معرفی عارفان
1.22K subscribers
33.7K photos
12.2K videos
3.21K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای زیبای بانو سوسن در فیلم مرید حق با حضور
ناصرملک مطیعی
▫️

هر کس به تعلقی گرفتار ...

سعدی


همه‌ی ما افراد معمولی هستیم
خسته کننده‌ایم
شگفت انگیزیم

همه‌مان خجالتی هستیم
شجاعیم
قهرمانیم
بی پناهیم

فقط به روزش بستگی دارد !
ای دست جفای تو چو زلف تو دراز
وی بی‌سببی گرفته پای از من باز

ای دست از آستین برون کرده به عهد
وامروز کشیده پای در دامن باز

#سعدی
- رباعی شمارهٔ ۸۰
اسرار شنو ز طوطی ربانی
طوطی بچه‌ای زبان طوطی دانی

در مرغ و قفس خیره چرا میمانی
بشکن قفس ای مرغ کز آن مرغانی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۶۷۹
Tasnif Andak Andak-(IRMP3.IR)
Shahram Nazeri
🎙 "تصنیف اندک اندک"

با صدای شوالیه ی آواز ایران
استاد شهرام ناظری
و
شعر حضرت مولوی
بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نَرُویَد   "


(حضرت سعدی شیخ اجل)
#نیایش


مبارك آن دمى كآيى
مرا گويى ز يكتايى
من آنِ تو
تو آنِ من
چرا غمگين و پردردى؟



#حضرت_مولانا
.
عزم دیدار تو دارد
جانِ بر لب آمده

#حافظ از غزل ۱۲
.
        منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عیّار
                     کجاست
؟

              #حافظ از غزل ۱۹
هر کلامی با هر گوشی سازگار نیست!!


#شمس_تبريزى
سعدیا از روی تحقیق این سخن نشنیده ای
هر نشیبی را فراز و هر فرازی را نشیب
سعدی
گنج دل زمین منم سر چه نهی تو بر زمین
قبله آسمان منم رو چه به آسمان کنی


#مولانا
دم بدم ما بستهٔ دام نویم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم

می‌رهانی هر دمی ما را و باز
سوی دامی می‌رویم ای بی‌نیاز


#مولانای_جان
ما درین انبار گندم می‌کنیم
گندم جمع آمده گم می‌کنیم
می‌نیندیشیم آخر ما بهوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن


#مولانای_جان
از دل رفته نشان می‌آید
بوی آن جان و جهان می‌آید

نعره و غلغله آن مستان
آشکارا و نهان می‌آید

#مولانای_جان
گوهر از هر طرفی می‌تابد
پای کوبان سوی جان می‌آید

از در مشعله داران فلک
آتش دل به دهان می‌آید


#مولانای_جان
شتری در صحرا چرا می کرد و از خار و خاشاک آن صحرا غذا می خورد به خاربنی رسید، چون زلف خوبان درهم و چون روی محبوبان تازه و خرم.

گردن آز دراز کرد تا از آن بهره ای گیرد دید که در میان آن افعیی حلقه کرده و سر را با دم فرا آورده، باز پس گشت و از آرزوی او بگذشت. خاربن پنداشت که احتراز وی از زخم سنان اوست و اجتناب او از تیزی دندان او.

شتر آن را دریافت، گفت: بیم من از میهمان پوشیده است نه از میزبان آشکار، و ترس من از زهر دندان مار است نه از زخم پیکان خار، اگر نه هول میهمان خوردمی میزبان را یک لقمه کردمی.

گر از لئیم بترسد کریم، نیست عجب
ز خبث نفس، نه از پشم و استخوان ترسد
کسی که پا ننهد در میان خاکستر
مقرر است که از آتش نهان ترسد


     جامی
ما به غیر از یار اول کس نمی گیریم یار

اختیار اولین نیک است کردیم اختیار

تن یکی داریم و در یک تن نمی باشد دو سر

دل یکی داریم و در یک دل نمی گنجد دو یار

شاه_نعمت_الله_ولی
تا در وداع خویش چه خون در جگر کنیم

از کوی دوست رخت سفر بسته ایم ما

غالب دهلوی
دارم صنمی چهره برافروخته‌ای
وز خرمن دهر دیده بر دوخته‌ای

او عاشق دیگریّ و من عاشق او
پروانه صفت سوخته‌ای سوخته‌ای

ابوسعید_ابوالخیر