ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم
#حضرت_سعدی
بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم
#حضرت_سعدی
کسی که روحش بزرگ باشد، هرگز تنها نمیماند. با آنکه گاهی دوستان از گِرد او پراکنده میشوند، باز دوستانی خواهد یافت.
و شورِ عاشقانهای که در درون اوست به هرسو خواهد تراوید و آثاری برجای خواهد گذاشت.
در آن هنگام که خود را تنها و منزوی میبیند، جان او بیش از هروقت دیگری، حتی بیش از خوشبختترین مردم جهان، از عشق لبریز میشود.
ژان کریستف
رومن رولان
و شورِ عاشقانهای که در درون اوست به هرسو خواهد تراوید و آثاری برجای خواهد گذاشت.
در آن هنگام که خود را تنها و منزوی میبیند، جان او بیش از هروقت دیگری، حتی بیش از خوشبختترین مردم جهان، از عشق لبریز میشود.
ژان کریستف
رومن رولان
جدايي زهر خود را اندک اندک مي کند ظاهر
که گردد تلخ در مينا گلاب آهسته آهسته
سرايي را که صاحب نيست ويراني است معمارش
دل بي عشق مي گردد خراب آهسته آهسته
#صائب_تبریزی
که گردد تلخ در مينا گلاب آهسته آهسته
سرايي را که صاحب نيست ويراني است معمارش
دل بي عشق مي گردد خراب آهسته آهسته
#صائب_تبریزی
بيمار توام، روي توام درمان است
جان داروي عاشقان رخ جانان است
بشتاب، که جانم به لب آمد بي تو
درياب مرا، که بيش نتوان دانست
#حضرت_عراقی
جان داروي عاشقان رخ جانان است
بشتاب، که جانم به لب آمد بي تو
درياب مرا، که بيش نتوان دانست
#حضرت_عراقی
هر چه می بینی همه مطلق نگر
خلق را بگذار و جمله حق نگر
عشق او در دریا و ما ماهی در او
حال این ماهی مستغرق نگر
عاشق و معشوق شد مشتق ز عشق
گر تو مشتاقی در این مشتق نگر
عشق او چون بلبل و جان برگ گل
گلستان و بلبل و رونق نگر
آیهٔ تنزیه و تشبیهش بخوان
این مقید بین و آن مطلق نگر
ما نه مائیم و نه او فافهم تمام
صورت و معنی این مغلق نگر
نعمت الله گوهر دریای ماست
گوهر دریا در این زورق نگر
حضرت شاه نعمتالله ولی
خلق را بگذار و جمله حق نگر
عشق او در دریا و ما ماهی در او
حال این ماهی مستغرق نگر
عاشق و معشوق شد مشتق ز عشق
گر تو مشتاقی در این مشتق نگر
عشق او چون بلبل و جان برگ گل
گلستان و بلبل و رونق نگر
آیهٔ تنزیه و تشبیهش بخوان
این مقید بین و آن مطلق نگر
ما نه مائیم و نه او فافهم تمام
صورت و معنی این مغلق نگر
نعمت الله گوهر دریای ماست
گوهر دریا در این زورق نگر
حضرت شاه نعمتالله ولی
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
#حضرت_حافظ
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
#حضرت_حافظ
روان گشتند جانها سوی عشقت
که با عشقت روانها برنتابد
درون دل نهان نقشیست از تو
که لطفش را نهانها برنتابد
#حضرت_مولانا
که با عشقت روانها برنتابد
درون دل نهان نقشیست از تو
که لطفش را نهانها برنتابد
#حضرت_مولانا
روان گشتند جانها سوی عشقت
که با عشقت روانها برنتابد
درون دل نهان نقشیست از تو
که لطفش را نهانها برنتابد
#حضرت_مولانا
که با عشقت روانها برنتابد
درون دل نهان نقشیست از تو
که لطفش را نهانها برنتابد
#حضرت_مولانا
بوی رایحه خوش از کسی که زباله حمل میکند بر نخواهد خواست.
