معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
    
#حضرت_حافظ
Nemidani
Mehryad Kiarasi
«نمی‌دانی»
#محمدرضا_شجریان

به سامان‌ام نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
به درمان‌ام نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک ره‌ات گردم

#حافظ
زیباتر از جهان امید، ای دوست 
در عالم وجود، جهانی نیست 
هر عرصه را بهار و خزانی هست 
در عرصهٔ امید، خزانی نیست 
صدبار زهر یأس مرا می‌کشت 
گر پادزهر من نشدی امّید 
در تیرگیّ ِ رنج، رهم بنْمود 
_ بس شام تیره _ تابش این خورشید 
تا آن زمان که شهپر بومِ مرگ
بر جایگاه من فکنَد سایه 
در کارزار زندگی‌ام بادا 
از جادوی امید، بسی مایه 

#احسان_طبری

#زادروز
(#۱۹بهمن_۱۲۹۵، ساری - ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸، تهران)
نویسنده، شاعر، نظریه‌پرداز
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد

من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه‌ام ز چشم گریان من بیفتد

ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد

از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد

من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد


خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد

#شهریار
Audio
Salar Aghili
"تصنیف ابر"
خواننده : #سالارعقیلی
آهنگساز : #نوید_دهقان
شاعر : #سیاوش_کسرایی
.
تا مهر تو نآمد
نگشودیم درِ دل
آری
درِ دل
بر همه‌کس وا نتوان کرد

#سنجر_کاشانی
آدمی را آزمودن به کردار باید کرد نه به گفتار؛
چراكه بیشتر مردم، زشت کردار و نیکو گفتارند...

فيثاغورث
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هیچ درختی
به خاطر پناه دادن به کبوترها
بی بار و برگ نشده است
تکیه گاه باشیم
مهربانی سخت نیست
صد نشان باشد درون ایثار را
صد علامت هست نیکوکار را

مال در ایثار اگر گردد تلف
در درون صد زندگی آید خلف

#مثنوی_مولانا
_دفتر_چهارم
Blinded
Emmit Fenn
مرا به حاشیۀ سرد زندگی آورد
امید رو به زوالی، دلیل نابلدی

عبدالجبار کاکایی
غم زیردستان بخور زینهار
بترس از زبردستی روزگار

نصیحت که خالی بود از غرض
چو داروی تلخ است، دفع مرض

#سعدی
_بوستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر در حال سماع هستی ، تا جایی که می توانی بچرخ ... اما در درون شاهد بمان و ببین که مرکز تو ذره ای حرکت ندارد ... تو ایستاده ای و بدن می چرخد ...

اشو
به بزمم دوش یار آمد به همراه رقیب اما
شبی با او بسر بردم ز وصلش بی‌نصیب اما

مرا بی او شکیبایی چه می‌فرمائی ای همدم
شکیب آمد علاج هجر دانم کو شکیب اما

#هاتف_اصفهانی
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آن است بدین دانه که در دام افتم

هرگز آشفته رویی نشدم یا مویی
مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم

رنگ رویم غم دل پیش کسان می‌گوید
فاش کرد آن که ز بیگانه همی‌بنهفتم

آتشی بر سرم از داغ جدایی می‌رفت
و آبی از دیده همی‌شد که زمین می‌سفتم

عجب آنست که با زحمت چندینی خار
بوی صبحی نشنیدم که چو گل نشکفتم

پیش از این خاطر من خانه پرمشغله بود
با تو پرداختمش وز همه عالم رفتم

سعدی آن نیست که درخورد توگوید سخنی
آن چه در وسع خودم در دهن آمد گفتم

سعدی
ای درویش

هر کاری که نه ضرورت است و نه سبب راحت اصحاب بود
بر آن کار عادت نباید کرد
که چون عادت کردی «بت» شود
و ترک عادت کردن و بت را شکستن کار مردان است.

شیخ عزیـز الـدیـن نسـفـی
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند :

ای مردم!
آن کس که از برادرش اطمینان و استقامت و درستی راه و رسم را سراغ دارد،
نباید به کلام مردم درباره او گوش دهد.

آگاه باشید!
گاهی تیرانداز، تیر افکَنَد و تیرها به خطا می‌رود؛
سخن‌چین نیز چنین است.
درباره کسی چیزی می‌گوید که واقعیت ندارد و گفتار باطل تباه شدنی است، و خدا شنوا و گواه است.

بدانید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست.
(پرسیدند معنای این کلام چیست؟)
امام چهار انگشت خود را میان چشم و گوش گذاشتند، و فرمودند:

باطل آن است که بگویی شنیدم

و حق آن است که بگویی دیدم.
خواجگان این بندگیها کرده‌اند
تا گمان آید که ایشان بنده‌اند


خواجگان و بزرگان، عمداً چنین کارهایی می کنند تا مردم چنین گمان کنند که آنان واقعا بنده و غلام هستند.

چشم‌پر بودند و سیر از خواجگی
کارها را کرده‌اند آمادگی


این خواجگان از ریاست و سروری چشم و دلشان سیر است، و چنین کارهای فروتنانه ای را از روی خشنودی و رغبت انجام می دهند.

وین غلامان هوا بر عکس آن
خویشتن بنموده خواجهٔ عقل و جان


ولی بندگان هوی و هوس، بر عکس آنان هستند. چنین وانمود می کنند که خواجه عقل
و روح اند.

آید از خواجه ره افکندگی
ناید از بنده به غیر بندگی


از خواجه حقیقی، فروتنی نمایان می شود. و از بنده و غلام حقیقی نیز منشِ غلامی
آشکار می گردد.

پس از آن عالم بدین عالم چنان
تعبیتها هست بر عکس این بدان


پس بدان که کارهای آن جهان و این جهان بر عکس یکدیگر است. (تعبیه به معنی آرایش جنگی لشکریان است. و منظور اینست که ترتیب اسرار از عالم غیب به عالم محسوس برعکس است. مثلاً مراد حق تعالی چیزی است و ما عکس آن را درک می کنیم.

شرح مثنوی شریف
با مولانا که مینشینید اگر تلاطم در شما نیفتد ، اگر این جذر و مدّی که در وجود او بود شما را فرا نگیرد بدانید که هنوز با او ننشسته اید و هنوز از او دورید و بیگانه اید ، امّا وقتی این جذر و مدّ شما را هم به تلاطم وا دارد علی الخصوص وقتی دیوان کبیر او را میخوانید آنگاه بدانید که این مرد سراغ شما آمده و مشغول شکار کردن شماست و تا چقدر سعادتمند باشید که صید او شوید ؛ "

آنکه ارزد صید را عشق است و بس
لیک آن کی گنجد اندر دام کس

تو مگر آیی و صید او شوی
دام بگذاری به دام او روی

مثنوی_دفترپنجم
💠"این نفس آدمی محل شبهه و اشکال است. هرگز به هیچ وجه نتوان از او شبهه و اشکال را بردن. مگر که عاشق شود . بعد از آن ، در او شبهه و اشکال نماند که: حُبُّکَ الشیء یُعمی و یُصم!"

مولانا میگوید: در مانگر هر گونه خارخار و وسوسه نفسانی و حل مشکلات روحی، عشق پاک است. او این مطلب را بس حکیمانه و هنرمندانه در مثنوی بازگو کرده است:

پوزبند وسوسه عشق است وبس
ور نه کی وسواس را بسته ست کس؟!

عاشقی شو ، شاهدی ، خوبی بجو
صید مرغابی همی کن جو به جو

فیه ما فیه