معرفی عارفان
1.25K subscribers
34K photos
12.3K videos
3.21K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
فقیر است او فقیر است او فقیر ابن الفقیر است او
خبیر است او خبیر است او خبیر ابن الخبیر است او
لطیف است او لطیف است او لطیف ابن اللطیف است او
امیر است او امیر است او امیر ملک گیر است او

پناه است او پناه است او پناه هر گناه است او
چراغ است او چراغ است او چراغ بی‌نظیر است او

سکون است او سکون است او سکون هر جنون است او
جهان است او جهان است او جهان شهد و شیر است او

چو گفتی سر خود با او بگفتی با همه عالم
وگر پنهان کنی می‌دان که دانای ضمیر است او

وگر ردت کنند این‌ها بنگذارد تو را تنها
درآ در ظل این دولت که شاه ناگریز است او

به سوی خرمن او رو که سرسبزت کند ای جان
به زیر دامن او رو که دفع تیغ و تیر است او

هر آنچ او بفرماید سمعنا و اطعنا گو
ز هر چیزی که می‌ترسی مجیر است او مجیر است او

اگر کفر و گنه باشد وگر دیو سیه باشد
چو زد بر آفتاب او یکی بدر منیر است او

سخن با عشق می‌گویم سبق از عشق می‌گیرم
به پیش او کشم جان را که بس اندک پذیر است او

بتی دارد در این پرده بتی زیبا ولی مرده
مکش اندر برش چندین که سرد و زمهریر است او

دو دست و پا حنی کرده دو صد مکر و مری کرده
جوان پیداست در چادر ولیکن سخت پیر است او

اگر او شیر نر بودی غذای او جگر بودی
ولیکن یوز را ماند که جویای پنیر است او

ندارد فر سلطانی نشاید هم به دربانی
که اندر عشق تتماجی برهنه همچو سیر است او

اگر در تیر او باشی دوتا همچون کمان گردی
از او شیری کجا آید ز خرگوشی اسیر است او

دلم جوشید و می‌خواهد که صد چشمه روان گردد
ببست او راه آب من به ره بستن نکیر است او

#دیوان_شمس
صورتگر نقاش
@AvayeMehregan
صورتگر نقاش

• آواز :محمدرضا شجریان
• آهنگ :مجید درخشانی
• شعر :مولانا
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست

بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست
بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است
بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست
جواب داد که من نیز صاحب هنرم
درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست
میان آتشم و هیچگه نمیسوزم
هماره بر سرم از جور آسمان شرریست
علامت خطر است این قبای خون آلود
هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست
بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد
بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست
خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست
از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت
که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست
یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه
ز خوب و ز شب چه منظور، هر که را نظریست
نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست، به هر سبزه و گلش گذریست
میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست
تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست
ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست
هنر نمای نبودم بدین هنرمندی
سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست
گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست
تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی
هنوز آنچه تو را مینماید آستریست
از آن، دراز نکردم سخن درین معنی
که کار زندگی لاله کار مختصریست
خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت
که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست
کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید
اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست

پروین اعتصامی
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم

سوی رندان قلندر به ره آورد سفر
دلق بسطامی و سجاده طامات بریم

تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم
همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم

کوس ناموس تو بر کنگره عرش زنیم
علم عشق تو بر بام سماوات بریم

خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا
همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم

ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد
از گلستانش به زندان مکافات بریم

شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش
گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم

فتنه می‌بارد از این سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم

در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم

حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم

#حضرت_حافظ
نمی‌دانم چه بد کردم، که نیکم زار می‌داری؟
تنم رنجور می‌خواهی، دلم بیمار می‌داری

نهی بر جان من منت که: خواهم داشت تیمارت
دلم خون شد ز تیمارت، نکو تیمار می‌داری!


فخرالدین_عراقی
💚توکل از ماده «وکالة» به معنای سپردن کارها به خدا و اعتماد قلبی بر لطف او. توکل یعنی انسان در پیمودن راه حق به خود تزلزل راه ندهد.

🤍 توکل این است که انسان خدا را تکیه گاه مطمئن خود قرار دهد خدایی که از تمام نیازهای او آگاه و مهربان است.حضرت محمد از جبرئیل درباره توکل سوال کرد، جبرئیل در جواب گفت:

🤍(توکل) آگاهی به این که مخلوق، زیان و نفعی نمی رساند و چیزی نمی بخشد و مانع چیزی نمی شود و نیز توکل در مأیوس گشتن از خلق است.پس آنگاه که بنده به چنین معرفتی رسید، برای غیر خدا کار نمی کند و به غیر او امید نمی بندد و از غیر او نمی ترسد و طمع به غیر خداوند ندارد این معنای توکل بر خداوند است.


