Kenare Man Bash
Salar Aghili
روزی وفا کنی که نیاید به کارِ من...
شهریارِ سخن
شهریارِ سخن
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بیا بیا دلدار من
تار: محمدرضا #لطفی
تنبک: احمد #مستنبط
دف: مهرزاد هویدا
دستگاه راست پنجگاه
اجرا ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۸۹
سالن برج میلاد
این تصنیف اولین بار در کنسرت قافله سالار در سالن فلورانس ایتالیا سال ۱۳۶۴ اجرا شده است.
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(بیا بیا دلدار من دلدار من درآ درآ در کار من در کار من)
بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
بیا بیا درویش من درویش من
مرو مرو از پیش من از پیش من
تویی تویی همکیش من همکیش من
تویی تویی هم خویش من هم خویش
من
هر جا روم با من روی با من روی
هر منزلی محرم شوی محرم شوی
روز و شبم مونس تویی مونس تویی
دام مرا خوش آهوی خوش آهوی
ای شمع من بس روشنی بس روشنی
در خانهام چون روزنی چون روزنی
تیر بلا چون دررسد چون دررسد
هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی
صبر مرا برهم زدی برهم زدی
عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی
دل را کجا پنهان کنم پنهان کنم
در دلبری تو بیحدی تو بیحدی
ای فخر من سلطان من سلطان من
فرمانده و خاقان من خاقان من
تار: محمدرضا #لطفی
تنبک: احمد #مستنبط
دف: مهرزاد هویدا
دستگاه راست پنجگاه
اجرا ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۸۹
سالن برج میلاد
این تصنیف اولین بار در کنسرت قافله سالار در سالن فلورانس ایتالیا سال ۱۳۶۴ اجرا شده است.
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(بیا بیا دلدار من دلدار من درآ درآ در کار من در کار من)
بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
بیا بیا درویش من درویش من
مرو مرو از پیش من از پیش من
تویی تویی همکیش من همکیش من
تویی تویی هم خویش من هم خویش
من
هر جا روم با من روی با من روی
هر منزلی محرم شوی محرم شوی
روز و شبم مونس تویی مونس تویی
دام مرا خوش آهوی خوش آهوی
ای شمع من بس روشنی بس روشنی
در خانهام چون روزنی چون روزنی
تیر بلا چون دررسد چون دررسد
هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی
صبر مرا برهم زدی برهم زدی
عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی
دل را کجا پنهان کنم پنهان کنم
در دلبری تو بیحدی تو بیحدی
ای فخر من سلطان من سلطان من
فرمانده و خاقان من خاقان من
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
وحشی بافقی
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
وحشی بافقی
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زان چه آستین کوته و دست دراز کرد
صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست
غره مشو که گربه زاهد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بینیاز کرد
حافظ
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زان چه آستین کوته و دست دراز کرد
صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست
غره مشو که گربه زاهد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بینیاز کرد
حافظ
آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:
اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است.
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است.
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند.
اگر جمع گرا باشد، میگویند بخیل است.
اگر ساکت و خاموش باشد میگویند لال است.
اگر زبانآوری کند، میگویند ورّاج و پرحرف.
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگویند ریاکار است.
و اگر نکند میگویند کافر است و بیدین.
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد....!
شیخ بهایی
اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است.
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است.
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند.
اگر جمع گرا باشد، میگویند بخیل است.
اگر ساکت و خاموش باشد میگویند لال است.
اگر زبانآوری کند، میگویند ورّاج و پرحرف.
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگویند ریاکار است.
و اگر نکند میگویند کافر است و بیدین.
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد....!
شیخ بهایی
بیدف بَرِ ما میا که ما در سوریم
برخیز و دُهل بزن که ما منصوریم
مستیم، نه مستِ بادهی انگوریم
از هر چه خیال کردهای ما دوریم
حضرت مولانا
برخیز و دُهل بزن که ما منصوریم
مستیم، نه مستِ بادهی انگوریم
از هر چه خیال کردهای ما دوریم
حضرت مولانا
انسانی که بتواند حتی در شادمانیاش و زمانی که همه چیز خوب و آرام پیش میرود، خدا را به یاد آورد هوشیار است.
وقتی که دریای زندگی طوفانی است، طبیعی است که همه به یاد خدا میافتند. ولی این یادآوری ارزشی ندارد، زیرا فقط از روی ترس است.
