معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
وقتی سنِ آدم از یک حدی گذشت، دیگر خودش از چیزی لذت نمی‌برد، بلکه به خوشیِ دیگران خوش است؛ همان‌طور که پدرها از خوشیِ بچه‌هایشان لذت می‌برند.

#اینیاتسیو_سیلونه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

#حافظ
#شجریان
پیش از همه‌چیز، گواهی می‌دهم
اگر عشق تو نبود
جسم من هم‌چو مُشتی خاکستر پراکنده می‌شد
در شبی وجودین و ژرف و بی‌انتها!!
و پایان دالان را روشنایی نیست.
اگر عشق تو نبود، صبرم را از دست می‌دادم و
قطب‌نما و چتر و گاه‌شمارم را

#غادة_السمان
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت،

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند،

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست ِ محبت سوی کس یازی،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی…

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمهٔ ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما

 و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی ِ سرد ِ زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی ِ مرگ اندود، پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان،

نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین،

درختان اسکلت‌های بلور آجین

زمین دلمرده، سقفِ آسمان کوتاه،

غبار آلوده مهر و ماه،

زمستان است

تهران، دی ماه ۱۳۳۴

#مهدی_اخوان_ثالث
#زمستان
#زمستان
ماه بهمن نبید باید خورد

ماه بهمن نشاط باید کرد

در جهان هر که هست فرزانه

به پسندد نشاط جان پرورد

خسروا تا جهان ز مهر و ز چرخ

گه شود گرم و گاه گردد سرد

گاه بر دوستان چو مهر بتاب

گاه بر دشمنان چو چرخ بگرد

#مسعود_سعد_سلمان

#اولین_صفحه_از_دفتر_بهمن_را_ورق_میزنیم
امید به ثبت بهترین اتفاق ها🙏🌹
در عشق جانانْ جان بده
بی‌عشق نَگْشایَد گره
ای روح این جا مست شو
وی عقلْ این جا دَنگ شو

سودای تنهایی مپز
در خانهٔ خلوت مَخَز
شد روز عرض عاشقان
پیش آ و پیش آهنگ شو

#مولانا

پ.ن حرم مطهر رضوی


●آهنگ: «تمنای وصال»

●بانو
#هایده

●شعر: #شیخ_بهایی

●آهنگ‌ساز: #محمد_حیدری

ای تیر غم‌ات را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لبِ لعل و خطِ زنگاریست

جمالِ شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بارِ دلداریست

#حافظ
آمیختن مطالب جعلی با مطالب اصلی برای باورپذیر کردن جعلیات به نام بزرگان روش تازه ای است که در فضای مجازی رواج یافته است؛ به گونه ای که جاعلان سخن خود را با سخن بزرگان می آمیزند تا اندیشه و احساسات خود را به مخاطب القا کنند.
نمونه این شیوه جعل سروده زیر است که به فردوسی نسبت داده اند، در حالیکه تنها دو بیت آن از فردوسی است ؛ دو بیت دیگر از افزوده ها به شاهنامه و باقی ابیات جعلی اند.

۱-چو بخت عرب بر عجم چیره گشت،
همه روز ایرانیان تیره گشت!

۲- جهان را دگرگونه شد رسم و راه؛
تو گویی نتابد دگر مهر و ماه.

۳- ز می نشئه و نغمه از چنگ رفت؛
ز گُل عطر و معنی ز فرهنگ رفت!

۴- ادب خوار گشت و هنر شد وبال؛
ببستند اندیشه را پرّ و بال!

۵- جهان پر شد از خوی اهریمنی؛
زبان مهر ورزیده و دل دشمنی!

۶- کنون بی غمان را چه حاجت به می؟!
کران را چه سودی از آوای نی ؟!

۷- که در بزم این هرزه گَردانِ خام ،
گناه است در گردش آریم جام .

۸- به جایی که خشکیده باشد گیاه،
هدر دادن آب باشد گناه!

۹- چو باتخت منبر برابر شود،
همه نام بوبکر و عمّر شود!

۱۰- ز شیر شتر خوردن و سوسمار،
عرب را به جایی رسیده است کار،

۱۱- که تاج کیانی کند آرزو!
تفو بر تو ای چرخ گردان! تفو!

۱۲- عرب هر که باشد مرا دشمن است؛
کج اندیش و بدخوی و اهریمن است!

۱۳- دریغ است ایران که ویران شود؛
کنام پلنگان و شیران شود!

