معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
اصلاحیه

پشت نقاب خنده ای بیهوده پنهانم مکن
من لحن غم انگیزی ام هرگز فراموشم مکن
من هر چه مولانا شدم او شمس تبریزم نشد
ای شمس ناتبریزی ام هرگز فراموشم مکن

جعلی
از مولانا نیست

رزیتا نعمتی
مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد
ترسا محمدی شد و عاشق... همان که هست

#اوحدی_مراغه‌ای


یک ذرّه بویِ عشق به هر جا که باد بُرد
مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد

#قاسم_انوار
عقل می‌گفت که: من مبدأ موجوداتم
عشق آمد به میان، گفت: منم اصلِ وجود

#قاسم_انوار
#اصلاحیه

مدتی است در شبکه های اجتماعی، مشاعره ای با عنوان "#ارنی_لن_ترانی" به نام مولوی، سعدی، حافظ و علامه طباطبایی دست به دست می چرخد. نکته ای که حائر اهمیت این است که آن ابیات در نسخه های قدیم و تصحیحات معتبر دیوان های چاپی این شاعران وجود ندارد و  اساسا در شبکه های مجازی برای نقل قول این مشاعره، هیچ رفرنس دقیقی ارائه نشده است. برای روشن شدن موضوع بد نیست مروری بر مطلب زیر داشته باشیم:

عنوان "مشاعره بزرگان" در کتاب "زمهر افروخته" تالیف جناب آقای "سید علی تهرانی":

حجة الاسلام امجد میگویند: در مجلس عقدی در حضور مقام ولای ولاء[آقای خامنه ای]به ایشان عرض کردم :"دبستانی[شعر] بخوانم ،یا دبیرستانی،یا دانشگاهی،یا فوق دانشگاهی؟"فرمودند:"بخوانید "گفتم:

شاعری در مرحله دبستانی گفته  است:

چورسی به طور سینا اَرِنِي مگو تو بگذر
که نیرزد این تمنی به جواب لَن تَراني

شاعری در مرحله دبیرستانی سروده است:

چورسی به طور سینا اَرِنِي بگو تو مگذر
چه خوش است از او جوابی چه تری چه لَن تَراني

ودیگری در مقامی بالاتر سروده است:

اَرِنِي کسی بگوید که تورا ندیده باشد
تو که بامنی همیشه چه جواب لَن تَراني؟!

اما به مرحوم علامه طباطبائی منسوب است... که [بادلی شکسته] فرموده اند:

سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی
اَرِنِي نگفته گفتی دوهزار لَن تَراني

و"آقا" خیلی خوششان آمد

اَرِنِي : نشانم بده /لَن تَراني:موکدا(یا هرگز)مرانمی بینی(حضرت موسی_علی نبینا و آله وعلیه السلام_از خداوند در خواست کردکه خود را به وی نشان دهد.خداوند فرمودند:"به تاکید (یا هرگز)مرانمی بینی"اما از روی لطف وبرای آن که پرسش موسی _علی نبینا و آله وعلیه السلام_ بی پاسخ نماندبه وی دستوری دادو موسی در پی عمل به آن  بهره ای برد_رک:سوره اعراف آیه 143_)

"ز مهر افروخته-سید علی تهرانی
لطفا در همرسانی مطالب دقت بیشتری کنیم.
اصلاحیه


از بی ادبی کسی به جایی نرسید
دری است ادب ؛به هر گدایی نرسید

سر رشته ی ملک پادشاهی،ادب است
تاجی است که جز به پادشاهی نرسید
  
جعلی
از مولانا نیست
           
ما سلطنت فقر به عالم نفروشیم
یک جام شرابی به دو صد جم نفروشیم

در کوی خرابات مغان همدم جامیم
هرگز به بهشت ابد این دم نفروشیم

گوئی که به جز جنت شادی به غم عشق
شادی تو نگه دار که ما غم نفروشیم

دردیست دلم را که به درمان نتوان داد
زخمی است درین سینه به مرهم نفروشیم

بسیار فروشیم می ذوق و لیکن
یک جرعه به جانیست جوی کم نفروشیم

گفتیم فروشیم یکی جرعه به جانی
سودا مکن ای خواجه که آنهم نفروشیم

یک لحظه حضوری و دمی صحبت سید
گر زانکه دهد دست به عالم نفروشیم



(حضرت شاه نعمت الله ولی )
رنجورِ عشق
بِه نَشوَد
جُز به بوی یار

سعدی
#اصلاحیه

از بی ادبی کسی به جایی نرسید

دری است ادب ؛به هر گدایی نرسید

سر رشته ی ملک پادشاهی،ادب است

تاجی است که جز به پادشاهی نرسید
  
#ناشناس

مولانا
           
از بی ادبی کسی به جایی نرسید

دری است ادب ؛به هر گدایی نرسید

سر رشته ی ملک پادشاهی،ادب است

تاجی است که جز به پادشاهی نرسید
  
مولانا
           
چرا "عقل خالص" وجود ندارد؟

⁣وقتی گفته میشود عقل خالص، وجود ندارد
منظور این است که عقل انسان،
در جامعه با محیط پیرامون
به گفتگو می پردازد
و در این گفتگوها
هر "لحظه خود" را

               از نو کشف می نماید.....

