نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟
مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی
چو میگردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!
#عراقـی
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟
مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی
چو میگردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!
#عراقـی
میکنیم از غایت جهل و عما
قصد آزار عزیزان خدا
#مثنوی_مولانا
ما بر اثر نادانی و کوردلی بسیار درصدد آزار کسانی بر می آیيم که در بارگاه الهی بسی ارجمند و عزیزانند
قصد آزار عزیزان خدا
#مثنوی_مولانا
ما بر اثر نادانی و کوردلی بسیار درصدد آزار کسانی بر می آیيم که در بارگاه الهی بسی ارجمند و عزیزانند
عقل همچون پروانه است و معشوق چون شمع ، هر چند که پروانه خود را بر شمع بزند بسوزد و هلاک شود .
اما پروانه آن است که هر چند بر او آسیبِ آن سوختگی و الم می رسد ، از شمع نشکیبد .
و اگر حیوانی مانند پروانه که از نور شمع بشکیبد و خود را بر آن نور نزند ، او خود ، پروانه نباشد .
و اگر پروانه خود را بر نور شمع بزند و پروانه نسوزد ،
آن نیز شمع نباشد !
پس آدمی که از حق نشکیبد و اجتهاد ننماید ، او آدمی نباشد .
و اگر تواند حق را ادراک کردن ، آن هم حق نباشد !
پس آدمی آن است که از اجتهاد خالی نیست و گرد نور حق می گردد بی آرام و قرار.
#فیه_ما_فیه
اما پروانه آن است که هر چند بر او آسیبِ آن سوختگی و الم می رسد ، از شمع نشکیبد .
و اگر حیوانی مانند پروانه که از نور شمع بشکیبد و خود را بر آن نور نزند ، او خود ، پروانه نباشد .
و اگر پروانه خود را بر نور شمع بزند و پروانه نسوزد ،
آن نیز شمع نباشد !
پس آدمی که از حق نشکیبد و اجتهاد ننماید ، او آدمی نباشد .
و اگر تواند حق را ادراک کردن ، آن هم حق نباشد !
پس آدمی آن است که از اجتهاد خالی نیست و گرد نور حق می گردد بی آرام و قرار.
#فیه_ما_فیه
الـهی;
ای مهربان بر خلايق !
عذرهای ما بپذير که تو غنی و ما فقير و بر
عيب های ما مگير که تو قوی و ما حقير،
از بنده خطا آيد و ذلّت و
از تو عطا آيد و رحمت.
#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری
ای مهربان بر خلايق !
عذرهای ما بپذير که تو غنی و ما فقير و بر
عيب های ما مگير که تو قوی و ما حقير،
از بنده خطا آيد و ذلّت و
از تو عطا آيد و رحمت.
#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری
گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند
صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند
باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد
هر یکی را بر مثال یوسف چاهی کند
من چه سگ باشم که در عشق تو خوش یک دم زنم
آدم و ابلیس یک جا چون به همراهی کند
هر که از تصدیق دل در خویشتن کافر شود
بی خلافی صورت ایمانش دلخواهی کند
بی خود ار در کفر و دین آید کسی محبوب نیست
مختصر آنست کار از روی آگاهی کند
خفتهٔ بیدار بنگر عاقل دیوانه بین
کو ز روی معرفت بی وصل الاهی کند
تا درین داری به جز بر عشق دارایی مکن
عاشق آن کار خود از آه سحرگاهی کند
ساحری دان مر سنایی را که او در کوی عقل
عشقبازی با خیال ترک خرگاهی کند
#سنایی
صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند
باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد
هر یکی را بر مثال یوسف چاهی کند
من چه سگ باشم که در عشق تو خوش یک دم زنم
آدم و ابلیس یک جا چون به همراهی کند
هر که از تصدیق دل در خویشتن کافر شود
بی خلافی صورت ایمانش دلخواهی کند
بی خود ار در کفر و دین آید کسی محبوب نیست
مختصر آنست کار از روی آگاهی کند
خفتهٔ بیدار بنگر عاقل دیوانه بین
کو ز روی معرفت بی وصل الاهی کند
تا درین داری به جز بر عشق دارایی مکن
عاشق آن کار خود از آه سحرگاهی کند
ساحری دان مر سنایی را که او در کوی عقل
عشقبازی با خیال ترک خرگاهی کند
#سنایی
ای ماه چو ابر بس گرستم بیتو
در مه به نشاط ننگریستم بیتو
برخاستم از جان تو نشستم بیتو
وز شرم به مردم چو نرستم بیتو
#مولانای_جان
در مه به نشاط ننگریستم بیتو
برخاستم از جان تو نشستم بیتو
وز شرم به مردم چو نرستم بیتو
#مولانای_جان
" معنی آن باشد که بستاند ترا
بی نیاز از نقش گرداند ترا
معنی آن نبود که کور و کر کند
مرد را بر نقش عاشق تر کند "
#مثنوی_مولانا
📘یافتن معنای زندگی انسان را از چنگ منیت های خود آزاد میکند و او را از جلوه گری بی نیاز می سازد. آنچه عشق به جلوه گری را افزون کند و پرده ای در برابر حقیقت باشد, را معنی ندانید...
