This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
در سفری بودم صحرا پربرف بود
و گبری را دیدم دامن در سرافگنده
و از صحرای برف میرفت و ارزن میپاشید ذالنون گفت: ای دهقان چه دانه میپاشی؟
گفت: مرغکان چینه نیابند دانه میپاشم
تا این تخم به برآید
و خدای بر من رحمت کند
#تذکرة_الاولیاء_عطار
در سفری بودم صحرا پربرف بود
و گبری را دیدم دامن در سرافگنده
و از صحرای برف میرفت و ارزن میپاشید ذالنون گفت: ای دهقان چه دانه میپاشی؟
گفت: مرغکان چینه نیابند دانه میپاشم
تا این تخم به برآید
و خدای بر من رحمت کند
#تذکرة_الاولیاء_عطار
مگذار شوخِ دیگر بندد کمر به قتلم
تا مبتذل نگردد مضمونِ بستهٔ تو!
#تأثیر_تبریزی
#تابلوی_نقاشی: جودیت
اثر: Jules Joseph Lefebvre
تا مبتذل نگردد مضمونِ بستهٔ تو!
#تأثیر_تبریزی
#تابلوی_نقاشی: جودیت
اثر: Jules Joseph Lefebvre
آنچه در حسن تو هست،ادراک صورت بین کجاست
گرد بازارش تواند گشت.تا داند که چیست
می کند قیمت به صد جان بوسه لعل لبش
هر که این کالا شناسد این بهت داند که چیست
چون نسیمی هر که شد دیوانه حسن رخش
حلقه زنجیر آن زلف دوتا داند که چیست
عماد الدین نسیمی
گرد بازارش تواند گشت.تا داند که چیست
می کند قیمت به صد جان بوسه لعل لبش
هر که این کالا شناسد این بهت داند که چیست
چون نسیمی هر که شد دیوانه حسن رخش
حلقه زنجیر آن زلف دوتا داند که چیست
عماد الدین نسیمی
در عالم توحید چه پستی و چه بالا
در راه حقیقت چه مسلمان و چه ترسا
در کشور صورت سخن از ما و منی نه
در ملک معانی نبود بحث من و ما
عمادالدین نسیمی
در راه حقیقت چه مسلمان و چه ترسا
در کشور صورت سخن از ما و منی نه
در ملک معانی نبود بحث من و ما
عمادالدین نسیمی
در نقش صفت نام و نشانی نتوان یافت
آنجا که کند شعشعه نور تجلا
ذرات جهان را همه در رقص بیابی
آن دم که شود پرتو خورشید هویدا
عماد الدین نسیمی
آنجا که کند شعشعه نور تجلا
ذرات جهان را همه در رقص بیابی
آن دم که شود پرتو خورشید هویدا
عماد الدین نسیمی
هر که جان در عشقِ جانان می دهد
عشقِ جانان کشته را جان می دهد
می فراوان است و ساقی بس کریم
می به سر مستان فراوان می دهد
شاهد ما بس لطیف و نازک است
بوسه بر روی حریفان می دهد
آبرو گر قطره ای پیشش بریم
در عوض دریای عمان می دهد
جود او بخشید عالم را وجود
لطف او پیوسته احسان می دهد
#شاہ_نعمت_الله_ولی
عشقِ جانان کشته را جان می دهد
می فراوان است و ساقی بس کریم
می به سر مستان فراوان می دهد
شاهد ما بس لطیف و نازک است
بوسه بر روی حریفان می دهد
آبرو گر قطره ای پیشش بریم
در عوض دریای عمان می دهد
جود او بخشید عالم را وجود
لطف او پیوسته احسان می دهد
#شاہ_نعمت_الله_ولی
کنج عافیت
@AvayeMehregan
اجرای خصوصی کنج عافیت
# آواز: محمد رضا شجریان
# ویلن: حبیب اله بدیعی
# مایه: بیات ترک
بیار باده که عمریست تا من از سر امن
به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم
#حافظ
# آواز: محمد رضا شجریان
# ویلن: حبیب اله بدیعی
# مایه: بیات ترک
بیار باده که عمریست تا من از سر امن