💚وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ


🤍ﻭ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻧﻜﻨﻴﻢ؟ ﻣﮕﺮ ﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ‌ﻫﺎی ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ‌ﻣﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟! ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ آزارها ها در راه خدا ﺻﺒﺮ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻴﻢ. ﺍﻫﻞ ﺗﻮﻛﻞ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﻨﺪ.(١٢)

سوره ابراهیم 🍃



آرامش_با_قرآن
اسرار‌الهی‌آرامش 🦋
•✾•🌿🌺🌿•✾
تو هرگز نمی‌توانی به کسی بگویی، از دوست داشتن یک نفر خودداری کند، یا کسی را به اجبار دوست داشته باشد!
دوست داشتن مقوله‌ی عجیبی ست. با چیزهای دیگر خیلی فرق دارد... .

📕کتاب: سرگذشت ندیمه
👤#مارگارت_آتوود
از همان اول دقیقا می‌دانستم که این هوا و هوس نیست. از همین هم ترسیدم. می‌دانستم که احساسم نسبت به تو حقیقی است. تو حقیقت من بودی و هیچ کاریش نمی‌توانستم بکنم...

📕کتاب: شوخی
👤#میلان_کوندرا
چشم مست
@AvayeMehregan
چشم مست

• آواز : محمدرضا شجریان
• سه تار: محمد رضا لطفی
• نی : عبدالنقی افشارنیا
• تنبک : همایون شجریان

آواز استادجان شجریان💠
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

ساز و آواز ابوعطا

• آواز : محمدرضا شجریان
• اجرای کنسرت مراکش، سال ۱۳۸۱


آواز استادجان شجریان💠
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای زنده تصنیف بسیار زیبا و خاطره انگیز

#در_هوای_تو ( یارا یارا گاهی .. )

توسط : استاد #علیرضا_افتخاری

با همراهی ارکستر ملی ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا زیباست و مخلوقاتش هم زیبایی رو دوست دارن😍
‌‌‌
سخن گفتن اعضای بدن در قیامت

 در قیامت همه اعضای آدمی یک یک جدا جدا، از دست و پای غیره سخن گویند. فلسفیان این را تأویل می کنند که دست سخن چون گوید؟ مگر بر دست علامتی و نشانی پیدا شود که آن بجای سخن باشد. همچنانکه ریشی یا دنبلی (دملی) بر دست برآید، توان گفتن که دست سخن می گوید و خبر می دهد که گرمی خورده ام که دستم چنین شده، یا دست مجروح باشد یا سیاه گشته باشد، گویند که دست سخن می گوید، خبر می دهد که بر من کارد رسیده است، یا خود را بر دیگ سیاه مالیده ام. سخن گفتن دست و باقی اعضا باین طریق باشد.

 سنییان  گویند که حاشا و کلا (ابدا، بهیچ وجه)، بلکه این دست و پا محسوس سخن گویند، چنانکه زبان می گوید. در روز قیامت آدمی منکر میشود که من نه دزدیده ام، دست گوید آری دزدیدی من ستدم بزبان فصیح. آن شخص رو به دست و پا کند که: تو سخن گوی نبودی، سخن چون می گویی؟

گوید که: أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ (خدایی که همۀ موجودات را به نطق آورد - فضلت – 21). مرا آنکس در سخن آورد که همه چیز ها رادر سخن آورد، و در ودیوار و سنگ و کلوخ را در سخن می آورد. آن خالقی که آن همه را نطق می بخشد، مرا نیز در نطق آورد. چنانکه زبان ترا در نطق آورد. زبان تو، گوشت پاره دست، گوشت پارۀ سخن، گوشت پارۀ زبان، چه معقول است؟ از آنکه بسیار دیدی ترا محال نمی نماید. واگرنه نزد حق زبان بهانه است، چون فرمودش که سخن گو، سخن گفت . بهر چه بفرماید و حکم کند سخن گوید.  

 فیه ما فیه
-هیچ وقت عاشق بوده‌ای ستّار؟
+عاشق زیاد دیده‌ام.
-راه و طریقش چه جور است عشق؟
+من که نرفته‌ام برادر!
-آن‌ها که رفته‌اند چی؟ آن‌ها چی می‌گویند؟
+آن‌ها که تا به آخر رفته‌اند وانگشته‌اند تا چیزی بتوانند بگویند!

