Ba Man Sanama
Shahram Nazeri
࿐
با من صنما
شهرام ناظری
آلبوم:شعر و عرفان(بنمای رخ)
اجرا: گروه مولانا
با من صنما
شهرام ناظری
آلبوم:شعر و عرفان(بنمای رخ)
اجرا: گروه مولانا
الا ای نقش روحانی چرا از ما گریزانی
تو خود از خانه آخر ز حال بنده می دانی
به حق اشک گرم من به حق روی زرد من
به پیوندی که با تستم ورای طور انسانی
#مولانای_جان
تو خود از خانه آخر ز حال بنده می دانی
به حق اشک گرم من به حق روی زرد من
به پیوندی که با تستم ورای طور انسانی
#مولانای_جان
به خدا کَزْ غم عشقت نگریزم نگریزم
وگر از من طلبی جان نستیزم نستیزم
سَحَرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت
به خدا بیرُخ و زلفت نه بخسپم نه بِخیزم
#مولانا
وگر از من طلبی جان نستیزم نستیزم
سَحَرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت
به خدا بیرُخ و زلفت نه بخسپم نه بِخیزم
#مولانا
یا کامروز شه را ما شکاریم
سر خویش و سر عالم نداریم
بیا کامروز چون موسی عمران
به مردی گرد از دریا برآریم
#مولانای_جان
سر خویش و سر عالم نداریم
بیا کامروز چون موسی عمران
به مردی گرد از دریا برآریم
#مولانای_جان
"ای ز غم مرده که دست ازنان تهی است
چون غفوراست ورحیم این ترس چیست
#مثنوی_مولانا
📘 ای آنکه از تنگی معیشت غرق غم و
نگرانی هستی...با وجود خداوند مهربان و آسان گذر, هراس تو بی معنی است...
چون غفوراست ورحیم این ترس چیست
#مثنوی_مولانا
📘 ای آنکه از تنگی معیشت غرق غم و
نگرانی هستی...با وجود خداوند مهربان و آسان گذر, هراس تو بی معنی است...
نقل است که گفت: «آن کار که بازپسین کارها دانستم، پیش از همه بود و آن رضای مادر بود...آنچه در جمله مجاهدات و ریاضات غربت می جستم، در آن یافتم که شبی مادر از من آب خواست. در کوزه و در سبوی آب نبود. به جوی رفتم و آب آوردم. مادر در خواب شده بود. شبی سرد بود. کوزه بر دست داشتم. چون از خواب درآمد، آگاه شد. آب خورد و مرا دعا کرد که دیده کوزه بر دست من فشرده بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟ گفتم: ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم..
#بایزید_بسطامی
#بایزید_بسطامی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ساز و آواز ماهور و افشاری
آواز: #محمدرضاشجریان
تار: #بهروز_همتی
کمانچه: #سعید_فرجپوری
بربط: #محمد_فیروزی
تنبک و همخوان:
#همایون_شجریان
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
آواز: #محمدرضاشجریان
تار: #بهروز_همتی
کمانچه: #سعید_فرجپوری
بربط: #محمد_فیروزی
تنبک و همخوان:
#همایون_شجریان
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
تا به کی در خواب باشی یک زمان بیدار شو
کار بیکاران مکن رندانه خوش در کارشو
عشق او داری چو مردان از سر جان درگذر
وصل او از او بجو و ز غیر او بیزار شو
همچو منصور فنا گر بایدت دار بقا
بر سر دار فنا پائی بنه سردار شو
گر همی خواهی محیطی بر تو گردد آشکار
گرد نقطه دائما سرگشته چون پرگار شو
ما درین دریای بی پایان خوشی افتاده ایم
ذوق ما داری در آ در بحر و با ما یار شو
گر نظر از چشم او داری چو او عیار باش
کار عیاری خوش است ای یار ما عیار شو
نعمت الله رند سرمست است و با ساقی حریف
خوش بیا در بزم او از عمر برخوردار شو
شاه_نعمت_الله_ولی
کار بیکاران مکن رندانه خوش در کارشو
عشق او داری چو مردان از سر جان درگذر
وصل او از او بجو و ز غیر او بیزار شو
همچو منصور فنا گر بایدت دار بقا
