معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
۸ خرداد زادروز بهجت صدرمحلاتی

(زاده ۸ خرداد ۱۳۰۳ اراک -- درگذشته ۱۹ امرداد ۱۳۸۸ پاریس) نقاش 

او در سال ۱۳۲۷ به‌دانشسرا راه یافت و سال ۱۳۳۳ با رتبه نخست در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پایان نامه هنری گرفت. درسال ۱۳۳۴ بورس تحصیلی فرانسه و مدال "انگر" دریافت کرد و در سال ۱۳۳۵ جایزه سیمین همترازی شهر"سن ویتو" را برد و یک اثر از او به‌ همراه چند کار از نگارگران جوان ایرانی در بی‌ینال ونیز پذیرفته شد.
در سال ۱۳۳۶ اولین نمایشگاه انفرادی‌اش را در نگارخانه "پینچو" در رم برگزارکرد و در سال ۱۳۳۹ پس از ازدواج با مرتضی حنانه در دانشگاه تهران به آموزش نگارگری پرداخت.
در سال ۱۳۴۱ نیز در سومین دوسالانه تهران جایزه نخست را گرفت و نگاره‌هایش به دوسالانه سی و یکم ونیز ارسال شد.
او دستیاری "گوستاو سن ژیه" نقاش و استاد دانشگاه بوزار را برعهده گرفت و شیوه‌های آموزش هنر را آموخت.
وی آثارش در کنار هنرمندان نام‌آوری چون"ژوزف بویز" "مساژه" "موهوی- نادی" به‌نمایش درآمده‌اند و در دهه ۷۰ و ۸۰ نمایشگاه‌های بسیاری در ایران و خارج از کشور برپا کرد. آثاری از او در موزه هنرهای معاصر تهران و موزه‌های خارجی همچون "مینیا پولیس" امریکا، موزه هنرهای پاریس، موزه هنرهای چک واسلواکی، موزه هنرهای رم و ... نگهداری می‌شوند.
بهجت صدرمحلاتی، بانوی هنرمند پیشگام در هنر نوگرای ایران در ۸۵ سالگی درگذشت و در گورستان "پرلاشز"  پاریس به‌خاک سپرده شد.


#بهجت_صدر_محلاتی
زیبایی دنیا به بودن ِ آدم‌هایی است با روح زیبا
عارف طیّار است و زاهد سیّار»

(تذکرة الاولیا عطار)
: در همه عمر خویش می بایدم که یک نماز کنم که حضرت او را بشاید و نکردم...گفتم: الهی من جهد کردم تا در خور تو بود اما نبود، در خور بایزید است. اکنون تو را بی نمازان بسیارند، بایزید را یکی از ایشان بگیر...


#بایزید_بسطامی
در زندگی انسان فانی، چیزی به اسم سعادت مطلق، وجود ندارد. معمولاً خوشبختی یا خود آلوده به زهر است یا چیزی از خارج، به زهر آلوده‌اش می‌کند.

#آنتوان_چخوف
من خنده زنم بر دل ، دل خنده زند بر من 
اینجاست که میخندد دیوانه به دیوانه 

من خنده زنم بر غم ، غم خنده کند بر من 
اینجاست که میخندد بیگانه به دیوانه 

من خنده کنم بر عقل او خنده کند بر من 
اینجاست که میخندد ویرانه به دیوانه 

من خنده کنم بر تو ، تو خنده کنی بر من 
اینجاست که میخندیم هر دو چو دو دیوانه 

من خنده کنم بر او ، او خنده کند بر من 
دیگر به چه میخندم دل رفت از این خانه.....!!!
 

{وحشی بافقی}
.
صَنمی که مِهرِ او را
زِ جهان گزیده دارم

به زَرَش کجا فروشم؟
که به جان خریده دارم

#اوحدی_مراغه_ای
« أعان الله قلباً تمنى ما ليس مكتوباً له... »

+خدا یاری کند قلبی را که در آرزوی چیزی‌ است که تقدیرش نیست...
من به هر جمعيتی نالان شدم
جفت بد حالان و خوش ‌حالان شدم



من برای اينكه همدم و همرازی پيدا كنم و درد فراق را با او در ميان بگذارم در ميان هر جمعيتی حاضر شدم و ناله‌ها كردم.

هم با آنان كه حالی نازل دارند حشر و نشر كردم و هم با آنان كه حالی عالی دارند.
بد حال به معنی بيمار و تبه‌روز و غمگين است.
و مجازاً به كسی اطلاق شود كه حالات قلبی‌اش نازل باشد.

اما خوش‌حال به معنی شادمان و نيك‌بخت است.
و مجازاً به كسی گفته شود كه حالات قلبی‌اش عالی و شكوهمند باشد.

اكبر‌آبادی گويد:
مراد از «جمعيت»، مجلس است. مستمعان دو قسم‌اند: خوش‌حال و بدحال.

«خوش‌حال» آن كسی است كه با استماع نغمه، در معرفت و حضور به روی اوگشوده گردد.

