همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم
به هر هنگام هر مرغی به هر پری همیپرد
مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم
#مولانا
کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم
به هر هنگام هر مرغی به هر پری همیپرد
مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم
#مولانا
آن زلف سیاه و قد رعناش نگر
شیرینی آن لعل شکرخاش نگر
گفتم که زکوة حسن یک بوسه بده
برگشت و به خنده گفت سوداش نگر
#مولانای_جان
شیرینی آن لعل شکرخاش نگر
گفتم که زکوة حسن یک بوسه بده
برگشت و به خنده گفت سوداش نگر
#مولانای_جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خلاقیت
قهرمان؛ کسی است که
پیوسته انسان باشد،
گاهی ضمن نبرد با دیگران
و گاهی در جنگ با خود...
#اریک_امانوئل_اشمیت
قهرمان؛ کسی است که
پیوسته انسان باشد،
گاهی ضمن نبرد با دیگران
و گاهی در جنگ با خود...
#اریک_امانوئل_اشمیت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کمی زیبایی با حسی زیباتر ببینیم ،
گاهی ،
واژه ها ،
فقط سفیدند...!
گاهی ،
واژه ها ،
فقط سفیدند...!
به جرم عشق تو گر میزنند بر دارم
گمان مبر که ز عشق تو دست بردارم
مگو که جان مرا با تو آشنایی نیست
که با وجود تو از هرکه هست بیزارم
#قاآنی
گمان مبر که ز عشق تو دست بردارم
مگو که جان مرا با تو آشنایی نیست
که با وجود تو از هرکه هست بیزارم
#قاآنی
مامست صبوحيم ز ميخانـه توحـيد
حاجت بــه می و خانه خمار نداريم
بـشنو ز دل زنـدهی شـمـس الـحـق تـبـريز
از دوست به جــز وعدهی ديدار نداريم
شمـس_تـبـریـزی
حاجت بــه می و خانه خمار نداريم
بـشنو ز دل زنـدهی شـمـس الـحـق تـبـريز
از دوست به جــز وعدهی ديدار نداريم
شمـس_تـبـریـزی
واقفِ سَرمَد تا مدرسۀ عشق گشود
فرقهای مُشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دَوَران هست طُرُق، لیک شدهست
بر اُولُوالْفِقْه و طبیب و مُتَنَجِّم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرتِ تیز
از پیِ بحث و تفکّر یَدِ بیضا بنمود
فَرق گفتند بسی جامِعشان راه ببست
رو به جامع چو نهادند دو صد فرق فزود
فکر محدود بُد و جامع و فارق بیحد
آنچه محدود بُد، آن محو شد از نامحدود
محو سُکر است، پسِ محو بُوَد صَحوِ یقین
شمس عاقب بُوَد اَر چند بُوَد ظِل مَمدود
این از آن است که یُطْوی به زبان لایُحْکی
زانکه اثباتِ چنین نکته بُوَد نفیِ وجود
این سخن فرعِ وجود است و حجاب است ز نفی
کشفِ چیزی به حجابش نَبُوَد جز مردود
نه ز مردود گریزی، نه ز مقبول خلاص
بِهِل این را که نگُنجد نه به بحث و نه سُرود
تو پس این را بِهِلی، لیک تو را آن نَهِلد
جان از این قاعده نَجْهد به قیام و به قُعود
جان قُعود آرَد، آنَش بکَشَد سویِ قیام
جان قیام آرَد، آنَش بکَشَد سویِ سجود
این یگانه نه دوگانهست که از وی بِرَهی
به سلام و به تَشَهّد نَرَهد جان ز شهود
نه به تَحریمه درآمد، نه به تَحلیله رَوَد
نه به تَکبیره ببَست و نه سلامش بگشود
مگسِ روح درافتاد در این دوغِ ابد
نه مسلمان و نه ترسا و نه گبر و نه جهود
هله میگو که سخن پَر زدنِ آن مگس است
پَر زدن نیز نمانَد، چو رَوَد دوغ فرود
پَر زدن نوعِ دگر باشد اگر نیز بُوَد
رقصِ نادر بُوَدت بر زبرِ چرخِ کبود
دیوان شمس
فرقهای مُشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دَوَران هست طُرُق، لیک شدهست
بر اُولُوالْفِقْه و طبیب و مُتَنَجِّم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرتِ تیز
از پیِ بحث و تفکّر یَدِ بیضا بنمود
فَرق گفتند بسی جامِعشان راه ببست