چنین رخ داد که؛ کشتی بزرگی که حامل تعداد زیادی از محمدیان بود به مقصد مکه روی دریا در حرکت بود. همگی به زیارت میرفتند. اما همهی مسافران از یک چیز در تعجب بودند، زیرا آنان هر روز نمازهای پنجگانه را به جا میآوردند به جز یک عارف صوفی.
ولی آن عارف چنان از نور و سرور میدرخشید که هیچ کس جرأت نمیکرد از او بپرسد چرا نماز نمیخواند.
روزی دریا چنان طوفانی شد که ناخدای کشتی اعلام کرد هیچ امکانی نیست که بتوانیم نجات پیدا کنیم. کشتی به زودی غرق خواهد شد. آخرین نمازتان را بخوانید. همگی شروع کردند به نماز خواندن به جز آن عارف صوفی.
تعدادی دور آن عارف حلقه زدند و گفتند تو یک مرد خدا هستی، اما ما تو را دیدهایم که هرگز نماز نخواندی، ولی ما چیزی نگفتیم، چون احساس کردیم بی احترامی است. ولی حالا دیگر قابل تحمل نیست. کشتی دارد غرق میشود، اگر تو نماز بخوانی و دعا کنی دعایت مستجاب میشود و شاید نجات یابیم. چرا نماز نمیخوانی؟
عارف گفت:
نماز خواندن از روی «ترس و نیاز» یعنی از دست دادن تمام حقیقت، من برای همین است که نماز نمیخوانم.
سؤال کردند؛ پس چرا وقتی وحشتی و خطری وجود نداشت نماز نمیخواندی؟
او گفت:
من در نماز هستم، پس نمیتوانم نماز بخوانم، آنانی که در نماز نیستند میتوانند نماز بخوانند، ولی فایدهی نمازشان چیست؟! آن نماز، تشریفات تو خالی خواهد بود.
من همیشه در نماز هستم. در واقع من خودم نماز هستم، هر لحظه برایم نماز است.
نماز برای صوفیان کیفیتی است که آن را «هوشیاری لحظه به لحظه» میخوانند.
اشو
وقتی که دریای زندگی طوفانی است، طبیعی است که همه به یاد خدا میافتند. ولی این یادآوری ارزشی ندارد، زیرا فقط از روی ترس است.
چنین رخ داد که؛ کشتی بزرگی که حامل تعداد زیادی از محمدیان بود به مقصد مکه روی دریا در حرکت بود. همگی به زیارت میرفتند. اما همهی مسافران از یک چیز در تعجب بودند، زیرا آنان هر روز نمازهای پنجگانه را به جا میآوردند به جز یک عارف صوفی.
ولی آن عارف چنان از نور و سرور میدرخشید که هیچ کس جرأت نمیکرد از او بپرسد چرا نماز نمیخواند.
روزی دریا چنان طوفانی شد که ناخدای کشتی اعلام کرد هیچ امکانی نیست که بتوانیم نجات پیدا کنیم. کشتی به زودی غرق خواهد شد. آخرین نمازتان را بخوانید. همگی شروع کردند به نماز خواندن به جز آن عارف صوفی.
تعدادی دور آن عارف حلقه زدند و گفتند تو یک مرد خدا هستی، اما ما تو را دیدهایم که هرگز نماز نخواندی، ولی ما چیزی نگفتیم، چون احساس کردیم بی احترامی است. ولی حالا دیگر قابل تحمل نیست. کشتی دارد غرق میشود، اگر تو نماز بخوانی و دعا کنی دعایت مستجاب میشود و شاید نجات یابیم. چرا نماز نمیخوانی؟
عارف گفت:
نماز خواندن از روی «ترس و نیاز» یعنی از دست دادن تمام حقیقت، من برای همین است که نماز نمیخوانم.
سؤال کردند؛ پس چرا وقتی وحشتی و خطری وجود نداشت نماز نمیخواندی؟
او گفت:
من در نماز هستم، پس نمیتوانم نماز بخوانم، آنانی که در نماز نیستند میتوانند نماز بخوانند، ولی فایدهی نمازشان چیست؟! آن نماز، تشریفات تو خالی خواهد بود.
من همیشه در نماز هستم. در واقع من خودم نماز هستم، هر لحظه برایم نماز است.
نماز برای صوفیان کیفیتی است که آن را «هوشیاری لحظه به لحظه» میخوانند.
اشو
دلت را به خدا بسپار آنگاه
نگاهت به دنیا زیبا
شبت روشن و زیبــــا
سیمایت نورانی و
خوابت آرام خواهد شد
شبتون پر از عشق و ياد خدا
نگاهت به دنیا زیبا
شبت روشن و زیبــــا
سیمایت نورانی و
خوابت آرام خواهد شد
شبتون پر از عشق و ياد خدا
تسلیم نشوید.
