نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم
چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را
به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت
چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را
#شهریار
چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را
به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت
چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را
#شهریار
چند باشم در امید و بیم وصل و هجر تو
دل مبر یا جان ببر ای دلنواز جان گداز
در فراق خود مسوزانم بده کامم ز وصل
رحم کن بر زاریم جز تو ندارم چاره ساز
#فیض_کاشانی
دل مبر یا جان ببر ای دلنواز جان گداز
در فراق خود مسوزانم بده کامم ز وصل
رحم کن بر زاریم جز تو ندارم چاره ساز
#فیض_کاشانی
ﺩﻭﺩ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺁﻣﺪ، ﺩﺍﺩﯼ ﺑﺪﻩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺑﺮْ ﺭُﺧَﻢ ﭼﻪ ﺑﻨﺪﯼ؟ ﺑﮕﺸﺎﯼْ ﻣﺸﮑﻠﻢ ﺭﺍ
ﭘﺎﯾَﻢ ﺑﻪ ﮔِﻞ ﻓﺮﻭﺷﺪ، ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺳَﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ؟
ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺰﻥ ﺑﺮﺁﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﯼِ ﺩﺭ ﮔِﻠﻢ ﺭﺍ ...
#اوحدی_مراغه_ای
ﺩﺭ ﺑﺮْ ﺭُﺧَﻢ ﭼﻪ ﺑﻨﺪﯼ؟ ﺑﮕﺸﺎﯼْ ﻣﺸﮑﻠﻢ ﺭﺍ
ﭘﺎﯾَﻢ ﺑﻪ ﮔِﻞ ﻓﺮﻭﺷﺪ، ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺳَﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ؟
ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺰﻥ ﺑﺮﺁﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﯼِ ﺩﺭ ﮔِﻠﻢ ﺭﺍ ...
#اوحدی_مراغه_ای
مجموع جهان عاشق یک پارهٔ من
چارهگر و چارهساز بیچارهٔ من
خورشید و فلک غلام سیارهٔ من
نظارهگر دو کون نظارهٔ من
#مولانای_جان
چارهگر و چارهساز بیچارهٔ من
خورشید و فلک غلام سیارهٔ من
نظارهگر دو کون نظارهٔ من
#مولانای_جان
تا توباشی ای مرده وطن
پس ز لیلی دور ماند جان من
#مثنوی_مولانا
📘ای مرده وطن یعنی ای جسمی که شیفته دنیایی وآن را ماوی ومسکن خود ساخته ای تا وقتی که تو با من همراه باشی روح من از لیلی حقیقت وکمال دور خواهد ماند.
تاوقتی که آدمی اسیر جسم وشهوات باشد از حقیقت دور می ماند
پس ز لیلی دور ماند جان من
#مثنوی_مولانا
📘ای مرده وطن یعنی ای جسمی که شیفته دنیایی وآن را ماوی ومسکن خود ساخته ای تا وقتی که تو با من همراه باشی روح من از لیلی حقیقت وکمال دور خواهد ماند.
تاوقتی که آدمی اسیر جسم وشهوات باشد از حقیقت دور می ماند
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم،
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم،
خیزیم و دمی زنیم پیش از دمِ صبح،
کاین صبح بسی دمد که ما دَم نزنیم!
#خیام
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم،
خیزیم و دمی زنیم پیش از دمِ صبح،
کاین صبح بسی دمد که ما دَم نزنیم!
#خیام
جوانمردا
تا قعر نفسِ کافر، راه دراز است،
و از صد هزار سالک یکی آنجا نرسد،
وبه کفر ثالث که در نهاد آدمی تعبیه است بینا نگردد.
اول کفر علم بود ، سپس کفر عمل بود ، سپس کفر ثالث رو بنماید، و اینجا هر کس را راه نیست، و چندین هزار واصلان در این مقام کشته و افتاده اند و از اینجا راه بدر نبرده اند.!
پنداری که اطلاع بر عیوب نفس کافر کار هر کسی است ؟
هیهات!"جز اهل عنایت را این اطلاع مبذول نیست".
حضرت عین القضات همدانی
تا قعر نفسِ کافر، راه دراز است،
و از صد هزار سالک یکی آنجا نرسد،
وبه کفر ثالث که در نهاد آدمی تعبیه است بینا نگردد.
اول کفر علم بود ، سپس کفر عمل بود ، سپس کفر ثالث رو بنماید، و اینجا هر کس را راه نیست، و چندین هزار واصلان در این مقام کشته و افتاده اند و از اینجا راه بدر نبرده اند.!
پنداری که اطلاع بر عیوب نفس کافر کار هر کسی است ؟
هیهات!"جز اهل عنایت را این اطلاع مبذول نیست".
حضرت عین القضات همدانی
.
چاهِ مُظلِم گشت، ظلمِ ظالمان
این چنین گفتند جمله عالمان
ستمِ ستمکاران، چاهی بس تاریک است، و همهٔ خردمندان جهان همین مطلب را گفته اند.
