معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بار دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیم
یار آمد در میان ما از میان برخاستیم

از فنا رو تافتیم و در بقا دربافتیم
بی‌نشان را یافتیم و از نشان برخاستیم

#مولانا
مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی

بیدادِ تو عدل است و جفایِ تو کرامت
دشنامِ تو خوش‌تر که ز بیگانه دعایی...

#سعدی
آخر سنگ پرست را بد می‌گویی
که رو سوی سنگی یا دیوار نقشین کرده است
و تو هم رو به دیواری می‌کنی.

اخر کعبه در میان عالم است،
چون این کعبه را از میان برداری،
سجده ایشان به سوی دل همدیگر باشد.

سجده آن بردل اين،
سجده اين بر دل آن.

#شمس
بنده را هیچ بِه از آن نَبُوَد که بی هیچ بُوَد .
نه زهد و نه علم و نه عمل .
چون بی همه باشد با همه باشد .

حضرت سلطان العارفین بایزید بسطامی
شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای
قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه

سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه

حضرت حافظ
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحت‌فزای هرکس محنت‌رسان من کو

نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو

در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو

جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو

هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو

هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو

انوری
ز آب دیده من فرش خاک تر می‌شد
ز بانگ ناله من گوش چرخ کر می‌گشت

قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسید
که پیش ناوک هجر تو جان سپر می‌گشت

حضرت سعدى
مستم ز خمار عبهر جادویت
دفعم چو دهی چو آمدم در کویت

من سیر نمی‌شوم ز لب تر کردن
آن به که مرا درافکنی درجویت


#حضرت_عشق_مولانا
DelAhangaan
معین _ آتش دل
خواننده : #معین

آتش دل ...
آهنگ: #عبدالحسین_برازنده
شعر: #حسن_صدر_سالک

در دل آتش غم رُخَت تا که خانه کرد
دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد
گر بی‌دل و بی‌دستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم

در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم

#مولانا

شیخ بایزید گفت :
به چشم یقین در حق نگریستم .
بعد از آنکه مرا از همه موجودات به درجه استغنا رسانید و به نور خود منور گردانید و عجایب اسرار بر من آشکارا کرد و عظمت هویت خویش بر من پدید آورد .
من از حق بر خود نگریستم و در اسرار و صفات خویش تامل کردم .
نور من در جنب نور حق ظلمت بود .
عظمت من در جنب عظمت حق عین حقارت گشت .
عزت من در جنب عزت حق پندار شد .
آنجا همه صفا بود و اینجا همه کدورت ...
باز چون نگاه کردم بود خود به نور او دیدم . عزت خود از عظمت و عزت او دانستم .
هرچه کردم به قدرت او توانستم ....

#تذکرة_الاولیا
انسان ها نمی دانند که "تجربه" نوعی شکست است انگار باید همه چیزشان را از دست بدهند، تا ذره ای بفهمند.

#آلبر_کامو
به هر طوفانی از جا در نیاید لنگر عاشق
شمارد داغ، خورشید قیامت را سر عاشق

ز داغ بیقراری چون پلنگ از خواب برخیزد
ز غفلت شیر اگرپهلو نهد بر بستر عاشق

که را زهره است راز عشق را در دل نگه دارد؟
صدف را سینه چاک آرد به ساحل گوهر عاشق

به اوج لامکان پرواز کردن از که می آید؟
نگردد گر تپیدنهای دل بال و پر عاشق

به داغ تازه ای هر لحظه می سوزد دل گرمم
برآتش هست عودی روز و شب در مجمر

سر مجنون به زانو می نهد لیلی، نمی داند
که کوه طور خاکستر شود زیر سر عاشق

مرا چون سوختی بگذار بر گرد سرت گردم
که می گردد حصار عافیت خاکستر عاشق

فلکها سیر شد از سیرو دور خویشتن صائب
همان رقص پریشانی کند خاکستر عاشق

#صائب_تبریزی
" خلق در زندان نشسته از هواست
مرغ را پرها ببسته از هواست

ماهی اندر تابه ی گرم از هواست
رفته از مستوریان شرم از هواست"

#مثنوی_مولانا دفترششم


📘اگر آدمی به مجازات و عقوبتی گرفتار می شود, اگر مرغی در دام صیادی به بند کشیده می شود, اگر ماهی به تور می افتد و جان می دهد, اگر پرده نشینان آبروی خود از دست می دهند.همه از طمع و پیروی امیال است...
پرسید کسی،
منزلِ آن مهر گسل؟
گفتم که: دلِ مَنَست او را منزل

گفتا که: دلت کجاست؟
گفتم: بَرِ او
پرسید که: او کجاست؟
گفتم: در دل


ابوسعید_ابوالخیر
آن تجلی که به عشق است
و جلالست و جمال

و آن ندانیم که خود چیست
تو آنی گل من


استاد شهریار
گر کنم گریه به اندازه چشم تر خویش
گیرد از غیرت من، ابر چو دریا سر خویش

با خیال تو چو شب دست در آغوش کنم
صبح با مهر ز یک جیب برآرم سر خویش

#قدسی_مشهدی
#یک حبه نور

وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

شرمنده از تویی که
از من و کارهام چشم بر نمیداری...
‍ نیایش صبحگاهی

🌷خدایا🙏
در آخرین آدینه بهمن ماه
بهترینها را نصیب دوستانم کن
تا تقدیرشان آنگونه که
تو می‌پسندی مهیا شود🌷

🌷خدایا!🙏
با دستان مهربانت
مشکلات ما را حل
و گره کار فرو بسته مارا بگشا
و شروع روزی پُر برکت را
به همه دوستانم 🌷
عطا فرما

"آمیـن"🙏

الهى در شروع امروز
اندیشه ای خلاق
دیده ای بینا، گوشی شنوا
زبانی شاكر🙏ذهني آرام
قلبي متواضع💖روحي بيدار
دست هایی بخشنده
پاهایی استوار در راهت
تنی سالم و سينه اي
پر از عشق و دلدادگی
و سبد سبد روزی حلال و
بركت و فراواني به همه دوستانم

عطا فرما🙏

آخرین ادینه بهمن ماهتون بخیروخوشی
شما نمی‌توانید دانه‌ای را دفن کنید
بذر همیشه رشد می‌کند
قوی‌تر می‌شود
بزرگتر می‌شود
من مصمم هستم رشد کنم
از درون طوفان‌ها.
من متوقف نخواهم شد
من بلند می‌شوم
برمی‌خیزم
مهم نیست در چه موقعیتی هستم
به من شک دارند
امّا من برمی‌خیزم
گرمای محبت را
به يکديگر تقديم کنيم
زلالی صداقت را
به‌ هم هديه دهيم
و عشق را به وسعت‌هستی نثار کنيم!
و منتظر بمانيم
منتظر ابرهای شادی و
منتظر باران مقدس دوست داشتن.

🌺🌺🌺

یارمهربانم
درود
بامداد آدینه ات نیکو

🌺🌺🌺

صبح که می‌شود عزمت را بردار...
بالهای عشق رابگشا
و در آسمان زندگی پرواز کن...
زیبا،
آزاد و رها...
امروز روز دیگری است...
امروزت سرشار از عشق

🌺🌺🌺

شاد باشی