دکتر ابراهیمی دینانی
میلیون میلیون گل رز
فرزانه
برگردان به فارسی میلیون میلیون گل سرخ

اثر آلاپوچووا
#موسیقی



من به
"دین عشق"سر سپرده ام و
به هر سوی،که کاروان های آن
رهسپار شود،راه خواهم جُست،
آری" عشق " مایه ی وصل تمام
پراکندگی ها ی دین و ایمان من است.

#محی_الدین_عربی
در ره عشقش چو دانش باید و بی دانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

چون همه تن دیده می‌بایست بود و کور گشت
این عجایب بین که چون بینا و نابینا شدم


#عطار_نیشابوری
ای دیده اگر کور نئی گور ببین
وین عالم پر فتنه و پر شور ببین

شاهان و سران و سروران زیر گلند
روهای چو مه در دهن مور ببین

#خیام
- رباعی شمارهٔ ۱۳۷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اولین ابیاتی که مرحوم لویسون را به مولانا جذب کرده بود:

هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست

ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۴۶۳
باز دیگر آمدم دیوانه‌وار
رو رو ای جان زود زنجیری بیار

غیر آن زنجیر زلف دلبرم
گر دو صد زنجیر آری بردرم

#مثنوی_مولانا
_دفتر_پنجم
جهان را به شاعران بسپارید

مطمئن باشید
کلمات را بیدار می کنند
و در کرت ها گل و گندم می کارند

جهان را به شاعران بسپارید
بیابان و باران
هردو خوشحال می شوند
هردو جوانه می زنند
از سرانگشت کودکان دبستانی

جهان را به شاعران بسپارید
مطمئن باشید سربازان ترانه می خوانند و
عاشق می شوند
و تفنگ ها سر بر قبضه می گذارند و
بیدار نمی شوند

جهان را به شاعران بسپارید
دیوارها فرو می ریزند و
مرزها رنگ می بازند
درختان به خیابان می آیند
در صف اتوبوس به شکوفه می نشینند
و پرندگان سوار می شوند و
به همه ی همشهریان
تخمه ی آفتابگردان تعارف می کنند

مگر همین را نمی خواستید ؟
پس چرا بیهوده معطل مانده اید ؟
از تامل و تردید دست بردارید
و جهان را به شاعران بسپارید

این قافیه های سرگردان
اگر سر از صندوق ها در نیاورند
پیر می شوند و پرنده نمی شوند
و جهان بی پرنده
جهنمی است که فقط شلیک می کند

«محمدرضا عبدالملکیان»
YAVARE_HAMISHE_MOMEN
06
یاور همیشه مومن
پیش صاحب‌نظران ملک سلیمان بادست
بلکه آنست سلیمان که ز ملک آزادست
آنکه گویند که برآب نهادست جهان
مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست
هر نفس مهر فلک بر دگری می‌افتد
چه توان کرد چون این سفله چنین افتادست
دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسیست که در عقد بسی دامادست
یاد دار این سخن از من که پس از من گوئی
یاد باد آنکه مرا این سخن از وی یادست
آنکه شداد در ایوان ز زر افکندی خشت
خشت ایوان شه اکنون ز سر شدادست
خاک بغداد به مرگ خلفا می‌گرید
ورنه این شط روان چیست که در بغدادست
گر پر از لاله سیراب بود دامن کوه
مرو از راه که آن خون دل فرهادست
همچو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک
چند روی چو گل وقامت چون شمشادست
خیمه‌ی انس مزن بردر این کهنه رباط
که اساسش همه بی موقع و بی بنیادست
حاصلی نیست بجز غم ز جهان خواجو را
شادی جان کسی کو ز جهان آزادست

#خواجوی_کرمانی
ای مانده زیر شش جهت
هم غم بخور هم غم مخور
کان دانه‌ها زیر زمین
یک روز نخلستان شود

غزل_مولانا

معنی:
ای کسی که اسیر جهت ها (مکان) و زمان هستی, باید به خاطر این اسارت غمگین باشی, ولی در عین حال نباید غمگین باشی, چرا؟ چون این دانه های وجود تو یک روزی بالاخره تبدیل به باغی از درخت های نخل خواهند شد.