و «بدحال» كسی است كه فسق و فجور در باطنش پيدا شود و يا محبت مال و جاه در طبيعت او هويدا گردد.

حكيم سبزواری معتقد است كه چون انسان كامل مظهر جميع اسماء و صفات الهی است و صفت قهر و لطف را توأمان دارد، پس با همگان اعم از صالح و طالح معاشرت كند.

#شرح_مثنوی_معنوی
#کریم_زمانی
دیباچه بیت ۵
آن کسی که با تمام وجودش ادعای محبت می‌کند، اگر یک درم پول از او بخواهی، #عقل و جانش از دست می‌رود و سر و پای خودش را گم می‌کند.
من امتحانشان کردم تا خودشان را ببینند.


#شمس_تبريزى
بی تو احوالِ مرا در دل شب ها داند  !

هرکه بی‌همچو تویی صبح کند شامی چند
!


<<جناب هاتف اصفهانی>>
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - ساقی
ساقی

آواز :محمدرضا شجریان
آهنگ :پرویز مشکاتیان
شعر:حافظ
آلبوم :طریق عشق




الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها


مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

حافظ
نزدیک توام مرا مبین دور
پهلوی منی مباش مهجور

آن کس که بعید شد ز معمار
کی گردد کارهاش معمور

چشمی که ز چشم من طرب یافت
شد روشن و غیب بین و مخمور

هر دل که نسیم من بر او زد
شد گلشن و گلستان پرنور

بی من اگرت دهند شهدی
یک شهد بود هزار زنبور

بی من اگرت امیر سازند
باشی بتر از هزار مأمور

می‌های جهان اگر بنوشی
بی‌من نشود مزاج محرور

در برق چه نامه بر توان خواند
آخر چه سپاه آید از مور

خلقان برقند و یار خورشید
بی‌گفت تو ظاهرست و مشهور

خلقان مورند و ما سلیمان
خاموش صبور باش و مستور

#مولانا
"زندگی"
ڪوزه‌آبےخنک‌و رنگین‌است
آب این ڪوزه ،
گهےتلخ
گهےشور
و گهی شیرین است....!

"زندگی"
گرمےدلهاےبه‌هم‌پیوسته‌است
تا در آن دوست نباشد
همه درها بسته است....!


سهراب سپهری

شعر نو

حمیده حق دوست
🌸🌸🌸

اوقات به کام🌸
تا جامع اسرار الهی نشوی
شایستهٔ تخت پادشاهی نشوی

تا غرقهٔ دریا نشوی همچون ما
دانندهٔ حال ما کماهی نشوی

#شاه_نعمت_الله_ولی
اگر گل بی‌زحمتِ خار بودی،
همه‌ی بلبلان دعوی عاشقی کردندی

اما با وجود خار،
از صد هزار بلبل،
یکی دعوی عشق گل نکند.

#شیخ‌عین‌القضات‌همدانی
* تا کی ز چراغِ مسجد و دودِ کُنِشْت؟
تا کی ز زیانِ دوزخ و سودِ بهشت؟

رو بر سر لوح بین که استادِ قضا
اندر ازل آن‌چه بودنی بود، نوشت.

#خیام
چه دیده‌اند گدایان عشق از در دوست

که هر دو عالمشان در نظر نمی‌آید

#باباشاه_عراقی
شبم به نیمه رسید و صدای او نرسید
حریف صحبتم امشب ، به گفت و گو نرسید
نسیم و سیم ، عقیم اند ، از امید و نوید
که آن صدای خوش امشب ز هیچ سو نرسید
ندای زنگ نمی خواندم به گفت و شنود
چه شد که دیگرم آن پیک مژده گو نرسید ؟
به نیمه راه شکفتن ، دریغ از آن غنچه
که گل نگشته خزان شد ، به رنگ و بو نرسید
به موج پر زدنش می تپد دلم ، کز اوج ،
پرنده وار ِ من امشب ، چرا ، فرو نرسید ؟
درخت وسوسه ، بارآوری نکرد مگر ؟
که دست های من امشب به سیب او نرسید
صدای جاری غمخواری اش که روح مرا
به آب زمزمه می داد ، شست و شو نرسید
دوباره می کشدم دل به دوزخ آشامی 
که آن فرشته صدای ِ بهشت خو نرسید
بسا شبا که به دیدار دور رفت ، دلم
هنوز نوبت دیدار روبرو نرسید  ؟
چنان به خیره سری ، بست بغض ، راه نفس
که گریه های من از سینه تا گلو نرسید
دلم به سنگ هزار یکم شکست آخر
هزار بارم اگر سنگ بر سبو نرسید
به روز معجزه گل داد ، نی ، ولی افسوس ،
شب شکفتنت ای باغ آرزو نرسید ؟

#حسین_منزوی
#غزل_شماره_۱۵۹
به نام خدایی که بی واژه مرا میشنود

به محبتت الهی، دل ِ غمدیده ی ما را
بنواز عاشقانه که به جز تو کَس نداریم...


به نام خدای همه