معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
-‏ای شیخ تو را چه با من و با کیشم؟
‏من از تو و دوزخت نمی‌اندیشم!

‏با مسجد و محراب مرا کاری نیست
‏من قلاشم! قلندرم! درویشم!

#ادیب_نیشابوری
بیقراری سپهر از عشق است
گرم رفتاری مهر از عشق است

خاک یک جرعه از آن جام گرفت
که درین دایره آرام گرفت

دل بی‌عشق، تن بی‌جان است
جان از او زندهٔ جاویدان است

گوهر زندگی از عشق طلب!
گنج پایندگی از عشق طلب!

#جامی

ابراهیم ادهم در راه مکه با یکی
از درویشان هم‌صحبت شد به شرط
آن‌که جز خدای به کسی ننگرند
و جز حق بر دل خود راه ندهند،
اتفاقاً در طواف کودکی را دیدند
که خلق از جمال او به فتنه افتاده بودند
و ابراهیم در آن كودك نيكو نظر کرد! درویش گفت: ای ابراهیم عهد شکستی و عقدی که بستی در آن خلاف و نقض آوردی که در این غلام زیباروی چندین نظر کردی! گفت: ای درویش خبر نداری که این کودک پسر من است!
درویش گفت: پس چرا او را آواز نگویی و دل بدان شاد نکنی؟
گفت چیزی را كه ترک كردم به سوی او برنمی‌گردم!
پس از آن گفت: تو برو و بر او سلام کن و خبر مرا به او مده و جای مرا هم به او مگو! درویش می‌گوید رفتم و سلام کردم پرسیدم تو کیستی؟
گفت من ابراهیم پسر ابراهیم ادهم هستم شنیده‌ام پدرم هر سال به زیارت و طواف کعبه می‌آید آمده‌ام تا شاید او را ببینم!
پس نزد ابراهیم برگشتم شنیدم اشعاری را زمزمه می‌کند بدین مفاد:
خدایا از تمام خلق در هوای تو جدا شدم،
و فرزندم را یتیم کردم به امید دیدار تو،
اگر در راه دوستی، مرا تیکه‌تیکه کنی،
دلم هوای کس دیگر نخواهد کرد.

کشف‌الاسرار
خواجه‌عبدالله‌انصاری
دانی ز چه یک نام حق آمد غفار
یعنی که به مجرمان عاصی رحم آر

گر جاهلی از جهل نکردی گنهی
پس عفو همیشه می‌نشستی بیکار

خاقانی
" آنکه سرها بشکند او از علو
  رحم حق وخلق ناید سوی او "

#مثنوی_مولانا


📘کسی که با خودبرتر بینی و
   برتری طلبی,دیگران را آزرده کند
   از رحمت حق و مهربانی مردم
   نصیبی نخواهد برد...
" مال و زر سر را بود همچون کلاه
کل بود او کز کله سازد پناه "

مثنوی_مولانا

📘آن که به مال و ثروت خودنمایی می کند , مانند کسی است که عیبی ظاهری دارد و می خواهد با کلاهی زیبا آن را بپوشاند ....
هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد
بر من ز غمت به تاب و تب می‌گذرد

تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد ...