شرح مختصر:
همه ما اسیر شش جهت هستیم, جهت های چپ, راست, جلو, عقب, بالا و پایین. یعنی جسم انسان توان طی مسیرهای طولانی را ندارد, چه با وسیله ,چه بی وسیله. ابعاد هستی آن قدر وسیع است که انسان بعد از چند هزار سال علم و فن آوری از خارج شدن از کره زمین عاجز است. بر فرض هم که بتواند برود, نمی تواند زندگی کند. ابعاد کیهانی آن قدر بزرگ است که دانشمندان مجبورند فاصله های کیهانی را با واحد مسافت سال نوری بسنجند. نور در یک ثانیه تقریبا 300000 کیلومتر را طی می کند یعنی تقریبا هفت بار می تواند دور کره زمین بچرخد, حال با این سرعت, فاصله های کیهانی را مجبورند با میلیاردها سال نوری بسنجند که اصلا ذهن انسان توان تصور چنین مسافت هایی را ندارد. شما تصور بفرمایید که الان حتی بحث جهان های موازی هم در حال مطرح شدن است, یعنی این کیهان قابل دیدن ما که قادر به تعیین اندازه اش نیستیم, یکی از چندین لایه های هستی است. بگذریم, این از عجز انسان در طی فاصله ها.
در مورد زمان نیز انسان اسیر زمان است. یعنی نه می تواند دقیقا ببیند که در گذشته چه اتفاقی افتاده و نه می تواند حتی بفهمد در یک لحظه بعد چه اتفاقی می افتد. این ها همه اسارت است, به قول #شمس_تبریزی:

این همه عالم پرده ها و حجاب هاست گرداگرد آدمی در آمده. عرش غلاف او, کرسی غلاف او, کره زمین غلاف او, هفت آسمان غلاف او, قالب او غلاف او, روح حیوانی غلاف او, روح قدسی همچنین, غلاف در غلاف و حجاب در حجاب ... تا آنجا که معرفت است.

در قرآن کریم در این مورد خداوند می فرمایند:

يَٰمَعْشَرَ ٱلْجِنِّ وَ ٱلْإِنسِ إِنِ ٱسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا۟ مِنْ أَقْطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلْأَرْضِ فَٱنفُذُوا۟ۚ لاَ تَنفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَٰنٍ.
الرحمن 33
ای گروه جنیان و انسان ها, اگر می توانید به اقطار آسمان ها و زمین نفوذ کنید, نخواهید توانست, مگر به سلطان.


اما مولانا در عین حالی که ما را از این اسارت آگاه می کند و می فرمایند غم آن را بخور, از طرف دیگر می فرمایند که غم مخور, چرا؟ چون روح تو که زیر خاک قرار گرفته و این خاک و این اسارت و این تاریکی محیط او را در بر گرفته, مانند بذری است که بالاخره پوسته خود را کنار می زند, بالاخره جوانه می زند, بالاخره غلاف خود را می درد و بالاخره از تاریکی و زندان بیرون می آید و تبدیل به درختی تنومند می شود, تبدیل به نخلستانی می شود که از سایه و خرمای شیرین آن همه بهره می برند. اما شرط آن این است که تو این نیرو و توان نهفته خود را تلف نکنی, دور نریزی, ارزش خودت را بدانی و آن را حفظ کنی, از نور و گرمای خورشید و آب معرفت خود را تغذیه کنی و نیروهای خود را کم کم جمع کنی.
به امید جوانه زدن و رشد و شکوفایی تک تک شما همراهان عزیز.

گرچه رخنه نیست در عالم پدید
خیره یوسف وار می باید دوید.

مثنوی_مولانا
تبسمی ز لب دلفریب او دیدم

که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد


#وحشی_بافقی
مرد باید که بوى داند بُرد
ورنه عالم پر از نسیمِ صباست‏

اینست که رب العالمین گفت: «سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»
درویشى را پرسیدند چه دلیل است بر هستى خداى؟ گفت: "لقد اغنى الصباح عن المصباح"، آفتاب بر آمد بچراغ حاجت نیست، همه عالم دلیل است نگرنده میباید، همه عالم ریاحین است بوینده میباید، همه عالم تریاق است مار گزیده میباید، همه عالم آیات و رایات قدرت اوست، امارات و دلالات حکمت اوست، دلیل وحدانیت و فردانیت اوست.

اى جوانمرد اگرت روزى آفتاب معرفت از فلک کبریا بتابد و دیده همتت آیات و رایات جلال عزت ببیند این دنیا که تو صید وى گشته‏اى نعلى کنند و برسم سمند همتت زنند، و آن عقبى که قید تو شده حلقه‏اى سازند و در گوش چاکران حضرتت کنند، و آن گه ترا ملک وار ببارگاه خاص جلال در آرند «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ».


رشیدالدین میبدی
کشف الاسرار