پای عشق زلیخا به سر رسید
دنیای مرگ با همه ی پستی و بلندیش
با دست ما بنا شد و باما به سر رسید
انسان همان پرنده ی بی آشیانه ایست
کامد زخود رها شود .اما به سر رسید
مردن که در تمام جهان حرف آخرست
حتی خودش هم آخر دنیا به سر رسید
طوفان مرگ آمد و خود را به اب زد
ساحل شکست و قصه دریا به سر رسید
خیام و نکوهش مردهپرستی:
روزی کسی به خيام خردمند، که دوران کهنسالی را پشت سر میگذاشت گفت: شما به ياد داريد دقيقا پدربزرگ من، چه زمانی درگذشت؟!
خيام پرسيد: اين پرسش برای چيست؟
آن جوان گفت: من تاريخ درگذشت همه خويشانم را بدست آوردهام و میخواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برايشان دعا کنم و خيرات دهم و...
خيام خنديد و گفت: آدم بدبختی هستی! خداوند تو را فرستاده تا شادی بيافرينی و دست زندگان و مستمندان را بگيری تا نميرند تو به دنبال مردگانت هستی؟!
بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نيست و از او دور شد.
به عقیده خیام:
هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و از زندگیش لذت ببرد، بطور حتم اگر بعد از مرگش دنیایی باشد در بهشت خواهد بود.
زیرا کسی که زندگی شادی داشته باشد به طور طبیعی نه به کسی ظلم می کند و نه تفکرات منفی نسبت به دیگران دارد.
پس دنیا و آخرتش برای او بهشت خواهد بود.
بنابراین نباید زندگی را به خود سخت گرفت
و به خود وعده فردایی بهتر داد...
گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون اثری ز اشک پالوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
"حکیم عمر خیام نیشابوری"
روزی کسی به خيام خردمند، که دوران کهنسالی را پشت سر میگذاشت گفت: شما به ياد داريد دقيقا پدربزرگ من، چه زمانی درگذشت؟!
خيام پرسيد: اين پرسش برای چيست؟
آن جوان گفت: من تاريخ درگذشت همه خويشانم را بدست آوردهام و میخواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برايشان دعا کنم و خيرات دهم و...
خيام خنديد و گفت: آدم بدبختی هستی! خداوند تو را فرستاده تا شادی بيافرينی و دست زندگان و مستمندان را بگيری تا نميرند تو به دنبال مردگانت هستی؟!
بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نيست و از او دور شد.
به عقیده خیام:
هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و از زندگیش لذت ببرد، بطور حتم اگر بعد از مرگش دنیایی باشد در بهشت خواهد بود.
زیرا کسی که زندگی شادی داشته باشد به طور طبیعی نه به کسی ظلم می کند و نه تفکرات منفی نسبت به دیگران دارد.
پس دنیا و آخرتش برای او بهشت خواهد بود.
بنابراین نباید زندگی را به خود سخت گرفت
و به خود وعده فردایی بهتر داد...
گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون اثری ز اشک پالوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
"حکیم عمر خیام نیشابوری"