جسور باشید و بی باک.
حتی اگر زندگی هزار بار شکستتان داده است،
دستش را بگیرید و با او رفیق شوید.
“امید” را جزء جدانشدنیِ زندگیتان بدانید
و برای رسیدن به آرزو هایتان
از تمام موانع بگذرید.
به “کمترین” ها قانع نباشید
و ترس ها را از گوشه و کنار ذهنتان
جمع کنید و بیرون بریزید.
برای رسیدن به آرزوهای قد بلندتان،
نردبانی از اراده بسازید
و ناامیدی را لابه لای اشک هایتان
به سفری دور و دراز بفرستید.
بالاخره یک روز تمام خستگی هایتان
از شما خسته خواهند شد.
طعمِ شیرینِ موفقیت سهم کسانیست،
که تلخی های راه را با عشق طی میکنند
و تسلیم نمیشوند.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت به قشنگی بهشت
به زیبایی گلها
به شادی لبخند
رضایت مادر
و به محکمی
پیوند قلب هـا
که یاد آور خوبیهاست
امروزت پراز شادی و نشاط
🌺🌺🌺
شادباشی
جسور باشید و بی باک.
حتی اگر زندگی هزار بار شکستتان داده است،
دستش را بگیرید و با او رفیق شوید.
“امید” را جزء جدانشدنیِ زندگیتان بدانید
و برای رسیدن به آرزو هایتان
از تمام موانع بگذرید.
به “کمترین” ها قانع نباشید
و ترس ها را از گوشه و کنار ذهنتان
جمع کنید و بیرون بریزید.
برای رسیدن به آرزوهای قد بلندتان،
نردبانی از اراده بسازید
و ناامیدی را لابه لای اشک هایتان
به سفری دور و دراز بفرستید.
بالاخره یک روز تمام خستگی هایتان
از شما خسته خواهند شد.
طعمِ شیرینِ موفقیت سهم کسانیست،
که تلخی های راه را با عشق طی میکنند
و تسلیم نمیشوند.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت به قشنگی بهشت
به زیبایی گلها
به شادی لبخند
رضایت مادر
و به محکمی
پیوند قلب هـا
که یاد آور خوبیهاست
امروزت پراز شادی و نشاط
🌺🌺🌺
شادباشی
حسین منزوی در اولین روز پاییز سال 1325 (۱ مهر ۱۳۲۵ - ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳) در زنجان به دنیا آمد .
پدر و مادرش معلم روستاهای زنجان بودند ، وی سال های آغازین زندگsoاهای نیک پی ، کرگز و پیرسقا یا پیرزاغه زیست .
در سال 1332 وارد دبستان فردوسی زنجان شد و 4 سال را در این مدرسه به تحصیل مشغول بود .
سپس دو سال در دبستان صائب تبریزی ، و 2 سال دبیرستان پهلوی ( دکتر علی شریعتی کنونی ) ، 4 سال را در دبیرستان صدر جهان ( محمد منتظری ) کنونی درس خواند .
وی در سال 1344 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد ، وی همیشه یکی از دلایل گرایش خود به شعر را نام دوتن از شاعران که اتفاقا نام دبستان دوران تحصیلش هم بوده می دانست ، زیرا سرانجام کارش را به کلاس های درس دانشکده ادبیات در تهران کشاند .
اولین دفتر شعرش در سال 1350 با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسانید ، و با همان مجموعه برنده جایزه اولین دوره شعر فروغ هم شد و به عنوان بهترین شاعر جوان این دوره معرفی شد . در همین روزها بود که عنوان بهترین نویسنده نصیب زنده یاد جلال آل احمد گردید که احمد شاملو، جایزه جلال را از طرف سیمین دانشور دریافت کرد .
در همین زمان بود که منزوی وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ( ادب امروز ) به سرپرستی زنده یاد نادر نادرپور به فعالیت پرداخت . چندی بعد مسئولیت برنامه های رادیو و تلویزیونی متعددی را برعهده گرفت که از آن میان می توان به برنامه های ( کتاب روز ) ، ( یک شعر و یک شاعر ) ، (شعر ما و شاعران ما ) ، ( آیینه و ترازو ) و ( آیینه آدینه ) اشاره کرد .
