This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست
به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود
#حافظ
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست
به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود
#حافظ
عشقا تو سلیمان و سماع است سپاهت
رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران
شمس الحق تبریز چو خورشید برآید
زیرا که ز خورشید بود جامه عوران
#مولانا
رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران
شمس الحق تبریز چو خورشید برآید
زیرا که ز خورشید بود جامه عوران
#مولانا
میان عاشق و معشوق اگرباشدبیابانی
درخت ارغوان رویدبه جای هر مغیلانی
مگرلیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگست برمجنون چوزندانی
#سعدی
درخت ارغوان رویدبه جای هر مغیلانی
مگرلیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگست برمجنون چوزندانی
#سعدی
بگذشت بر آب چشم همچون جویم
پنداشت کزو مرحمتی میجویم
من قصهٔ خویشتن بدو چون گویم؟
ترکست و به چوگان بزند چون گویم
#سعدی
پنداشت کزو مرحمتی میجویم
من قصهٔ خویشتن بدو چون گویم؟
ترکست و به چوگان بزند چون گویم
#سعدی
چه دلها بردی ای ساقی ، به ساق فتنه انگیزت
دریغا بوسه چندی بر ، زنخدان دلاویزت
خدنگ غمزه ازهرسو ، نهان انداختن تا کی
سپر انداخت عقل ازدست ناوکهای خونریزت
#سعدی
دریغا بوسه چندی بر ، زنخدان دلاویزت
خدنگ غمزه ازهرسو ، نهان انداختن تا کی
سپر انداخت عقل ازدست ناوکهای خونریزت
#سعدی
آدمی به مرور آرام میگیرد، بزرگ می شود، بالغ میشود و پای اشتباهاتش می ایستد،
آنها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد؛
گذشتهاش را قبول می کند، نادیدهاش نمیگیرد و اجازه میدهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند.
آدمی از یک جایی به بعد می فهمد که از حالا باید آینده اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر
میفهمد که زندگی یک موهبت است،
یک غنیمت است ، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدمهای بی مقدار کرد.
اصلا از یک جایی به بعد
حال آدم، خودش خوب میشود...
#محمود_دولت_آبادی
آنها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد؛
گذشتهاش را قبول می کند، نادیدهاش نمیگیرد و اجازه میدهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند.
آدمی از یک جایی به بعد می فهمد که از حالا باید آینده اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر
میفهمد که زندگی یک موهبت است،
یک غنیمت است ، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدمهای بی مقدار کرد.
اصلا از یک جایی به بعد
حال آدم، خودش خوب میشود...
#محمود_دولت_آبادی
زین گذر کن که رسیدست شهنشاه کرم
خیز تا جان تو بر عیش و تماشا بزند
کف حاجت بگشا جام الهی بستان
تا شعاع می جان بر رخ و سیما بزند
مولانا
خیز تا جان تو بر عیش و تماشا بزند
کف حاجت بگشا جام الهی بستان
تا شعاع می جان بر رخ و سیما بزند
مولانا
ای روی تو نوبهار خندان
احسنت زهی نگار خندان
می بینمت ای نگار در خلد
بر شاخ درخت انار خندان
یک لحظه جدا مباش از من
ای یار نکوعذار خندان
ای شهر جهان خراب بیتو
ای خسرو و شهریار خندان
ای صد گل سرخ عاشق تو
بر چشمه و سبزه زار خندان
در بیشه دل خیال رویت
شیر است کند شکار خندان
هر روز ز جانبی برآیی
چون دولت بیقرار خندان
بحری است صفات شمس تبریز
پر از در شاهوار خندان
#مولانا
احسنت زهی نگار خندان
می بینمت ای نگار در خلد
بر شاخ درخت انار خندان
یک لحظه جدا مباش از من
ای یار نکوعذار خندان
ای شهر جهان خراب بیتو
ای خسرو و شهریار خندان
ای صد گل سرخ عاشق تو
بر چشمه و سبزه زار خندان
در بیشه دل خیال رویت
شیر است کند شکار خندان
هر روز ز جانبی برآیی
چون دولت بیقرار خندان
بحری است صفات شمس تبریز
پر از در شاهوار خندان
#مولانا
قومی باشند که آیةالکرسی خوانند بر سرِ رنجور و قومی باشند که آیةالکرسی باشند.»
