در شکست پای بخشد حق پری
هم ز قعر چاه بگشاید دری
تو مبین که بر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
مولانای جانم
هم ز قعر چاه بگشاید دری
تو مبین که بر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
مولانای جانم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هیچ انتخابی ندارم
چاره ایی نیست ....
تو آفتابی، آفتاب،.....
و قلبم
آه قلبم !
گل آفتابگردانی دیوانه ....!
آفتابا....
مکش ز ما دامن،
نی که بر دامن تو بنشستیم؟!
#مولانا
.
چاره ایی نیست ....
تو آفتابی، آفتاب،.....
و قلبم
آه قلبم !
گل آفتابگردانی دیوانه ....!
آفتابا....
مکش ز ما دامن،
نی که بر دامن تو بنشستیم؟!
#مولانا
.
آشنایی با شاعری مردمی
فایز دشتستانی در سال 1209دردشتی از توابع خورموج به دنیا امد ودرسال 1289از دنیا رفت فایز خواننده مردم است .
شعرهایش رنجنامه ی است از مردم عادی در منطقه ی جنوب .
مردم بی سواد یا کم سواد اشعار حافظ را که در مخملی از تشبیه وتلمیح واندیشه های فلسفی ومذهبی هشت قرن تاریخ اسلام ، پیچیده است .
کمتر درک می کنند.
هرچند با اشعار حافظ هم استخاره می کنند وآن را همدل خود می دانند
موسیقی اشعار حافظ سحر انگیز است
وهمین موسیقی آنهار ا جذب می کند.
ولی درک معنی تودر توی اشعارحافظ
کمی تامل واندیشه وپشتوانه علمی وادبی می خواهد.
اما فایز برای این مردم سهل واسان است
فایز شور عشق ودردهجرانش را با ساده ترین بیان به تصویر می کشد.
می توانی به راحتی با فایز دشتستانی
همدردی کنی.
فایز درد عشق را بیان می کند به سادگی گل وسبزه ودشت وچشمه ودرخت.
دردورنجش را دراین دوبیتی بنگرید
بلندی سیل (نگاه )عالم می کنم من
به جای عیش ماتم می کنم من
رفیقان دور فایز جمع گردید
که فردا دردسر کم می کنم من
نسلهای گذشته درجنوب ایران شیفته ی فایزبودند. وعده ای هم امروز شیفته ی اوهستند.
چوپانان ،کشاورزان ،شالی کاران
در دشت درکوه وبه دنبال گله های گوسفندانشان شعر برخاسته از طبیعت فایز را می خواند ند.ونوای نی را با آواز ی از اشعار فایز همراه می کنند.
نوای نی با اواز چوپانان در دشت وصحرا می پیچد.درکوه منعکس می شود ودوباره به خواننده برمی گردد.
گوسفندان هم لذت می برند.
فایز هم دردعشقی کشیده است که نپرس .
واین دریای درد دراشعارش موج می زند.
مردم از جفای روزگار واز غم عشق به فایز پناه می بردند نمونه ای از شعر فایزرا بخوانید.
دلم را جز توکس دلبر نباشد
به جز شور توام در بر نباشد
دل فایز توعمدا می کنی تنگ
که تا جای کس دیگر نباشد
فایز دشتستانی در سال 1209دردشتی از توابع خورموج به دنیا امد ودرسال 1289از دنیا رفت فایز خواننده مردم است .
شعرهایش رنجنامه ی است از مردم عادی در منطقه ی جنوب .
مردم بی سواد یا کم سواد اشعار حافظ را که در مخملی از تشبیه وتلمیح واندیشه های فلسفی ومذهبی هشت قرن تاریخ اسلام ، پیچیده است .
کمتر درک می کنند.
هرچند با اشعار حافظ هم استخاره می کنند وآن را همدل خود می دانند
موسیقی اشعار حافظ سحر انگیز است
وهمین موسیقی آنهار ا جذب می کند.
ولی درک معنی تودر توی اشعارحافظ
کمی تامل واندیشه وپشتوانه علمی وادبی می خواهد.
اما فایز برای این مردم سهل واسان است
فایز شور عشق ودردهجرانش را با ساده ترین بیان به تصویر می کشد.
می توانی به راحتی با فایز دشتستانی
همدردی کنی.
فایز درد عشق را بیان می کند به سادگی گل وسبزه ودشت وچشمه ودرخت.
دردورنجش را دراین دوبیتی بنگرید
بلندی سیل (نگاه )عالم می کنم من
به جای عیش ماتم می کنم من
رفیقان دور فایز جمع گردید
که فردا دردسر کم می کنم من
نسلهای گذشته درجنوب ایران شیفته ی فایزبودند. وعده ای هم امروز شیفته ی اوهستند.
چوپانان ،کشاورزان ،شالی کاران
در دشت درکوه وبه دنبال گله های گوسفندانشان شعر برخاسته از طبیعت فایز را می خواند ند.ونوای نی را با آواز ی از اشعار فایز همراه می کنند.