تا زبالهها را دور نریزی و خود را نشویی این بو، هم خودت و هم دیگران را آزار میدهد.
باید آنها را از وجود خود بزدایی.
زبالههایی همچون: منیت، حسادت، حرص و تعصب، خشم، رقابت، مقایسه و تنفر و...
مراقبه و آگاهی، شما را به پاکسازی درونی سوق میدهد.
عشق شما را خوشبو میکند.
#اشو
تا زبالهها را دور نریزی و خود را نشویی این بو، هم خودت و هم دیگران را آزار میدهد.
باید آنها را از وجود خود بزدایی.
زبالههایی همچون: منیت، حسادت، حرص و تعصب، خشم، رقابت، مقایسه و تنفر و...
مراقبه و آگاهی، شما را به پاکسازی درونی سوق میدهد.
عشق شما را خوشبو میکند.
#اشو
و ما،
زمستان دیگرى را
سپرى خواهیم ڪرد.
با عصیان بزرگى ڪه درون مان هست
و تنها چیزى
ڪه گرم مان مى دارد،
آتش مقدس امیدوارى ست !
#ناظم_حڪمت
زمستان دیگرى را
سپرى خواهیم ڪرد.
با عصیان بزرگى ڪه درون مان هست
و تنها چیزى
ڪه گرم مان مى دارد،
آتش مقدس امیدوارى ست !
#ناظم_حڪمت
خواجه نصیرالدین طوسی:
بايد كه بسيار نگويد و سخن ديگرى به سخن خود قطع نكند و هر كه حكايتى يا روايتى كند و او بر آن واقف باشد، وقوف خود بر آن اظهار نكند تا آن كس آن سخن به اتمام رساند و چيزى را كه از غير او پرسند جواب نگويد و اگر سؤال از جماعتى كنند كه او داخل آن جماعت بود، بر ايشان سبقت ننمايد.
و اگر كسى به جواب مشغول شود و او بر بهتر از آن جوابى قادر بود، صبر كند تا آن سخن تمام شود پس جواب خود بگويد بر وجهى كه در متقدم طعن نكند.
و در محاوراتى كه به حضور او ميان دو كس رود، خوض ننمايد و اگر از او پوشيده دارند، استراق سمع نكند و تا او را با خود در او مشاركت ندهند، مداخلت نكند.
و با مهتران سخن به كنايه نگويد و آواز نه بلند دارد و نه آهسته، بلكه اعتدال نگاه دارد.
بايد كه بسيار نگويد و سخن ديگرى به سخن خود قطع نكند و هر كه حكايتى يا روايتى كند و او بر آن واقف باشد، وقوف خود بر آن اظهار نكند تا آن كس آن سخن به اتمام رساند و چيزى را كه از غير او پرسند جواب نگويد و اگر سؤال از جماعتى كنند كه او داخل آن جماعت بود، بر ايشان سبقت ننمايد.
و اگر كسى به جواب مشغول شود و او بر بهتر از آن جوابى قادر بود، صبر كند تا آن سخن تمام شود پس جواب خود بگويد بر وجهى كه در متقدم طعن نكند.
و در محاوراتى كه به حضور او ميان دو كس رود، خوض ننمايد و اگر از او پوشيده دارند، استراق سمع نكند و تا او را با خود در او مشاركت ندهند، مداخلت نكند.
و با مهتران سخن به كنايه نگويد و آواز نه بلند دارد و نه آهسته، بلكه اعتدال نگاه دارد.