#مقالات شمس
مولانا میگفت کسانی هستند که بدون به زبان آوردن استثنا (إن شاءالله)، جان شان با جان استثنا و «اگر خدابخواهد» جفت است:
ترک استثنا مرادم قسوتی است
نه همین گفتن که عارض حالتی است
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
#مثنوی، دفتر اول
فهم عمیقتر معانی قرآن باید از کسی آموخت که به تعبیر شمس آیةالکرسی شده و به تعبیر مولانا آتش در هوس زده، جان او با جان قرآن یکی شده و روحش عینِ قرآن شده است:
معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وز كسی كه آتش زدست اندر هوس
پیش قرآن گشت قربانی و پست
تا که عین روح او قرآن شدست
#مثنوی_دفتر_پنجم
#مقالات شمس
مولانا میگفت کسانی هستند که بدون به زبان آوردن استثنا (إن شاءالله)، جان شان با جان استثنا و «اگر خدابخواهد» جفت است:
ترک استثنا مرادم قسوتی است
نه همین گفتن که عارض حالتی است
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
#مثنوی، دفتر اول
فهم عمیقتر معانی قرآن باید از کسی آموخت که به تعبیر شمس آیةالکرسی شده و به تعبیر مولانا آتش در هوس زده، جان او با جان قرآن یکی شده و روحش عینِ قرآن شده است:
معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وز كسی كه آتش زدست اندر هوس
پیش قرآن گشت قربانی و پست
تا که عین روح او قرآن شدست
#مثنوی_دفتر_پنجم
ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی
از ساکنان فرش فراموش می کنی
گر نای زهره بشنوی ای دل بگوش هوش
آفاق را به زمزمه مدهوش می کنی
چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب
گر خواب خود مشوش و مغشوش می کنی
عشق مجاز غنچه عشق حقیقت است
گل گوشکفته باش اگر بوش می کنی
از من خدای را غزل عاشقی مخواه
کز پیریم چو طفل قلمدوش می کنی
زین اخگر نهفته دمیدن خدای را
بس اخگر شکفته که خاموش می کنی
من شاه کشور ادب و شرم و عفتم
با من کدام دست در آغوش می کنی
پیرانه سرمشاهده خط شاهدان
نیش ندامتی است که خود نوش می کنی
من خود خطا به توبه بپوشم تو هم بیا
گر توبه با خدای خطا پوش می کنی
گو جام باده جوش محبت چرا زند
ترکانه یاد خون سیاووش می کنی
دنیا خود از دریچه عبرت عزیز ماست
زین خاک و شیشه آینه هوش می کنی
با شعر سایه چند چو خمیازه های صبح
ما را خمار خمر شب دوش می کنی
تهران بی صبا ثمرش چیست شهریار
نیما نرفته گر سفر یوش می کنی
#شهریار
از ساکنان فرش فراموش می کنی
گر نای زهره بشنوی ای دل بگوش هوش
آفاق را به زمزمه مدهوش می کنی
چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب
گر خواب خود مشوش و مغشوش می کنی
عشق مجاز غنچه عشق حقیقت است
گل گوشکفته باش اگر بوش می کنی
از من خدای را غزل عاشقی مخواه
کز پیریم چو طفل قلمدوش می کنی
زین اخگر نهفته دمیدن خدای را
بس اخگر شکفته که خاموش می کنی
من شاه کشور ادب و شرم و عفتم
با من کدام دست در آغوش می کنی
پیرانه سرمشاهده خط شاهدان
نیش ندامتی است که خود نوش می کنی
من خود خطا به توبه بپوشم تو هم بیا
گر توبه با خدای خطا پوش می کنی
گو جام باده جوش محبت چرا زند
ترکانه یاد خون سیاووش می کنی
دنیا خود از دریچه عبرت عزیز ماست
زین خاک و شیشه آینه هوش می کنی
با شعر سایه چند چو خمیازه های صبح
ما را خمار خمر شب دوش می کنی
تهران بی صبا ثمرش چیست شهریار
نیما نرفته گر سفر یوش می کنی
#شهریار
گه چرخ زنان همچون فلکم