افزون بر آن ، در سرایش نزدیک به 150 ترانه با آوازخوانان و هنرمندان ایران هم چون : داریوش اقبالی ، حسین خواجه امیری ( استاد ایرج ) ، جمال وفایی ، ناصرمسعودی ، کوروش یغمایی ، بانو فیروزه ، بانو گیتی ، علیرضا افتخاری و مسعود خادم همکاری داشته است . دو آلبوم موسیقی نیز براساس ترانه های منزوی در دست انتشار است که به زودی به بازار خواهد آمد . آلبوم نخست که زاگرس نام دارد ، دربردارنده 8 آهنگ کردی و لری با آواز شهرام ناظری است که ارسلان کامکار آهنگسازی آن را برعهده دارد و شرکت مشکات آن را منتشر خواهد کرد. آلبوم دوم با 6 ترانه از منزوی با آهنگسازی بهزاد محمودی زاده و خوانندگی علیرضا افتخاری روانه بازار خواهد گردید ، ولی اکنون نام آن مشخص نیست .
در کنار همه این فعالیت ها ، وی چندی مسئول صفحه شعر مجله ادبی ( رودکی ) بود . در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این نشریه همکاری داشت . مسئولیت صفحه شعر روزنامه محلی ( امید زنجان ) نیز بر عهده او بود .
پدر و مادرش معلم روستاهای زنجان بودند ، وی سال های آغازین زندگsoاهای نیک پی ، کرگز و پیرسقا یا پیرزاغه زیست .
در سال 1332 وارد دبستان فردوسی زنجان شد و 4 سال را در این مدرسه به تحصیل مشغول بود .
سپس دو سال در دبستان صائب تبریزی ، و 2 سال دبیرستان پهلوی ( دکتر علی شریعتی کنونی ) ، 4 سال را در دبیرستان صدر جهان ( محمد منتظری ) کنونی درس خواند .
وی در سال 1344 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد ، وی همیشه یکی از دلایل گرایش خود به شعر را نام دوتن از شاعران که اتفاقا نام دبستان دوران تحصیلش هم بوده می دانست ، زیرا سرانجام کارش را به کلاس های درس دانشکده ادبیات در تهران کشاند .
اولین دفتر شعرش در سال 1350 با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسانید ، و با همان مجموعه برنده جایزه اولین دوره شعر فروغ هم شد و به عنوان بهترین شاعر جوان این دوره معرفی شد . در همین روزها بود که عنوان بهترین نویسنده نصیب زنده یاد جلال آل احمد گردید که احمد شاملو، جایزه جلال را از طرف سیمین دانشور دریافت کرد .
در همین زمان بود که منزوی وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ( ادب امروز ) به سرپرستی زنده یاد نادر نادرپور به فعالیت پرداخت . چندی بعد مسئولیت برنامه های رادیو و تلویزیونی متعددی را برعهده گرفت که از آن میان می توان به برنامه های ( کتاب روز ) ، ( یک شعر و یک شاعر ) ، (شعر ما و شاعران ما ) ، ( آیینه و ترازو ) و ( آیینه آدینه ) اشاره کرد .
افزون بر آن ، در سرایش نزدیک به 150 ترانه با آوازخوانان و هنرمندان ایران هم چون : داریوش اقبالی ، حسین خواجه امیری ( استاد ایرج ) ، جمال وفایی ، ناصرمسعودی ، کوروش یغمایی ، بانو فیروزه ، بانو گیتی ، علیرضا افتخاری و مسعود خادم همکاری داشته است . دو آلبوم موسیقی نیز براساس ترانه های منزوی در دست انتشار است که به زودی به بازار خواهد آمد . آلبوم نخست که زاگرس نام دارد ، دربردارنده 8 آهنگ کردی و لری با آواز شهرام ناظری است که ارسلان کامکار آهنگسازی آن را برعهده دارد و شرکت مشکات آن را منتشر خواهد کرد. آلبوم دوم با 6 ترانه از منزوی با آهنگسازی بهزاد محمودی زاده و خوانندگی علیرضا افتخاری روانه بازار خواهد گردید ، ولی اکنون نام آن مشخص نیست .
در کنار همه این فعالیت ها ، وی چندی مسئول صفحه شعر مجله ادبی ( رودکی ) بود . در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این نشریه همکاری داشت . مسئولیت صفحه شعر روزنامه محلی ( امید زنجان ) نیز بر عهده او بود .
بشارتی به من از کاروان
بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن،
زِ آمدن چه خبر؟
۱۶ اردیبهشت #سالمرگ پدر غزل معاصر
#حسین_منزوی
روحش شاد🖤
بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن،
زِ آمدن چه خبر؟
۱۶ اردیبهشت #سالمرگ پدر غزل معاصر
#حسین_منزوی
روحش شاد🖤