Telegram
بزم موسیقی
🕊
🔷تلاش نماییم #فرهنگ، #تمدن و #موسیقی غنی ایران زمین را حفظ کنیم.
https://t.me/joinchat/AAAAADwA8AYEpT1QFfd2QA
🔻اینستاگرام
http://instagram.com/bazmemusighi/
تبلیغات:
https://t.me/tablighatbazmkatib
ارتباط با ما:
@AMR_azar
🔷تلاش نماییم #فرهنگ، #تمدن و #موسیقی غنی ایران زمین را حفظ کنیم.
https://t.me/joinchat/AAAAADwA8AYEpT1QFfd2QA
🔻اینستاگرام
http://instagram.com/bazmemusighi/
تبلیغات:
https://t.me/tablighatbazmkatib
ارتباط با ما:
@AMR_azar
تشنهای را چون بگویی تو: شتاب
در قَدح آب است، بِستان زود آب!
هیچ گوید تشنه: کاین دعوی ست رَو
از بَرَم ای مدّعی، مهجور شو؟!
یا گواه و حجّتی بنما که این
جنسِ آب است و از آن ماءِ مَعین؟!
مثنوی_مولانا دفتردوم
فرق سالک واقعی با بقیه، فرق یه آدم تشنه است که به آب می رسه و سر می کشه و سیراب میشه، با کسی که دربارهٔ تشنگی فقط حرف می زنه و طلب دلیل و بیّنه می کنه و در نهایت فقط به آب نگاه می کنه و تشنه می مونه!
تشنه ای که به آب می رسد نیازی به دلیل و حجّت ندارد چون طلب و رسیدن و نوشیدن و سیراب شدن خودش بالاترین دلیل است.
آدمی که واقعا تشنهٔ حکمت است و پرسش حقیقی و درونی دارد و مدام در جستجوست تا تشنگی خود را برطرف کند همین که به آب گوارا و علم حقیقی رسید آرام می گیرد و وقتی قلبش لبریز از معرفت شد و از گیجی درآمد راه را می شناسد و همین حال خودش بالاترین دلیل و حجّت برای اوست.
در قَدح آب است، بِستان زود آب!
هیچ گوید تشنه: کاین دعوی ست رَو
از بَرَم ای مدّعی، مهجور شو؟!
یا گواه و حجّتی بنما که این
جنسِ آب است و از آن ماءِ مَعین؟!
مثنوی_مولانا دفتردوم
فرق سالک واقعی با بقیه، فرق یه آدم تشنه است که به آب می رسه و سر می کشه و سیراب میشه، با کسی که دربارهٔ تشنگی فقط حرف می زنه و طلب دلیل و بیّنه می کنه و در نهایت فقط به آب نگاه می کنه و تشنه می مونه!
تشنه ای که به آب می رسد نیازی به دلیل و حجّت ندارد چون طلب و رسیدن و نوشیدن و سیراب شدن خودش بالاترین دلیل است.
آدمی که واقعا تشنهٔ حکمت است و پرسش حقیقی و درونی دارد و مدام در جستجوست تا تشنگی خود را برطرف کند همین که به آب گوارا و علم حقیقی رسید آرام می گیرد و وقتی قلبش لبریز از معرفت شد و از گیجی درآمد راه را می شناسد و همین حال خودش بالاترین دلیل و حجّت برای اوست.
داستان_آموزنده
هیـزم شڪن پیـری از سخـتی روزگار وکهـولت ، پشتـش خمیـده شـده بـود.مشغـول جمـع ڪردن هیزم از جنگل بود. آن قـدر خستـه ونا امیـد شده بود ڪه دستـه هیزم را به زمیـن گذاشت وفریاد زد: دیگر تـحمل این زندگی را ندارم،کاش همیـن الان مـرگ به سـراغم می آمـد ومرا با خود می برد.همین که این حرف از دهانش خـارج شد، مرگ به صورت یک اسڪلت وحشتنـاک ظـاهر شد و به او گفت: چه می خـواهی ای انـسان فانی؟شنیدم مرا صـدا کردی. هیـزم شکن پیر با صدایی لرزان جواب داد: ببخشید قربان، ممکن است کمک کنید تا من این دستـه هیزم را روی پشتم بگذارم.
گاهی ماازاینکه آرزوهایمان برآورده شوند،سخت پشیمان خواهیم شد پس مواظب باشیم که چه آرزویی می کـنیم چون ممکن است بر آورده شـود وآن وقت ...