از بیت نخست تا بیت نُهم به دو دلیل مهم از فردوسی نیست؛ نخست دلیلِ نسخه شناسانه است؛ با نگاهی به دست نویس های کهن و چاپ های شاهنامه فردوسی، هیچ یک از این ابیات را در نسخه ها و چاپ های شاهنامه نخواهیم یافت. دوم دلیل سبک شناسانه است؛ با اندکی دقت در می یابیم که برخی از این ابیات، به ویژه بیتِ آغازین و بیت دوازدهم، نه تنها از اندیشه فردوسی و روح حاکم بر شاهنامه به دور است، بلکه با زبان ادبی و سبک فردوسی نیز بیگانه است. برای نمونه مصرع دوم بیت پنجم اشکال وزنی دارد و واژگانی همچون: نشئه، عطر، ادب و هدر نیز کاربردی در شاهنامه ندارند.

اما بیت های نُهم و سیزدهم از ابیاتِ اصلی شاهنامه اند.
بیت "چو باتخت منبر برابر کنند،
همه نام بوبکر و عمّر کنند"
از نامه رستمِ فرخزاد به برادرش انتخاب شده است.
(شاهنامه فردوسی، خالقی مطلق، هشتم، ۴۱۷).
بیت "دریغ است ایران که ویران شود؛
کنام پلنگان و شیران شود "
از داستان جنگ هاماوران انتخاب شده است.
(شاهنامه فردوسی، خالقی مطلق، دوم، ۸۲).
بیت های دهُم و یازدهم را هیچ یک از مصحّحان شاهنامه در تصحیح علمی - انتقادیِ خود درون متن نبرده اند؛
از جمله در شاهنامه چاپ مسکو، مصحّحان این ابیات را به حاشیه برده اند .
(شاهنامه فردوسی، چاپ مسکو ، نهم ، ح ۳۲۲).
دکتر جلال خالقی مطلق نیز در تصحیح خود از شاهنامه فردوسی دو بیت یاد شده را برافزوده دانسته و به حاشیه برده اند.
(شاهنامه فردوسی، خالقی مطلق، هشتم ، ح ۴۲۳) .

#حیدر_زندی
عضو کمپین مبارزه با نشر
#جعلیات
غرقه‌ی دریای عشقیم، از کنار ما مپرس
خانه‌بردوشیم چون موج، از دیار ما مپرس

نخلِ سَروستانِ تصویریم، بَر از ما مخواه
خار خشک بوستانیم، از بهار ما مپرس

ما و زلف او به یک طالع ز مادر زاده‌ایم
می‌شوی آشفته‌حال، از روزگار ما نپرس

روز و شب در کوره‌ی دهریم با صد پیچ و تاب
در گدازِ امتحانیم، از غبار ما مپرس

ما و دل ماتیم در این عرصه‌ی شطرنجِ دهر
جان و دل را تا نبازی، از قمار ما مپرس

کشته‌ی صبحِ بناگوش و هلاک کاکلیم
بیش از این «قصّاب!» از لیل و نهار ما مپرس...

#قصاب_کاشانی
من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان، عاشق و مست

گوش، بر زمزمه قول بلی
هوش، غارت زده جام الست

می‌کشندم چون سبو، دوش به دوش
می‌دهندم چو قدح، دست به دست

دیدی آن توبه سنگین مرا؟
که به یک شیشه می چون بشکست؟

رندی و عاشقی و قلاشی
هیچ شک نیست که در ما همه هست

ما همان خاک در مصطبه‌ایم
معنی و صورت ما عالی و پست

آن زمان نیز که گردیم غبار
بر در میکده خواهیم نشست

همه ذرات جهان می‌بینیم
به هوایت شده خورشید پرست

بود در بند تعلق، سلمان
به کمند تو در افتاد و برست

ذره‌ای بود و به خورشید رسید
قطره‌ای بود و به دریا پیوست

#سلمان_ساوجی‌‌
با هرکه به‌دوستی بیارامیدیم
چون ده‌دله بود زود از او ببریدیم

گفتیم تو بهتری تو را بگزیدیم
ای بی‌معنی رو که تو را هم دیدیم

#انوری
سیّدعلی میرافضلی،جنگ رباعی، تهران: ۱۳۹۴ سخن، ص۱۸۹.
#اي_سرو_ناز_حسن که خوش مي روي به ناز
عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نياز

فرخنده باد طلعت خوبت که در ازل
ببريده اند بر قد سروت قباي ناز

آن را که بوي عنبر زلف تو آرزوست
چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز

پروانه را ز شمع بود سوز دل ولي
بي شمع عارض تو دلم را بود گداز

صوفي که بي تو توبه ز مي کرده بود دوش
بشکست عهد چون در ميخانه ديد باز

از طعنه رقيب نگردد عيار من
چون زر اگر برند مرا در دهان گاز

دل کز طواف کعبه کويت وقوف يافت
از شوق آن حريم ندارد سر حجاز

هر دم به خون ديده چه حاجت وضو چو نيست
بي طاق ابروي تو نماز مرا جواز

چون باده باز بر سر خم رفت کف زنان
حافظ که دوش از لب ساقي شنيد راز

#حافظ
تا گرفتار بدان طره طرار شدم
بدو صد قافله دل، «قافله سالار» شدم
گفته بودم که بخوبان ندهم هرگز دل
باز چشمم بتو افتاد و گرفتار شدم
بامید گل روی تو نشستم چندان
تا که اندر نظر خلق جهان خوار شدم
خرقه من بیکی جام: کسی وام نکرد
من از این خرقه تهمت زده بیزار شدم
سرم از زانوی غم راست نگردد چکنم
حال چندیست که سرگرم بدینکار شدم
گاه در کوی خراباتم و گه دیر مغان
من در این عاقبت عمر چه بیعار شدم
نرگس اول بعصا تکیه زد آنگه برخاست
گفت آن چشم سیه دیدم و بیمار شدم
نقد جان در طلبش صرف نمودم صد شکر
راحت از طعنه و سرکوب طلبکار شدم
از کف پیر مغان دوش بهنگام سحر
بیکی جرعه می: عارف اسرار شدم
#عارف_قزوینی
واعظا گمان کردی داد معرفت دادی

گر مقابل عارف ایستادی استادی

پار در سر منبر داده حکم تکفیرم

شکر میکنم کامروز زان بزرگی افتادی

گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم

یک نفس کشیدن را در هوای آزادی

طی راه آزادی نیست کار اسکندر

پیر شد در این ره خضر مرد اندر این وادی

از خرابی یکمشت رنجبر چه میخواهی

تا بکی توانی کرد ز این خرابی آبادی

پنجه توانائی گر مدد کند روزی

بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی

کاش یک «ترر» ز اول، شر بوالبشر میکند

تا که ریشه آدم از میان بر افتادی

نیکنامی انسان زندگی پس از مرگ است

عارفا به بدنامی خوب امتحان دادی

#عارف_قزوینی
لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست.
چه شد که کوته و زشت این قبا به قامت ماست.

زحد گذشت تعدی کسی نمی‌پرسد.
حدود خانة بی خانمان ما زکجاست.

چه شد که مجلس شورا نمی‌کند معلوم.
که خانه خانة غیرست یا که خانة ماست.

خراب مملکت از دست دزد خانگی است.
زدست غیر چه نالیم هرچه هست از ماست.

#عارف_قزوینی
هرچه اندوه درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر می‌شود. مگر کاسه‌ای که شراب شما را در بردارد، همان نیست که در کوزه‌ی کوزه‌گر سوخته است؟ مگر آن نِی که روح شما را تسکین می‌دهد، همان چوبی نیست که درونش را با کارد خراشیده‌اند؟ هرگاه شادی می‌کنید، به ژرفای خود بنگرید تا ببینید که سرچشمه‌ی شادی به جز سرچشمه‌ی اندوه نیست.

#جبران_خلیل_جبران
موطن آدمی را
بر هیچ نقشه‌ای نشانی نیست
موطن آدمی تنها در قلب کسانی‌ست
که دوست‌اش می‌دارند...

#مارگوت_بیکل | Margot Bickel | آلمان، ۱۹۵۸
تو را در دِلْبَریْ دستی تمام است
مرا در بی‌دلی درد و سقام است

به جُز با رویِ خوبَت عشق‌بازی
حَرام است و حَرام است و حَرام است

همه فانیّ و خوانِ وَحدتِ تو
مُدام است و مُدام است و مُدام است

چو چَشمِ خود بِمالَم، خود جُزِ تو
کدام است و کدام است و کدام است

جهان بر رویِ تو از بَهرِ روپوش
لِثام است و لِثام است و لِثام است

به هر دَم از زبان عشق بر ما
سَلام است و سلام است و سلام است

زِ هَر ذَرّه به گفتِ بی‌زبانی
پیام است و پیام است و پیام است

غَم و شادیِّ ما در پیشِ تَختَت
غُلام است و غُلام است و غُلام است

اگرچه اُشْترِ غَم هَست گُرگین
اَمام است و اَمام است و اَمام است

پَسِ آن، اُشتُرِ شادیِّ پُرشیر
خِتام است و خِتام است و خِتام است

تو را در بینیِ این هر دو اُشْتُر
زِمام است و زِمام است و زِمام است

نه آن شیری که آخِر طِفْلِ جان را
فِطام است و فِطام است و فِطام است

از آن شیری که جویِ خُلْد از وِیْ
نِظام است و نِظام است و نِظام است

خَمُش کردم که غیرت بر دَهانَم
لِگام است و لِگام است و لِگام است

#غزل ۳۵۶ مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رتبه می خواهی چو خورشید از خلایق دور باش

سایه از همراهی مردم به خاک افتاده است


صائب تبریزی