معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق

عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق

گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی
راست بود آن زمان از تو تولای عشق

عشق چو کار دل است دیدهٔ دل باز کن
جان عزیزان نگر مست تماشای عشق

دوش درآمد به جان دمدمهٔ عشق او
گفت اگر فانی هست تو را جای عشق

جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق

چون اثر او نماند محو شد اجزای او
جای دل و جان گرفت جملهٔ اجزای عشق

هست درین بادیه جملهٔ جانها چو ابر
قطرهٔ باران او درد و دریغای عشق

تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب
گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق




عطار_نیشابوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چطور می‌شود به يک پروانه تبديل شد؟

"بايد آنقدر آرزو و اشتياق پرواز داشته باشی كه ديگر دلت نخواهد كرم باقی بمانی."

📕
#راز_سایه
#دبی_فورد
شک نیست که چرک اندرون می‌باید که پاک شود، که ذره‌ای از چرک اندرون آن کند که صد هزار چرکِ برون نکند. آن چرک اندرون را کدام آب پاک کند؟
سه چهار مَشک از آبِ دیده،
نه هر آبِ دیده‌ای،
الا آب دیده‌ای که از آن صدق خیزد.
بعد از آن بوی امن و نجات بدو رسد.
گو فارغ بِخُسب.


#شمس  تبریزی
در ده سال اخیر تعدادِ آرایش گاه‌ها و خیّاط خانه‌های زنانه چندین ده برابر شده، ولی به نظر نمی‌رسد که محصولِ فکری و فرهنگیِ زنان به همین نسبت افزایش یافته باشد.

عدّه‌ای از آن دسته از زنان که طرز لباس پوشیدن و آرایش شان با متجدّدترین زن‌های فرنگی برابری می‌کند از حیثِ فرهنگی حتّی از مادر بزرگ شان هم عقب‌تر رفته‌اند.

نمی‌گویم سواد، می‌گویم فرهنگ؛
یعنی آنچه شخصیّت را پُر مایه‌تر و آگاه‌تر و انسان‌تر می‌کند.


دکتر محمّد‌علی اسلامی‌ندوشن
.
دلش ارچه با دل من به وفا یکی نگردد

به رخش تعلق من نه یکی، هزار بادا

#اوحدی
دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا
تنم از بی‌دلی بیچاره شد بیچاره تر بادا
همه گویند کز خون‌خواریش خلقی بجان آمد
من این گویم که بهرجان من خون خواره تر بادا

#امیرخسرو_دهلوی
اهل معرفت را محقق است که چون عارف به کمال معرفت رسد دین او وا دین پیرزنان گردد
و با کودکان کتاب یکی بود.

#عین القضات همدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنگاه زنی گفت با ما از شادی و اندوه
سخن بگو…
و او پاسخ داد:
شادی شما همان اندوه بی‌نقاب شماست.
چاهی که خنده‌های شما از آن بر می‌آید چه بسیار که با اشکهای شما پُر می‌شود؛
و آیا جز این چه میتواند بود؟
هر چه اندوه درون شما را بیشتر بکاود جای شادی در وجود شما بیشتر می‌شود…

مگر کاسه‌ای که شراب شما را دربردارد همان نیست که در کوره کوزه‌گر سوخته است؟
مگر آن نی که روح شما را تسکین می‌دهد، همان چوبی نیست که درونش را با کارد خراشیده اند؟

هرگاه شادی می‌کنید به ژرفای دل خود بنگرید تا ببینید که سرچشمه شادی به جز سرچشمه اندوه نیست…!
و نیز هرگاه اندوهناکید باز در دل خود بنگرید تا ببینید که به راستی گریه شما از برای آن چیزی‌ست که مایه شادی شما بوده است…!