" تفڪر خود را تغییـر دهیـد تا زندگی شما تغییـر ڪند"
هیـزم شڪن پیـری از سخـتی روزگار وکهـولت ، پشتـش خمیـده شـده بـود.مشغـول جمـع ڪردن هیزم از جنگل بود. آن قـدر خستـه ونا امیـد شده بود ڪه دستـه هیزم را به زمیـن گذاشت وفریاد زد: دیگر تـحمل این زندگی را ندارم،کاش همیـن الان مـرگ به سـراغم می آمـد ومرا با خود می برد.همین که این حرف از دهانش خـارج شد، مرگ به صورت یک اسڪلت وحشتنـاک ظـاهر شد و به او گفت: چه می خـواهی ای انـسان فانی؟شنیدم مرا صـدا کردی. هیـزم شکن پیر با صدایی لرزان جواب داد: ببخشید قربان، ممکن است کمک کنید تا من این دستـه هیزم را روی پشتم بگذارم.
گاهی ماازاینکه آرزوهایمان برآورده شوند،سخت پشیمان خواهیم شد پس مواظب باشیم که چه آرزویی می کـنیم چون ممکن است بر آورده شـود وآن وقت ...
" تفڪر خود را تغییـر دهیـد تا زندگی شما تغییـر ڪند"
گمان بد افسانهی کوچک چینی
مردی روستایی تبر خویش گم کرد. بدگمان شد که مگر پسر همسایه دزدیده است و به مراقبت او پرداخت. در رفتار و لحن کلامش همه حالتی عجیب یافت؛ چیزی که گواهی میداد که دزدِ تبر اوست.
اندکی بعد، روستایی تبرش را بازیافت، مگر آخرین باری که به آوردن هیمه(هیزم سوختنی) رفته بود، تبر در کوه بر جای مانده بود.
چون بار دیگر به مراقبت پسر همسایه پرداخت، در رفتار و کلاماو هیچ چیز عجیبی نیافت؛ هیچ چیز گواهی نمیداد که دزد تبر اوست!
مجموعهي آثار، دفتر سوم -
ترجمهي قصه و داستانهاي كوتاه
مردی روستایی تبر خویش گم کرد. بدگمان شد که مگر پسر همسایه دزدیده است و به مراقبت او پرداخت. در رفتار و لحن کلامش همه حالتی عجیب یافت؛ چیزی که گواهی میداد که دزدِ تبر اوست.
اندکی بعد، روستایی تبرش را بازیافت، مگر آخرین باری که به آوردن هیمه(هیزم سوختنی) رفته بود، تبر در کوه بر جای مانده بود.
چون بار دیگر به مراقبت پسر همسایه پرداخت، در رفتار و کلاماو هیچ چیز عجیبی نیافت؛ هیچ چیز گواهی نمیداد که دزد تبر اوست!
مجموعهي آثار، دفتر سوم -
ترجمهي قصه و داستانهاي كوتاه
میرزا عباس فرزند آقا موسی بسطامی فرزند حسنعلیبیگ بسطامی، معروف به میرزا عباس بسطامی با تخلص فروغی، در سال ۱۲۱۳هجری قمری متولد شد.
فروغی بسطامی غزلسرای بزرگ دوران قاجار بود و در غزلسرایی شیوهٔ سعدی را درپیش گرفت و الحق به خوبی از عهده برآمد. او حین سفر خانوادهاش به عتبات عالیات، در کربلا زاده شد. پس از چندی به همٖراه خانوادهاش در ساری مازندران اقامت گزید. او پس از مدتی به تهران آمد. او در نوجوانی در زمان فتحعلی شاه، مدتی را در شهر بسطام به سر برد؛ وزهمانروی به بسطامی منتسب گشت. او چندی را نیز در شهر کرمان، در خدمت حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه گذراند که در همان دوران، بنا به درخواست شجاعالسلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغالدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را بهکارمیبرد. فروغی بسطامی پس از یک سال کسالت شدید در روز ۲۵ محرم ۱۲۷۴ قمری در تهران درگذشت.