بر سر دار فنا پائی بنه سردار شو
گر همی خواهی محیطی بر تو گردد آشکار
گرد نقطه دائما سرگشته چون پرگار شو
ما درین دریای بی پایان خوشی افتاده ایم
ذوق ما داری در آ در بحر و با ما یار شو
گر نظر از چشم او داری چو او عیار باش
کار عیاری خوش است ای یار ما عیار شو
نعمت الله رند سرمست است و با ساقی حریف
خوش بیا در بزم او از عمر برخوردار شو
شاه_نعمت_الله_ولی
برای خودَت زندگی کن
بپوش
برقص
بگو
بخند
هر طور که دلَت می خواهد
برای خودت بهترین باش
خودَت را درک کن
آرامَش کن
بهترین ها را برایش بخواه
با خودت رفیق باش
خودت را دوست داشته باش
و دوست داشتنَت را ثابت کن
با بهترین بودن برای خودت
و یادَت باشد
تو تنها کسی هستی که میتوانی
حال دلَت را زیرو رو کنی
در هر موقعیتی درکَش کنی
و برایش مهربانترین باشی
پس ، این روز ها را
با خودت زندگی کن ...
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد یک شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
زندگی جیره مختصری است
مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثل یک حبه قند
زندگی را با عشق
نوش جان باید کرد
امروزت پراز عشق
🌺🌺🌺
شاد باشی
بپوش
برقص
بگو
بخند
هر طور که دلَت می خواهد
برای خودت بهترین باش
خودَت را درک کن
آرامَش کن
بهترین ها را برایش بخواه
با خودت رفیق باش
خودت را دوست داشته باش
و دوست داشتنَت را ثابت کن
با بهترین بودن برای خودت
و یادَت باشد
تو تنها کسی هستی که میتوانی
حال دلَت را زیرو رو کنی
در هر موقعیتی درکَش کنی
و برایش مهربانترین باشی
پس ، این روز ها را
با خودت زندگی کن ...
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد یک شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
زندگی جیره مختصری است
مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثل یک حبه قند
زندگی را با عشق
نوش جان باید کرد
امروزت پراز عشق
🌺🌺🌺
شاد باشی
درگذشت "شيخ فخرالدين ابراهيم بن شهريار عراقی همدانی"، شاعر بزرگ ايرانی (۶۸۸ ه.ق)
شیخ فخرالّدین ابراهیم، متخلص به عراقی، عارف و شاعر بلندآوازهٔ ایرانی،در اوایل قرن هفتم هجری در دهی در اطراف همدان به دنیا آمد. پس از تحصیل علوم و فنون و کسب دانش، برای ادامه تحصیل به همدان رفت. سپس با جمعی از دراویش رهسپار هندوستان شد و به خدمت "شیخ بهاءالدین زکریا" درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد. بعدها به عربستان و سپس به قونیه رفت و به خدمت "مولانا" رسید و مصاحب و معاشر او شد. وی درسال ۶۸۶یا ۶۸۸ هجری قمری درحدود سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. از آثار او میتوان علاوه بر"دیوان اشعار" به "مثنوی عشاقنامه" و کتاب "لمعات" اشاره کرد.
شیخ فخرالّدین ابراهیم، متخلص به عراقی، عارف و شاعر بلندآوازهٔ ایرانی،در اوایل قرن هفتم هجری در دهی در اطراف همدان به دنیا آمد. پس از تحصیل علوم و فنون و کسب دانش، برای ادامه تحصیل به همدان رفت. سپس با جمعی از دراویش رهسپار هندوستان شد و به خدمت "شیخ بهاءالدین زکریا" درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد. بعدها به عربستان و سپس به قونیه رفت و به خدمت "مولانا" رسید و مصاحب و معاشر او شد. وی درسال ۶۸۶یا ۶۸۸ هجری قمری درحدود سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. از آثار او میتوان علاوه بر"دیوان اشعار" به "مثنوی عشاقنامه" و کتاب "لمعات" اشاره کرد.