به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم
#حافظ
دولت عشق
@AvayeMehregan
دولت عشق
# آواز:محمدرضاشجریان
# آهنگ:حسن یوسف زمانی
# شعر :حافظ
# آواز:محمدرضاشجریان
# آهنگ:حسن یوسف زمانی
# شعر :حافظ
تصنیف هزار دستان
@Avayemehregan
هزار دستان
# آواز :محمد رضا شجریان
# شعر : محمدعلی جاهد
# گروه سماعی
# آواز :محمد رضا شجریان
# شعر : محمدعلی جاهد
# گروه سماعی
شمع من با دگرانانجمن آراسته ای
تا مرا سوز دل افزوده و جانکاسته ای
آتشین سوز دلمچوننگدازد چونشمع
که به کام دگران انجمن آراسته ای
فتنه ننشسته در ایام تو از نو برخاست
نه عجب از تو که خود فتنه ی نوخاسته ای
عذر رسوایی خود خواهم اگر بار دهی
گرچه صد بار توخود عذر مرا خواسته ای
ماه منآنچه بر اندام تو ناموزون است
پیرهن پاره ی مهری است که پیراسته ای
بلبل شیفته ی غنچه ی خندان توام
ای که در باغ ادب گلبن نوخاسته ای
استاد شهریار
تا مرا سوز دل افزوده و جانکاسته ای
آتشین سوز دلمچوننگدازد چونشمع
که به کام دگران انجمن آراسته ای
فتنه ننشسته در ایام تو از نو برخاست
نه عجب از تو که خود فتنه ی نوخاسته ای
عذر رسوایی خود خواهم اگر بار دهی
گرچه صد بار توخود عذر مرا خواسته ای
ماه منآنچه بر اندام تو ناموزون است
پیرهن پاره ی مهری است که پیراسته ای
بلبل شیفته ی غنچه ی خندان توام
ای که در باغ ادب گلبن نوخاسته ای
استاد شهریار
نقل است که زمستانی بود در بازار نیشابور می رفت. غلامی دید با پیراهن تنها که از سرما میلرزید. گفت چرا با خواجه نگویی که از برای تو جبّه ای سازد.
گفت: چه گویم؟
او خود میداند و میبیند.
عبدالله را وقت خوش شد. نعره ای بزد و بیهوش بیفتاد. پس گفت: طریقت از این غلام آموزید.
#تذکره الاولیاء
#ذکر شیخ عبدالله مبارک
گفت: چه گویم؟
او خود میداند و میبیند.
عبدالله را وقت خوش شد. نعره ای بزد و بیهوش بیفتاد. پس گفت: طریقت از این غلام آموزید.
#تذکره الاولیاء
#ذکر شیخ عبدالله مبارک
#جوانمردا
تا قعر نفسِ کافر، راه دراز است،
و از صد هزار سالک یکی آنجا نرسد،
وبه کفر ثالث که در نهاد آدمی تعبیه است بینا نگردد.
اول کفر علم بود ، سپس کفر عمل بود ، سپس کفر ثالث رو بنماید، و اینجا هر کس را راه نیست، و چندین هزار واصلان در این مقام کشته و افتاده اند و از اینجا راه بدر نبرده اند.!
پنداری که اطلاع بر عیوب نفس کافر کار هر کسی است ؟
هیهات!"جز اهل عنایت را این اطلاع مبذول نیست".
#حضرت عین القضات همدانی
تا قعر نفسِ کافر، راه دراز است،
و از صد هزار سالک یکی آنجا نرسد،
وبه کفر ثالث که در نهاد آدمی تعبیه است بینا نگردد.
اول کفر علم بود ، سپس کفر عمل بود ، سپس کفر ثالث رو بنماید، و اینجا هر کس را راه نیست، و چندین هزار واصلان در این مقام کشته و افتاده اند و از اینجا راه بدر نبرده اند.!
پنداری که اطلاع بر عیوب نفس کافر کار هر کسی است ؟
هیهات!"جز اهل عنایت را این اطلاع مبذول نیست".
#حضرت عین القضات همدانی
چاهِ مُظلِم گشت، ظلمِ ظالمان
این چنین گفتند جمله عالمان
ستمِ ستمکاران، چاهی بس تاریک است، و همهٔ خردمندان جهان همین مطلب را گفته اند.