📕کتاب : کلیدر
👤محمود_دولت_آبادی
حسادت احساس وحشتناکی است. به هیچ یک از رنج ها شبیه نیست، زیرا در آن هیچ گونه شادی یا حتی غم واقعی وجود ندارد. فقط رنج می دهد و بس. نفرت انگیز است.

جورج_اورول
تو وجود هر آدمی رگه‌هایی از دگرآزاری و سادیسم وجود داره... و می‌دونی چه وقت این حس بیدار میشه؟ وقتی می‌فهمی یه نفر وابسته‌ات شده!

📕کتاب: ماه تلخ
👤رومن_پولانسکی
زیوَر به خود مَبند که زیبا ببینمت
با دیگران مباش که تنها ببینمت

در این بهارِ تازه که گُلها شکُفته اند
لبخندِ عشق زن ! که شکوفا ببینمت

یک جام نوش کردی و مُشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت

مَنْشین گران و جامه سبک ساز و رقص کن
رقصی چنان ... که آفتِ دلها ببینمت

بگذشت در فراقِ تو شبهای بی شمار
هر شب در این امید که فردا ببینمت

ای ایستاده در پس ِاین پرده ی غُبار !
نزدیکتر بیا که هویدا ببینمت

#مفتون_امینی
دیدۀ عقل از ادراک حقیقت عشق محجوب است عقل را قوت دید نور عشق نباشـد زیـراکـه عشـق در مرتبۀ ماوراء عقل است و خود در طوری دیگر عقل را قوت ادراک او نتواند بود عشق دریسـت در صـدف جـان نهان و جان در دریای قضا غوص کرده، عقل بر ساحل دریای قضا متوقف میشود و از خوف نهنگـان بلا قدم پیش نتواند نهاد. ای درویش، عقل استاد مکتب معاش و معاد است اگر قدم درین مکتب نهد اطفال این مکتـب بآموختن ابجد عشق در کارش آرند.


عین القضات همدانی
عشق را به قبله معين حاجت نیست تا عشق بوَد؛ و بدان كه انّ الله جميل و يحب الجمال.
عاشق آن جمال بايد بود نه عاشق محبوبش ؛ و این سرّى بزرگ است.
عشق درحقيقت بناى قدسى است و عين پاكى و طهارت.
از عوارض و علل دور و از نصيب پاك؛ زيرا كه بدايت او اين است كه يحبهم و اندرو البته خود امكان علت و نصيب نيست و اگر از معنى علت و نصيب نشانى بود، آن را از بيرون كار است و لشكرى و عارضى و عاريتى است.

شیخ احمد غزالی
و گفت: علامت انس آن است که به خلقت انس ندهند. انس با نفس خویشت دهند تا با خلقت وحشت دهند، پس با نفس خویشت انس دهند.
و گفت: مفتاح عبادت فکرت است و نشان رسیدن مخالفت نفس و هواست، و مخالفت آن ترک آرزوهاست. هرکه مداومت کند بر فکرت به دل، عالم غیب ببیند به روح.
و گفت: رضا شادبودن دل است در تلخی قضا.
و گفت: رضا ترک اختیار است پیش از قضا، و تلخی نیافتن است بعد از قضا، و جوش زدن دوستی است در عین بلا.
گفتند: کیست داننده تر به نفس خویش؟
گفت: آنکه راضی است بدانچه قسمت کرده اند.

ذکر ذالنون مصری
خداوند سبحان و تعالی بی نقص و كامل است ، چون حکمت امور او را شناختی
و پی به عظمت و کامل بودن و معرفت مشیت او بردی
دوست داشتنش بطور غیر ارادی در نهان تو  محقق گردد.
رافت به انسان فانی و دوست داشتن او بعنوان مخلوق خداوند سبحان و تعالی را نیز نباید از نظر دور داشت.
فراموش نكن كه انسان هر چيزی را تا آن حد كه دوستش دارد باید بشناسد عیوب و درستی هایش را.
پس تا ديگری را حقيقتا نشناسی دل به دوستی او مبند
و تا آفريده را به خاطر آفريدگار دوست نداشته باشی نتوانی بطور حقیقی او را مورد رافت قرار دهی.
رافت را به همه نثار کن
اما دوست داشتنت را تحت میزان شناخت قرار ده.

شمس_تبریزی