#جبران‌خلیل‌جبران
پیامبر و دیوانه
.
رودابه


▪️بین داستان‌های عاشقانهٔ شاهنامه، از همه عالی‌تر و کامل‌تر داستان دلدادگی رودابه و زال است. این داستان که از جهتی ماجرای عشق رومئو و ژولیت را در شکسپیر به‌ خاطر می‌آورد، از حیث زیبایی و گیرایی نه تنها در شاهنامه، بلکه در سراسر ادبیات فارسی نظیری برایش نمی‌توان جست.

رودابه دختر مهراب کابلی است که نوادهٔ ضحّاک است و بر سرزمین کابلستان حکمروایی دارد، که البته کشور او با کشور ایران دشمن است. زال که فرمانروای زابلستان است، برای گردش و سیاحت از سرزمین خود پای بیرون می‌نهد و کنار رود هیرمند سراپرده می‌زند که مرز کابل یعنی کشور رودابه است. زال و رودابه بی‌آنکه یکدیگر را دیده باشند از طریق شنیده‌ها و وصف‌ها، عاشق یکدیگر می‌گردند. این عشق چندی در خفا جریان می‌یابد ولی سرانجام برملا می‌شود. شیفتگی جوان و دختر به حدّی است که علیرغم موانع سیاسی و دشمنی دیرینه بین دو کشور، منوچهر‌شاه به پیوند این‌دو رضا می‌دهد. مهراب نیز که با سرگرفتن این وصلت خطر هجوم ایران را به کشورِ خود مرتفع می‌بیند، شادمان است. بدین‌گونه زال و رودابه از آنِ یکدیگر می‌شوند و از این پیوند رستم به وجود می‌آید.
رودابه مانند ژولیت با آنکه می‌داند خانواده‌اش با خانوادهٔ زال دشمن‌اند، در پروردن و بارور کردن عشق خود کمترین تردیدی به دل راه نمی‌دهد.
حفظ آبروی خانواده و نه تهدید پدر و مادر، هیچ چیز جلوِ عشق خروشانش را نمی‌گیرد، ولی در همین از خود‌ بی‌خودشدگی و عنان‌گسیختگی نیز، آن‌چنان ظرافت و اندازه و عفاف نهفته شده که می‌نماید که انفعالات متضادّ هم اگر بر اصالت مبتنی باشند می‌توانند قبول خاطر و هم‌آهنگی بیابند.
رودابه زال را پنهانی به قصر خود فرامی‌خواند، آنگاه با لطف و دلبری بی‌نظیری گیسوان خویش را از بام فرو‌می‌افشاند تا وی کمند‌وار دست به آن بزند و به فراز کاخ برود. در خلوت خود با زال حرکتی نمی‌کند که مغایر با عفاف و بانو‌منشی باشد. پاکیش منشأ بی‌باکی اوست؛ چون چشمه‌ای روشن است که اطمینان به آلوده نشدن خود دارد. این صحنه یکی از زیباترین صحنه‌های شاهنامه است.

استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
آوا‌ها و ایماها، صص ۲۱–۲۰
عاشق شب خلوت از پی پی گم را
بسیار بود که کژ نهد انجم را

زیرا که شب وصال زحمت باشد
از مردم دیده دیدهٔ مردم را


#حضرت_مولانا
الهه _فردای روشن
@Jane_oshaagh
صدای جادویی بانو #الهه
فردای روشن

ریزد اشکم،نم نم، کم کم
در آغوش گٔل خاطره ها
در جام دل‌ یادش خندد
شیرین شیرین
چو شرابی به سبو
نه طاقت فراق و هجران دارد و نه وصال معشوق تواند کشیدن، و نه او را تواند بجمال دیدن که جمال معشوق دیدۀ عاشق را بسوزاند تا برنگ جمال معشوق کند:


غمگین باشم چو روی تو کم بینم
چون بینم روی تو بغم بنشینم


کس نیست بدینسان که من مسکینم
کز دیدن و نادیدن تو غمگینم




تمهید اصل سادس

حقیقت و حالات عشق



عین‌ القضات همدانی
ادب مدرک نیست!
ادب لباس گران پوشیدن نیست،
ادب بالای شهر زندگی کردن نیست!
ادب ماشین خوب داشتن نیست،
ثروت و مدرک ادب نمی آورد،
ادب در ذات آدمهاست که با
تربیت و آموزش صحیح به بار می نشیند،
ادب یعنی به همسرت امنیت،
به فرزندت محبت به پدر و مادرت خدمت
و به دوستانت شادی را هدیه کنی،
ادب یعنی با هر مدرک و مقامی که باشی
معنای آدمیت را درک کرده
و نام نیک از خود به جا گذاشتن است...!
دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است،

و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،

سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است،

و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.

خبام. رباعی. ۱۰۲
حدیث از مطرب و می، گو و رازِ دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت، این معما را



حضرت حافظ لسان الغیب
تا چند تو پس روی به پیش آ
در کفر مرو به سوی کیش آ

در نیش تو نوش بین به نیش آ
آخر تو به اصل اصل خویش آ

هر چند به صورت از زمینی
پس رشته گوهر یقینی

بر مخزن نور حق امینی
آخر تو به اصل اصل خویش آ

خود را چو به بیخودی ببستی
می دانک تو از خودی برستی

وز بند هزار دام جستی
آخر تو به اصل اصل خویش آ

از پشت خلیفه ای بزادی
چشمی به جهان دون گشادی

آوه که بدین قدر تو شادی
آخر تو به اصل اصل خویش آ

هر چند طلسم این جهانی
در باطن خویشتن تو کانی

بگشای دو دیده نهانی
آخر تو به اصل اصل خویش آ

چون زاده پرتو جلالی
وز طالع سعد نیک فالی

از هر عدمی تو چند نالی
آخر تو به اصل اصل خویش آ

لعلی به میان سنگ خارا
تا چند غلط دهی تو ما را

در چشم تو ظاهرست یارا
آخر تو به اصل اصل خویش آ

چون از بر یار سرکش آیی
سرمست و لطیف و دلکش آیی

با چشم خوش و پرآتش آیی
آخر تو به اصل اصل خویش آ

در پیش تو داشت جام باقی
شمس تبریز شاه و ساقی

سبحان الله زهی رواقی
آخر تو به اصل اصل خویش آ

حضرت شمس تبریزی]
یار پسندید مرا
aref
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا

جانِ دل و دیده منم، گریه ی خندیده منم
یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا




🌹🌸



خیلی زیباست گوش کنید ❤️🙏
Immortal Beauty
Aeoliah
بجز ‌دلت
‌که ‌زبان ‌با‌ دلم‌ یکی‌دارد...
عیار شوق مرا
هیچ کس نمی‌داند!

#صائب‌تبریزی
آنچه بیارد حضرت بگویی.
آنچه می‌گفتی که واقعه‌ای بازگفتم تا دل من خالی شود،
دل را از واقعه تهی می‌کنی، عجب!
از چه پر خواهی کردن؟

#شمس_تبریزی
از بایزید بسطامی پرسیدند:

بنده به درجه کمال کی رسد؟

گفت چون عیب خود را بشناسد
و همت از خلق بردارد آن گه حق او را بر قدر همت و به قدر دوری از نفس خود، به خویش نزدیک گرداند
هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باورها و دانشی که از محیط اطرافش می گیرد، پر می شود.
این کوزه اگر روزی پر شود، یاد گرفتن آدمی تمام می شود، نه که نتواند، دیگرنمی خواهد چیز بیشتری یاد بگیرد.
پس تفکّر را کنار می گذارد و با تعصب از کوزۀ باورهایش دفاع می کند و حتّی برای آن می میرد.
امّا آدم غیر متعصّب تا لحظۀ مرگ در حال پر کردن کوزه است و صدها بار محتوای آن را تغییر داده است.

اگر ما مدتی است که افکارمان تغییر نکرده، بدانیم که این مدّت فکر نکرده ایم.
آب هم اگر یکجا بماند فاسد میشود