الهی به مستان میخانه ات
به عقل آفرینان دیوانه ات
به نور دل صبح خیزان عشق
زشادی به اندوه گریزان عشق
به رندان سرمست آگاه دل
...که هر گز نرفتند جز راه دل
به مستان افتاده در پای خم
به رندان پیمانه پیمای خم
به شام غریبان ،به جام صبوح
کز ایشان بودروز وشب را فتوح
که خاکم گل از آب انگور کن
هوسهای من آتش طور کن
به خمخانه وحد تم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیده مردمند
میی ده که چون ریزمش در سبو
برآرد سبو از دل آواز هو
از آن می که در دل چو منزل کند
بدن را فروزانتراز دل کند
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد یک نفس بیش نیست
می معنی افروز و صورت گداز
همه گشته معجون ناز ونیاز
پریشان دماغیم ساقی کجاست
شرابی زشب مانده باقی کجاست
میی کو مرا وا رهاند زمن
زآئین کیفیت ما ومن
دماغم زمیخانه بوئی شنید
حذرکن که دیوانه هوئی شنید
مغنی نوای طرب ساز کن
دلم تنگ شد مطرب آواز کن
به میخانه آی و صفا را ببین
ببین خویش را و خدا را ببین
تو در حلقه می پرستان در آی
که چیزی نبینی به غیر از خدای
بزن هر چه هواهیم پا به سر
سر مست از پا ندارد خبر
الهی به جان خراباتیان
کز این محنت هستیم وارهان
رضی الدین آرتیمانی
به عقل آفرینان دیوانه ات
به نور دل صبح خیزان عشق
زشادی به اندوه گریزان عشق
به رندان سرمست آگاه دل
...که هر گز نرفتند جز راه دل
به مستان افتاده در پای خم
به رندان پیمانه پیمای خم
به شام غریبان ،به جام صبوح
کز ایشان بودروز وشب را فتوح
که خاکم گل از آب انگور کن
هوسهای من آتش طور کن
به خمخانه وحد تم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیده مردمند
میی ده که چون ریزمش در سبو
برآرد سبو از دل آواز هو
از آن می که در دل چو منزل کند
بدن را فروزانتراز دل کند
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد یک نفس بیش نیست
می معنی افروز و صورت گداز
همه گشته معجون ناز ونیاز
پریشان دماغیم ساقی کجاست
شرابی زشب مانده باقی کجاست
میی کو مرا وا رهاند زمن
زآئین کیفیت ما ومن
دماغم زمیخانه بوئی شنید
حذرکن که دیوانه هوئی شنید
مغنی نوای طرب ساز کن
دلم تنگ شد مطرب آواز کن
به میخانه آی و صفا را ببین
ببین خویش را و خدا را ببین
تو در حلقه می پرستان در آی
که چیزی نبینی به غیر از خدای
بزن هر چه هواهیم پا به سر
سر مست از پا ندارد خبر
الهی به جان خراباتیان
کز این محنت هستیم وارهان
رضی الدین آرتیمانی
هر دم دل خستهام برنجاند یار
یا سنگدلست یا نمیداند یار
ازدیده به خون نبشتهام قصهٔ خویش
میبیند و هیچ بر نمی خواند یار
#مولانا
یا سنگدلست یا نمیداند یار
ازدیده به خون نبشتهام قصهٔ خویش
میبیند و هیچ بر نمی خواند یار
#مولانا
عاشق چو منی باید میسوزد و می سازد
ور نی مثل کودک تا کعب همی بازد
مه رو چو تویی باید ای ماه غلام تو
تا بر همه مه رویان می چربد و می نازد
#مولانا
ور نی مثل کودک تا کعب همی بازد
مه رو چو تویی باید ای ماه غلام تو
تا بر همه مه رویان می چربد و می نازد
#مولانا
@elaheye_nazzz
گوگوش _ دختر دریا
#دختر_دریا
#گوگوش
#گوگوش