هر که ظالمتر، چَهَش با هول تر
عدل فرموده ست: بَتََّر را بتر
زیرا واقعیت اینست که هرکس ستمکارتر باشد، چاهش هولناکتر است. اصولاً عدالت الهی چنین اقتضا کرده است که هر عملی را جوابی است متناسب با آن. پس هر عملی که بدي بیشتری داشته باشد، جزای آن نیز همانطور است.
ای که تو از ظلم، چاهی می کَنی
از برای خویش، دامی می کَنی
ای کسی که از روی ستم، چاهی برای دیگران حفر می کنی، بدان که با این کار، دامی برای خود فراهم ساخته ای.پس حضرت مولانا ظالمان و ستمگران را به کسانی تشبیه میکند که با رفتارِ بیدادگرانهٔ خود گویی برای دیگران چاه میکنند اما غافل هستند که سرانجام آن چاه مانند دامی خودِ چاهکن را در آن خواهد افکند. در حقیقت ظلم به دیگران همانند دامی است که ظالم را به سوی چاهِ سرنگونی سوق خواهد داد. به تعبیرِ مولانا، بدخواهی و ستم بر دیگران در نهایت به خودِ شخصِ بدخواه و ستمگر برخواهد گشت و او را نابود خواهد کرد. جلالالدین ستمگران را چنین پند میدهد که به فکرِ عاقبتِ عملِ ستمگرانهٔ خود باشند و دست از ظلم و تعدی بر دیگران بردارند.
📚مثنوی معنوی حضرت مولانا
چاهِ مُظلِم گشت، ظلمِ ظالمان
این چنین گفتند جمله عالمان
ستمِ ستمکاران، چاهی بس تاریک است، و همهٔ خردمندان جهان همین مطلب را گفته اند.
هر که ظالمتر، چَهَش با هول تر
عدل فرموده ست: بَتََّر را بتر
زیرا واقعیت اینست که هرکس ستمکارتر باشد، چاهش هولناکتر است. اصولاً عدالت الهی چنین اقتضا کرده است که هر عملی را جوابی است متناسب با آن. پس هر عملی که بدي بیشتری داشته باشد، جزای آن نیز همانطور است.
ای که تو از ظلم، چاهی می کَنی
از برای خویش، دامی می کَنی
ای کسی که از روی ستم، چاهی برای دیگران حفر می کنی، بدان که با این کار، دامی برای خود فراهم ساخته ای.پس حضرت مولانا ظالمان و ستمگران را به کسانی تشبیه میکند که با رفتارِ بیدادگرانهٔ خود گویی برای دیگران چاه میکنند اما غافل هستند که سرانجام آن چاه مانند دامی خودِ چاهکن را در آن خواهد افکند. در حقیقت ظلم به دیگران همانند دامی است که ظالم را به سوی چاهِ سرنگونی سوق خواهد داد. به تعبیرِ مولانا، بدخواهی و ستم بر دیگران در نهایت به خودِ شخصِ بدخواه و ستمگر برخواهد گشت و او را نابود خواهد کرد. جلالالدین ستمگران را چنین پند میدهد که به فکرِ عاقبتِ عملِ ستمگرانهٔ خود باشند و دست از ظلم و تعدی بر دیگران بردارند.
📚مثنوی معنوی حضرت مولانا
کشم آهی که گردون پر شرر شی
دل دیوانهام دیوانهتر شی
بترس از برق آه سوته دیلان
که آه سوته دیلان کارگر شی
#باباطاهر
دل دیوانهام دیوانهتر شی
بترس از برق آه سوته دیلان
که آه سوته دیلان کارگر شی
#باباطاهر
شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود
زانک شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود
شاه ما از پرده برجان چو خود را جلوه کرد
جان ما بیخویش شد زیرا که شه بیخویش بود
#مولانای_جان
زانک شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود
شاه ما از پرده برجان چو خود را جلوه کرد
جان ما بیخویش شد زیرا که شه بیخویش بود
#مولانای_جان
شاه ما از جان ما هم دور و هم نزدیک بود
جان ما با شاه ما نزدیک و دوراندیش بود
صاف او بیدرد بود و راحتش بیدرد بود
گلشن بیخار بود و نوش او بینیش بود
#مولانای_جان
جان ما با شاه ما نزدیک و دوراندیش بود
صاف او بیدرد بود و راحتش بیدرد بود
گلشن بیخار بود و نوش او بینیش بود
#مولانای_جان
#شیخ_عطار_نیشابوری
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود
خلوتی میبایدم با تو زهی کار کمال
ذرهای همخلوت خورشید عالم کی شود
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود
خلوتی میبایدم با تو زهی کار کمال
ذرهای همخلوت خورشید عالم کی شود
الا ای باغبان این سرو بنشان
و گر صاحب دلی آن سرو برکن
جهان روشن به ماه و آفتاب است
جهان ما به دیدار تو روشن
#حضرت_سعدی
و گر صاحب دلی آن سرو برکن
جهان روشن به ماه و آفتاب است
جهان ما به دیدار تو روشن
#حضرت_سعدی