بی نیاز از نقش گرداند ترا
معنی آن نبود که کور و کر کند
مرد را بر نقش عاشق تر کند "
#مثنوی_مولانا
📘یافتن معنای زندگی انسان را از چنگ منیت های خود آزاد میکند و او را از جلوه گری بی نیاز می سازد. آنچه عشق به جلوه گری را افزون کند و پرده ای در برابر حقیقت باشد, را معنی ندانید...
جهانیست جنگ و جهانیست صلح
جهان معانی به فرسنگ نیست
هم آب و هم آتش برادر بدند
ببین اصل هر دو به جز سنگ نیست
#مولانای_جان
جهان معانی به فرسنگ نیست
هم آب و هم آتش برادر بدند
ببین اصل هر دو به جز سنگ نیست
#مولانای_جان
تو خواه باور کن یا بگو که نیست چنین
وفای عشق تو دارم به جان پاک وفا
ملامتم مکنید ار دراز میگویم
بود که کشف شود حال بنده پیش شما
#مولانای_جان
وفای عشق تو دارم به جان پاک وفا
ملامتم مکنید ار دراز میگویم
بود که کشف شود حال بنده پیش شما
#مولانای_جان
عشق قهارست و من مقهور عشق
چون شکر شیرین شدم از شور عشق
برگ کاهم پیش تو ای تند باد
من چه دانم که کجا خواهم فتاد
#مولانای_جان
چون شکر شیرین شدم از شور عشق
برگ کاهم پیش تو ای تند باد
من چه دانم که کجا خواهم فتاد
#مولانای_جان
عشق چون کشتی بود بهر خواص
کم بود آفت بود اغلب خلاص
زیرکی بفروش و حیرانی بخر
زیرکی ظنست و حیرانی نظر
#مولانای_جان
کم بود آفت بود اغلب خلاص
زیرکی بفروش و حیرانی بخر
زیرکی ظنست و حیرانی نظر
#مولانای_جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یا رب دل پاک و جان آگاهـم ده
آه شـب و گـریه سـحـرگاهـم ده
در راه خـود اول ز خـودم بـی خـود کـن
بی خود چو شدم ز خود به خود راهم ده
خواجه عبداله انصـاری
آه شـب و گـریه سـحـرگاهـم ده
در راه خـود اول ز خـودم بـی خـود کـن
بی خود چو شدم ز خود به خود راهم ده
خواجه عبداله انصـاری
حمد باد مَلکی را که مُلک هر دو جهان در تصرّف اوست. بودِ هر که بود، از بودِ او بود و هستی هر که هست از هستی اوست و بودنِ هر که باشد از بودن او باشد.
سهروردی
سهروردی
یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم
غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم نروم
از درگه همچون تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و منهم نروم
ابوسعید ابوالخیر
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم
غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم نروم
از درگه همچون تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و منهم نروم
ابوسعید ابوالخیر