هر که ظالمتر، چَهَش با هول تر
عدل فرموده ست: بَتََّر را بتر
زیرا واقعیت اینست که هرکس ستمکارتر باشد، چاهش هولناکتر است. اصولاً عدالت الهی چنین اقتضا کرده است که هر عملی را جوابی است متناسب با آن. پس هر عملی که بدي بیشتری داشته باشد، جزای آن نیز همانطور است.
ای که تو از ظلم، چاهی می کَنی
از برای خویش، دامی می کَنی
ای کسی که از روی ستم، چاهی برای دیگران حفر می کنی، بدان که با این کار، دامی برای خود فراهم ساخته ای.پس حضرت مولانا ظالمان و ستمگران را به کسانی تشبیه میکند که با رفتارِ بیدادگرانهٔ خود گویی برای دیگران چاه میکنند اما غافل هستند که سرانجام آن چاه مانند دامی خودِ چاهکن را در آن خواهد افکند. در حقیقت ظلم به دیگران همانند دامی است که ظالم را به سوی چاهِ سرنگونی سوق خواهد داد. به تعبیرِ مولانا، بدخواهی و ستم بر دیگران در نهایت به خودِ شخصِ بدخواه و ستمگر برخواهد گشت و او را نابود خواهد کرد. جلالالدین ستمگران را چنین پند میدهد که به فکرِ عاقبتِ عملِ ستمگرانهٔ خود باشند و دست از ظلم و تعدی بر دیگران بردارند.
#مثنوی معنوی حضرت مولانا
این چنین گفتند جمله عالمان
ستمِ ستمکاران، چاهی بس تاریک است، و همهٔ خردمندان جهان همین مطلب را گفته اند.
هر که ظالمتر، چَهَش با هول تر
عدل فرموده ست: بَتََّر را بتر
زیرا واقعیت اینست که هرکس ستمکارتر باشد، چاهش هولناکتر است. اصولاً عدالت الهی چنین اقتضا کرده است که هر عملی را جوابی است متناسب با آن. پس هر عملی که بدي بیشتری داشته باشد، جزای آن نیز همانطور است.
ای که تو از ظلم، چاهی می کَنی
از برای خویش، دامی می کَنی
ای کسی که از روی ستم، چاهی برای دیگران حفر می کنی، بدان که با این کار، دامی برای خود فراهم ساخته ای.پس حضرت مولانا ظالمان و ستمگران را به کسانی تشبیه میکند که با رفتارِ بیدادگرانهٔ خود گویی برای دیگران چاه میکنند اما غافل هستند که سرانجام آن چاه مانند دامی خودِ چاهکن را در آن خواهد افکند. در حقیقت ظلم به دیگران همانند دامی است که ظالم را به سوی چاهِ سرنگونی سوق خواهد داد. به تعبیرِ مولانا، بدخواهی و ستم بر دیگران در نهایت به خودِ شخصِ بدخواه و ستمگر برخواهد گشت و او را نابود خواهد کرد. جلالالدین ستمگران را چنین پند میدهد که به فکرِ عاقبتِ عملِ ستمگرانهٔ خود باشند و دست از ظلم و تعدی بر دیگران بردارند.
#مثنوی معنوی حضرت مولانا
هر شب دل پرخونم بر خاک درت افتد
باشد که چو روز آید بر وی گذرت افتد
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز
آنکس که به امیدی بر خاک درت افتد
آیم به درت افتم ، تا جور کنی کمتر
از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد
من خاک شوم ، جانا ! در رهگذرت افتم
آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد
کم نال عراقی ! زانْک این قصهی درد تو
گر شرح دهی عمری ، هم مختصرت افتد ...
#عراقی
باشد که چو روز آید بر وی گذرت افتد
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز
آنکس که به امیدی بر خاک درت افتد
آیم به درت افتم ، تا جور کنی کمتر
از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد
من خاک شوم ، جانا ! در رهگذرت افتم
آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد
کم نال عراقی ! زانْک این قصهی درد تو
گر شرح دهی عمری ، هم مختصرت افتد ...
#عراقی
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
حافظ چه مینهی دل تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی
#حافظ
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
حافظ چه مینهی دل تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی
#حافظ