رو به جامع چو نهادند دو صد فرق فزود
فکر محدود بُد و جامع و فارق بیحد
آنچه محدود بُد، آن محو شد از نامحدود
محو سُکر است، پسِ محو بُوَد صَحوِ یقین
شمس عاقب بُوَد اَر چند بُوَد ظِل مَمدود
این از آن است که یُطْوی به زبان لایُحْکی
زانکه اثباتِ چنین نکته بُوَد نفیِ وجود
این سخن فرعِ وجود است و حجاب است ز نفی
کشفِ چیزی به حجابش نَبُوَد جز مردود
نه ز مردود گریزی، نه ز مقبول خلاص
بِهِل این را که نگُنجد نه به بحث و نه سُرود
تو پس این را بِهِلی، لیک تو را آن نَهِلد
جان از این قاعده نَجْهد به قیام و به قُعود
جان قُعود آرَد، آنَش بکَشَد سویِ قیام
جان قیام آرَد، آنَش بکَشَد سویِ سجود
این یگانه نه دوگانهست که از وی بِرَهی
به سلام و به تَشَهّد نَرَهد جان ز شهود
نه به تَحریمه درآمد، نه به تَحلیله رَوَد
نه به تَکبیره ببَست و نه سلامش بگشود
مگسِ روح درافتاد در این دوغِ ابد
نه مسلمان و نه ترسا و نه گبر و نه جهود
هله میگو که سخن پَر زدنِ آن مگس است
پَر زدن نیز نمانَد، چو رَوَد دوغ فرود
پَر زدن نوعِ دگر باشد اگر نیز بُوَد
رقصِ نادر بُوَدت بر زبرِ چرخِ کبود
دیوان شمس
#عرفان
#زبان_رمزی_مرغان
جنبه رمزی "منطق طیر" و زبان مرغان که در قرآن کریم به آن اشارت رفته است، از نخستین ایام توجه صاحبان اندیشه را به خود جلب کردهاست.
منطقالطیر همچنان است که گفت: "قالت نمله" و این به روی لغت رواست ولیکن تفسیرش اعتقاد کردن زبان.
نیز ناچار این را تأویل باید که مورچه را آلات صوت و کلام نیست و مرغ را نفس ناطقه نیست تا "منطق" بود پس منطقالطیر چون درست باشد؟
و لیکن معنی مرغ اینجا چیز دیگر است و معنی مورچه دیگر و مردم را که آلات کلام و قول نبود مراد نتواند نمودن.
جستجوی زبان مرغان و رمز گفتار هر یک از ایشان در ادب فارسی قبلاز عطار پیشینهای دارد که به حدود دو قرن قبلاز او میرسد. شاعران و نویسندگان زیادی به تأمل در زبان مرغان پرداختهاند.
بیگمان داستان سلیمان و افسانههای مرتبط با زندگی او و اشارهای که در قرآن کریم به منطق طیر شدهاست، همواره زمینهای برای این آنگونه اندیشهها بودهاست.
عبدالوهاب بن محمد روایتی از آواز پرندگان و تسبیح هرکدام آورده است.
آنچه در روایت مؤلف الفصول دارای اهمیت است این است که مسئله تأمل در زبان پرندگان را به نخستین دهههای قرن اول هجری یعنی به روزگار امام علیبنابیطالب میکشاند و میگوید:
جمعی از یهود از آن حضرت پرسشهایی کردند و چون پاسخ خویش را دریافتند، اسلام آوردند.
ازجمله پرسشهای ایشان این بود که فاخته و خروس و دراج و کبوتر چه میگویند؟
حضرت فرمود فاخته میگوید:
" سبحان من یری ولا یری و هو باالمنظر الاعلی اللهم العن من ترک الصلاة متعمداً."
خروس میگوید:
" سبحان من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد. اللهم العن قاطع رحمه "
و دراج میگوید" سبحان من یطعِم و لا یطعَم. اللهم العن شارب الخمر."
اگر مراجعهی یهود به امام و پرسش ایشان دراینباره صحت داشته باشد، نشانه آن است که پیشینه اندیشیدن در باب زبان مرغان یک اندیشه بسیار کهن وابسته به دورانهای قبلاز اسلام است و در میان عبرانیان امری رایج بودهاست. شاید از همان عصر سلیمان و افسانه ها و شایعه های پیرامون زندگی او.
#شفیعی_کدکنی
#زبان_رمزی_مرغان
جنبه رمزی "منطق طیر" و زبان مرغان که در قرآن کریم به آن اشارت رفته است، از نخستین ایام توجه صاحبان اندیشه را به خود جلب کردهاست.
منطقالطیر همچنان است که گفت: "قالت نمله" و این به روی لغت رواست ولیکن تفسیرش اعتقاد کردن زبان.