او شاعر معاصر سه تن از پادشاهان قاجار بود: از زمان فتحعلی شاه و در دورههای محمد شاه و ناصرالدین شاه به کار خویش ادامه داد.
فروغی_بسطامی
فروغی بسطامی غزلسرای بزرگ دوران قاجار بود و در غزلسرایی شیوهٔ سعدی را درپیش گرفت و الحق به خوبی از عهده برآمد. او حین سفر خانوادهاش به عتبات عالیات، در کربلا زاده شد. پس از چندی به همٖراه خانوادهاش در ساری مازندران اقامت گزید. او پس از مدتی به تهران آمد. او در نوجوانی در زمان فتحعلی شاه، مدتی را در شهر بسطام به سر برد؛ وزهمانروی به بسطامی منتسب گشت. او چندی را نیز در شهر کرمان، در خدمت حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه گذراند که در همان دوران، بنا به درخواست شجاعالسلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغالدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را بهکارمیبرد. فروغی بسطامی پس از یک سال کسالت شدید در روز ۲۵ محرم ۱۲۷۴ قمری در تهران درگذشت.
او شاعر معاصر سه تن از پادشاهان قاجار بود: از زمان فتحعلی شاه و در دورههای محمد شاه و ناصرالدین شاه به کار خویش ادامه داد.
فروغی_بسطامی
میرزا عباس فرزند آقا موسی بسطامی فرزند حسنعلیبیگ بسطامی، معروف به میرزا عباس بسطامی با تخلص فروغی، در سال ۱۲۱۳هجری قمری متولد شد.
فروغی بسطامی غزلسرای بزرگ دوران قاجار بود و در غزلسرایی شیوهٔ سعدی را درپیش گرفت و الحق به خوبی از عهده برآمد. او حین سفر خانوادهاش به عتبات عالیات، در کربلا زاده شد. پس از چندی به همٖراه خانوادهاش در ساری مازندران اقامت گزید. او پس از مدتی به تهران آمد. او در نوجوانی در زمان فتحعلی شاه، مدتی را در شهر بسطام به سر برد؛ وزهمانروی به بسطامی منتسب گشت. او چندی را نیز در شهر کرمان، در خدمت حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه گذراند که در همان دوران، بنا به درخواست شجاعالسلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغالدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را بهکارمیبرد. فروغی بسطامی پس از یک سال کسالت شدید در روز ۲۵ محرم ۱۲۷۴ قمری در تهران درگذشت.
او شاعر معاصر سه تن از پادشاهان قاجار بود: از زمان فتحعلی شاه و در دورههای محمد شاه و ناصرالدین شاه به کار خویش ادامه داد.
فروغی_بسطامی
فروغی بسطامی غزلسرای بزرگ دوران قاجار بود و در غزلسرایی شیوهٔ سعدی را درپیش گرفت و الحق به خوبی از عهده برآمد. او حین سفر خانوادهاش به عتبات عالیات، در کربلا زاده شد. پس از چندی به همٖراه خانوادهاش در ساری مازندران اقامت گزید. او پس از مدتی به تهران آمد. او در نوجوانی در زمان فتحعلی شاه، مدتی را در شهر بسطام به سر برد؛ وزهمانروی به بسطامی منتسب گشت. او چندی را نیز در شهر کرمان، در خدمت حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه گذراند که در همان دوران، بنا به درخواست شجاعالسلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغالدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را بهکارمیبرد. فروغی بسطامی پس از یک سال کسالت شدید در روز ۲۵ محرم ۱۲۷۴ قمری در تهران درگذشت.
او شاعر معاصر سه تن از پادشاهان قاجار بود: از زمان فتحعلی شاه و در دورههای محمد شاه و ناصرالدین شاه به کار خویش ادامه داد.
فروغی_بسطامی