#هاتف_اصفهانی
رخساره نشان دادی بی دین و دلم کردی

بگشای خم گیسو بی طاقت و تابم کن

خواهی که در این عالم یک عمر کنم شاهی

در خیل غلامانت یک روز حسابم کن


#فروغی_بسطامی
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن

که دوست خود روشِ بنده پروری داند
حافظ
پندِ حکیم محضِ صَواب است و عینِ خیر

فرخنده آن کسی که به سَمعِ رضا شنید

حافظ وظیفهٔ تو دعا گفتن است و بس

در بَندِ آن مباش که نشنید یا شنید
حافظ
باز آمدی
کف میزنی
تا خانه ها ویران کنی



زیرا که در ویرانه ها
خورشید رخشان میرسد


حضرت مولانا

آن روز که تعلیم تو می کرد معلم

بر لوح تو ننوشت مگر حرف وفا را؟

گر یار کند میل، هلالی، عجبی نیست

شاهان چه عجب گر بنوازند گدا را؟

#هلالی_جغتایی
دل برقرار نیست که گویم نصیحتی

از راه عقل و معرفتش رهنمون شود

یار آن حریف نیست که از در درآیدم

عشق آن حدیث نیست که از دل برون شود

#سعدی
از جسم گریزان شدم از روح به پرهیز

سوگند ندانم ،نه از اینم ،نه از آنم


مولانا
اطلس و دیباج بافد عاشق از خون جگر

تا کشد در پای معشوق اطلس و دیباج را


#مولانای_جان
می خمخانهٔ ما مستی دیگر دارد
هر که آید بر ما کام دلی بردارد

رند سرمست در این بزم ملوکانهٔ ما
از سر ذوق درآید خبری گر دارد

عشق و ساقی و حریفان همه مستند ولی
عقل مخمور ندانم که چه در سر دارد

لب بنه بر لب ما آب حیاتی می نوش
زانکه زان آب حیات این لب ما تر دارد

آفتابی است که از مشرق جان می تابد
نور او آینهٔ ماه منور دارد

قول مستانهٔ ما ملک جهان را بگرفت
این چنین گفته که در کاغذ و دفتر دارد

نعمت الله حریف من و سرمست و خراب
گر بگویم که کنم توبه که باور دارد

حضرت شاه نعمت‌الله ولی
مسلمانی چیست؟
جز مخالفت با هوای نفْس که همه بنده آنند؟

آزادی در چیست؟
جز در بی آرزویی، در حالی که همگان اسیر آرزوها و قربانی شهوت های خویش اند؟

و خداپرستی چیست؟
جز رهایی از خویشتن پرستی؟


شمس تبریزی
هر گاه راه گریزی نیست، همواره راه عبوری هست. پس، از رنج و درد رو برنگردانید. با آن رو به رو شوید و آن را به طور کامل احساس کنید. آن را حس کنید، اما در باره آن فکر نکنید. در صورت لزوم درد و رنج خود را ابراز کنید، اما در باره آن در ذهن خود فیلم نامه نویسید. تمامی توجه خود را به احساس معطوف کنید، نه به شخص، رویداد یا وضعیتی که در ظاهر موجب آن بوده است. اجازه ندهید ذهن به بهانه ناراحتى، از شما یک مظلوم بسازد. احساس تأسف برای خود و بازگویی ماجراها برای دیگران، شما را اسیر ناراحتی نگه می دارد.
از آنجا که امکان ندارد بتوان از عواطف دور شد، تنها راه دگرگونی، آن است که به درون احساس بروید، وگرنه هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. پس توجه کامل خود را به احساستان بدهید و از برچسب زدن ذهنی به آن دوری کنید. در همان حال که به درون احساس می روید، به شدت هشیار باشید. در  آغاز شاید مکان تاریک و ترسناکی به نظر بیاید. هنگامی که میل به رو گرداندن از درد در شما شدید شد، این خواسته را مشاهده کنید، اما به آن عمل نکنید. همچنان توجه خود را بر درد متمرکز نمایید و اندوه، ترس، دلهره، تنهایی و هر چه را که هست، لمس کنید. هشیار و حاضر باقی بمانید؛ حاضر با تمامی وجودتان، با یکایک سلول های بدنتان. شما با این کار نور را به داخل تاریکی می تابانید. این شعله آگاهی شماست.


#اکهارت_تله
شیطنت را
فراموش نکن؛
حتی اگر
فیلسوف ترین فرد
در روزگارت هستی؛
کودک درونت،
گاهی،،،
دلش می گیرد...!
کردم توبه، شکستیش روز نخست
چون بشکستم بتوبه‌ام خواندی چست

القصه زمام توبه‌ام در کف تست
یکدم نه شکسته‌اش گذاری نه درست

#ابوسعید_ابوالخیر
Shahram Nazeri - Biyaeid Biyaeid
@Khodshenasivo
موسیقی سنتی «بیایید بیایید»

# شهرام ناظری