گه بال زنان همچون ملکم
چرخم پی حق رقصم پی حق
من زان ویم نی مشترکم
مولانا
گه بال زنان همچون ملکم
چرخم پی حق رقصم پی حق
من زان ویم نی مشترکم
مولانا
Boeoon Sho Gham Ze Sineh
Ahmad Shamloo
برون شو ای غم از سینه
که لطفِ یار میآید
تو هم ای دل زِ من گُم شو
که آن دلدار میآید
#مولانا
#دیوان_شمس
#احمد_شاملو
که لطفِ یار میآید
تو هم ای دل زِ من گُم شو
که آن دلدار میآید
#مولانا
#دیوان_شمس
#احمد_شاملو
MoeiniKermanshahi_marofi.elahe.salimfarzan
moeinikermanshahi
بزم هنر
#شاعر:رحیم_معینی_کرمانشاهی
#آهنگ در دستگاه چهارگاه
#از سلیم_فرزان
#ارکستر گلها با تنظیم و رهبری #جواد_معروفی
#اجرای بانو الهه
#سال(۱۳۴۳) خورشیدی
#این اثر در برنامه (۴۳۸)
#گلهای_رنگارنگ اجرا شده است
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
#شاعر:رحیم_معینی_کرمانشاهی
#آهنگ در دستگاه چهارگاه
#از سلیم_فرزان
#ارکستر گلها با تنظیم و رهبری #جواد_معروفی
#اجرای بانو الهه
#سال(۱۳۴۳) خورشیدی
#این اثر در برنامه (۴۳۸)
#گلهای_رنگارنگ اجرا شده است
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
حاکم از بهلول پرسید
مجازات دزدی چیست
#بهلول گفت
اگر دزد سرقت را شغل خود کرده
باشد دست او قطع می شود
اما اگر بخاطر گرسنگی باشد
باید دست حاکم قطع گردد
مجازات دزدی چیست
#بهلول گفت
اگر دزد سرقت را شغل خود کرده
باشد دست او قطع می شود
اما اگر بخاطر گرسنگی باشد
باید دست حاکم قطع گردد
به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو!
بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو...
نگران این نباش که زندگیات زیر و رو شود، از کجا معلوم زیر زندگیات بهتر از رویش نباشد؟!
الیف_شافاک
بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو...
نگران این نباش که زندگیات زیر و رو شود، از کجا معلوم زیر زندگیات بهتر از رویش نباشد؟!
الیف_شافاک
مي روم ، اما نمي پرسم ز خويش
ره كجا؟ منزل كجا؟ مقصود چيست؟
بوسه مي بخشم ، ولي خود غافلم
كاين دل ديوانه ، را معبود كيست؟
آه ، آري ، اين منم ، اما چه سود
" او" كه در من بود ، ديگر نيست، نيست
مي خروشم زير لب ، ديوانه وار
"او" كه در من بود ، آخر كيست؟ كيست؟
#فروغ_فرخزاد
ره كجا؟ منزل كجا؟ مقصود چيست؟
بوسه مي بخشم ، ولي خود غافلم
كاين دل ديوانه ، را معبود كيست؟
آه ، آري ، اين منم ، اما چه سود
" او" كه در من بود ، ديگر نيست، نيست
مي خروشم زير لب ، ديوانه وار
"او" كه در من بود ، آخر كيست؟ كيست؟
#فروغ_فرخزاد
شور دیدارت اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب، اما نه
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل، یکدل شده با عشق، فقط می ترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
باش تا کار من و عقل به فردا بکشد
زخمی کینه ی من! این تو و این سینه ی من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد
#فاضل_نظری
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب، اما نه
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل، یکدل شده با عشق، فقط می ترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
باش تا کار من و عقل به فردا بکشد
زخمی کینه ی من! این تو و این سینه ی من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد
#فاضل_نظری