نیز ناچار این را تأویل باید که مورچه را آلات صوت و کلام نیست و مرغ را نفس ناطقه نیست تا "منطق" بود پس منطقالطیر چون درست باشد؟
و لیکن معنی مرغ اینجا چیز دیگر است و معنی مورچه دیگر و مردم را که آلات کلام و قول نبود مراد نتواند نمودن.
جستجوی زبان مرغان و رمز گفتار هر یک از ایشان در ادب فارسی قبلاز عطار پیشینهای دارد که به حدود دو قرن قبلاز او میرسد. شاعران و نویسندگان زیادی به تأمل در زبان مرغان پرداختهاند.
بیگمان داستان سلیمان و افسانههای مرتبط با زندگی او و اشارهای که در قرآن کریم به منطق طیر شدهاست، همواره زمینهای برای این آنگونه اندیشهها بودهاست.
عبدالوهاب بن محمد روایتی از آواز پرندگان و تسبیح هرکدام آورده است.
آنچه در روایت مؤلف الفصول دارای اهمیت است این است که مسئله تأمل در زبان پرندگان را به نخستین دهههای قرن اول هجری یعنی به روزگار امام علیبنابیطالب میکشاند و میگوید:
جمعی از یهود از آن حضرت پرسشهایی کردند و چون پاسخ خویش را دریافتند، اسلام آوردند.
ازجمله پرسشهای ایشان این بود که فاخته و خروس و دراج و کبوتر چه میگویند؟
حضرت فرمود فاخته میگوید:
" سبحان من یری ولا یری و هو باالمنظر الاعلی اللهم العن من ترک الصلاة متعمداً."
خروس میگوید:
" سبحان من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد. اللهم العن قاطع رحمه "
و دراج میگوید" سبحان من یطعِم و لا یطعَم. اللهم العن شارب الخمر."
اگر مراجعهی یهود به امام و پرسش ایشان دراینباره صحت داشته باشد، نشانه آن است که پیشینه اندیشیدن در باب زبان مرغان یک اندیشه بسیار کهن وابسته به دورانهای قبلاز اسلام است و در میان عبرانیان امری رایج بودهاست. شاید از همان عصر سلیمان و افسانه ها و شایعه های پیرامون زندگی او.
#شفیعی_کدکنی
#عرفان
#جایگاه_انسان
آدمی زیادت از همه موجودات و محدثات است.
از آنکه نظر حاوی عرش و کرسی و سماوات و ارض و مابقی و مابینهماست و متداخل هر صفتی.
و اله عظیمتر از چندین هزار نظر هاست. چه عجب اگر اله با همه صفات و مقدسات باشد.
"و هو معکم این ما کنتم" چنانکه بصیرت هر کسی را در این جهان به سوی گشاده است که سوی دیگر را نبیند.
چنانکه یکی تصرفات زرگری بیند، یکی دقایق جوهری و کیمیا و سحر و بهانه و دورویی را بیند و یکی حقایق خلافی را بیند و فقه و اصول و یکی روح و راحت آنجهانی را و نور خدا را بیند و یکی شرافت و جمال و عشق را بیند یکی هزل و سحر را داند و بس و یکی فرشتگان و کروبیان و عرش و کرسی را داند و بس.
و هر یکی را در این کوشک منظری دگر گشاده است و رواقی دگر گشاده که این را از حال آن خبر نیست و آن را از حال این.
و صدهزار بینهایت جانوران و حیوانات و حشرات و فریشتگان و غیرهم رواقها گشاده و طبیب و منجم را و غیر آن. هر چه بلندتر میرود بیشتر رواقها...
#مقالات
#شمس_تبریزی
#جایگاه_انسان
آدمی زیادت از همه موجودات و محدثات است.
از آنکه نظر حاوی عرش و کرسی و سماوات و ارض و مابقی و مابینهماست و متداخل هر صفتی.
و اله عظیمتر از چندین هزار نظر هاست. چه عجب اگر اله با همه صفات و مقدسات باشد.
"و هو معکم این ما کنتم" چنانکه بصیرت هر کسی را در این جهان به سوی گشاده است که سوی دیگر را نبیند.
چنانکه یکی تصرفات زرگری بیند، یکی دقایق جوهری و کیمیا و سحر و بهانه و دورویی را بیند و یکی حقایق خلافی را بیند و فقه و اصول و یکی روح و راحت آنجهانی را و نور خدا را بیند و یکی شرافت و جمال و عشق را بیند یکی هزل و سحر را داند و بس و یکی فرشتگان و کروبیان و عرش و کرسی را داند و بس.
و هر یکی را در این کوشک منظری دگر گشاده است و رواقی دگر گشاده که این را از حال آن خبر نیست و آن را از حال این.