نوای نی با اواز چوپانان در دشت وصحرا می پیچد.درکوه منعکس می شود ودوباره به خواننده برمی گردد.
گوسفندان هم لذت می برند.
فایز هم دردعشقی کشیده است که نپرس .
واین دریای درد دراشعارش موج می زند.
مردم از جفای روزگار واز غم عشق به فایز پناه می بردند نمونه ای از شعر فایزرا بخوانید.
دلم را جز توکس دلبر نباشد
به جز شور توام در بر نباشد
دل فایز توعمدا می کنی تنگ
که تا جای کس دیگر نباشد
دست گیرنده وی است و بردبار
دم به دم آن دَم از او امّید دار!
نیست غم! گر دیر بی او ماندهای!
دیرگیر و سختگیرش خواندهای
دیر گیرد، سخت گیرد رحمـتش
یک دمت غایب ندارد حضرتش
#مثنوی_مولانا دفتردوم
📘دُرِّ حقیقت، دیریاب است و سخت گیر، و حق یاریگر است و بردبار، حال چنان مراقب قلبت باش که شاید هر لحظه نسیم وصل از کوی یار بر تو وزیدن گیرد.
اگر مدتی بی بهره از الهامات حق و واردات قلبی او بوده ای ناامید مباش که عطیه ای بزرگ و تحفه ای گرانبها در انتظار توست.
در طلب دیدار و لقاء حق نباید ناامید بود؛ که اگر به وصالش نائل شوی رحمتش چنان سخت گیرد که لحظه ای در حریم قرب و مأمن عصمتِ او از نظرش غایب نگردی!
و حضرت حافظ چه خوش سروده:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
دم به دم آن دَم از او امّید دار!
نیست غم! گر دیر بی او ماندهای!
دیرگیر و سختگیرش خواندهای
دیر گیرد، سخت گیرد رحمـتش
یک دمت غایب ندارد حضرتش
#مثنوی_مولانا دفتردوم
📘دُرِّ حقیقت، دیریاب است و سخت گیر، و حق یاریگر است و بردبار، حال چنان مراقب قلبت باش که شاید هر لحظه نسیم وصل از کوی یار بر تو وزیدن گیرد.
اگر مدتی بی بهره از الهامات حق و واردات قلبی او بوده ای ناامید مباش که عطیه ای بزرگ و تحفه ای گرانبها در انتظار توست.
در طلب دیدار و لقاء حق نباید ناامید بود؛ که اگر به وصالش نائل شوی رحمتش چنان سخت گیرد که لحظه ای در حریم قرب و مأمن عصمتِ او از نظرش غایب نگردی!
و حضرت حافظ چه خوش سروده:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
کسی که از خشونت به همۀ موجودات زنده، خودداری می کند، کسی که نه می کشد و نه باعث می شود دیگران بکشند، او از نظر من یک انسان مقدّس است.
کسی که در جستجوی خوشبختی، با خشونت به سایر موجودات، ظلم می کند خوشبختی را هرگز نخواهد یافت.
#بودا
کسی که در جستجوی خوشبختی، با خشونت به سایر موجودات، ظلم می کند خوشبختی را هرگز نخواهد یافت.
#بودا
شمع ازلست عالم افروزی من
زان شاهد اعظم است پیروزی من
بیشاهد و شمع ازل چون باشم
آری چکنم چو این بود روزی من
#مولانای_جان
زان شاهد اعظم است پیروزی من
بیشاهد و شمع ازل چون باشم
آری چکنم چو این بود روزی من
#مولانای_جان
امشب منم و نگار گلپیرهنی
گل با تن او چو بلبلی در چمنی
او گویدم ای سزای من همچو تویی
من گویمش ای فدای تو همچو منی.
#نوعیخبوشانی
گل با تن او چو بلبلی در چمنی
او گویدم ای سزای من همچو تویی
من گویمش ای فدای تو همچو منی.
#نوعیخبوشانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چنان مشتاقم ای دِلبَر به دیدارت که گَر روزی
برآید از دلم آهی ، بِسوزد هفت دریا را ...
#حضرت_سعدی
#همایون_شجریان
برآید از دلم آهی ، بِسوزد هفت دریا را ...
#حضرت_سعدی
#همایون_شجریان
کانال تلگرامیsmsu43@
حجت اشرف زاده - باران ببارد
باران ببارد...
#حجت اشرف زاده &رضا رشیدپور
#حجت اشرف زاده &رضا رشیدپور
عشاق بجز یار سر انداز نخواهند
خوبان بجز از عاشق جانباز نخواهند
آنان که چو من بی پر و پروانهٔ عشقند
جز در حرم جانان پرواز نخواهند
#خاقانی
خوبان بجز از عاشق جانباز نخواهند
آنان که چو من بی پر و پروانهٔ عشقند
جز در حرم جانان پرواز نخواهند
#خاقانی
کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گر چه غرق گناه است میرود به بهشت
#حافظ
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گر چه غرق گناه است میرود به بهشت
#حافظ