و صدهزار بینهایت جانوران و حیوانات و حشرات و فریشتگان و غیرهم رواقها گشاده و طبیب و منجم را و غیر آن. هر چه بلندتر میرود بیشتر رواقها...
#مقالات
#شمس_تبریزی
#اندکی_تفکر
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای؟
پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است،
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:
راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت: تو اشتباه میکنی!
زیرا کسی نمیتواند چنین لذتی را ببرد،
مگر آنکه درونش مانند من با کاه پُر شده باشد!
جبران خليل جبران
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای؟
پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است،
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:
راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت: تو اشتباه میکنی!
زیرا کسی نمیتواند چنین لذتی را ببرد،
مگر آنکه درونش مانند من با کاه پُر شده باشد!
جبران خليل جبران
کسی که درون خویش موسیقی ندارد و نداهای خوش و دلنشین او را تحت تأثیر قرار نمیدهد، برای خیانت، توطئه و غارتگری مناسب میباشد و هیچ کس نباید به او اعتماد کند.
ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیر
رسول غم اگر آید بر تو
کنارش گیر همچون آشنایی
جفایی کز برِ معشوق آید
نثارش کن به شادی مرحبایی
که تا آن غم برون آید ز چادر
شکرباری، لطیفی، دلربایی
به گوشهی چادرِ غم دست درزن
که بس خوب است و کردهست او دغایی
مبارکتر ز غم چیزی نباشد
که پاداشش ندارد منتهایی
مولانا
کنارش گیر همچون آشنایی
جفایی کز برِ معشوق آید
نثارش کن به شادی مرحبایی
که تا آن غم برون آید ز چادر
شکرباری، لطیفی، دلربایی
به گوشهی چادرِ غم دست درزن
که بس خوب است و کردهست او دغایی
مبارکتر ز غم چیزی نباشد
که پاداشش ندارد منتهایی
مولانا
همیشه دختر امروز، مادر فرداست
ز مادرست میسر، بزرگی پسران
اگر رفوی زنان نکو نبود، نداشت
بجز گسیختگی، جامهٔ نکو مردان
#پروین_اعتصامی
ز مادرست میسر، بزرگی پسران
اگر رفوی زنان نکو نبود، نداشت
بجز گسیختگی، جامهٔ نکو مردان
#پروین_اعتصامی
حضرت مسیح (ع) میفرماید:
«اگر کسی پیراهنت را گرفت،
بگذار کتت را هم بگیرد.»
گفتهٔ حضرت مسیح (ع)
به این معنا نیست که هیچگاه نباید
درِ خانهٔ خود را قفل کنید.
منظور او این است
که گاهی رها کردن چیزها
کاری بسیار نیرومندتر از دفاع کردن
و چسبیدن به آنهاست.
#اکهارت_تله
«اگر کسی پیراهنت را گرفت،
بگذار کتت را هم بگیرد.»
گفتهٔ حضرت مسیح (ع)
به این معنا نیست که هیچگاه نباید
درِ خانهٔ خود را قفل کنید.
منظور او این است
که گاهی رها کردن چیزها
کاری بسیار نیرومندتر از دفاع کردن
و چسبیدن به آنهاست.
#اکهارت_تله
این مردمان را حق است که با سخن من اِلف ندارند.
به وجه کبریا می آید
همه دعوی می نماید.
قرآن و سخن محمد همه به وجه نیاز آمده است لاجرم همه معنی می نماید.
سخنی می شنوند نه در طریق طلب و نه در نیاز.
از بلندی به مثابه ای که برمی نگری کلاه می افتد.
سخن شمس به صورت طلب و نیاز نیست بلکه همه از روی عظمت و غرور است و به صورت ادعا دعوی میکند!!! (منشا کبر بنده کبریایی حق باشد، این کبریایی موجّه و بجا است)
سخنم آن قدر بلند است که برای دیدن آن باید سر را کاملا بالا ببری که کلاه از سر می افتد.
(مقالات تصحیح استاد موحد ص ۱۳۹)
به وجه کبریا می آید
همه دعوی می نماید.
قرآن و سخن محمد همه به وجه نیاز آمده است لاجرم همه معنی می نماید.
سخنی می شنوند نه در طریق طلب و نه در نیاز.
از بلندی به مثابه ای که برمی نگری کلاه می افتد.
سخن شمس به صورت طلب و نیاز نیست بلکه همه از روی عظمت و غرور است و به صورت ادعا دعوی میکند!!! (منشا کبر بنده کبریایی حق باشد، این کبریایی موجّه و بجا است)
سخنم آن قدر بلند است که برای دیدن آن باید سر را کاملا بالا ببری که کلاه از سر می افتد.
(مقالات تصحیح استاد موحد ص ۱۳۹)