آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟
آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟
سیمین و تابناک بود روی مه ولی
سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا؟
دارد لبی که مستی جاوید میدهد
مینای می کجا و لب نوش او کجا؟
خفتم بیاد یار در آغوش گل ولی
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟
بی سوز عشق ساز سخن چون کند رهی؟
بانگ طرب کجا لب خاموش او کجا؟
#رهی_معیری
آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟
سیمین و تابناک بود روی مه ولی
سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا؟
دارد لبی که مستی جاوید میدهد
مینای می کجا و لب نوش او کجا؟
خفتم بیاد یار در آغوش گل ولی
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟
بی سوز عشق ساز سخن چون کند رهی؟
بانگ طرب کجا لب خاموش او کجا؟
#رهی_معیری
داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا
آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا
در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی
در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
«رهی معیری»
آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا
در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی
در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
«رهی معیری»
در جام فلک باده بی دردسری نیست
تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم
در دامن این بحر فروزان گوهری نست
چون موج به امید که آغوش گشاییم؟
«رهی معیری»
تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم
در دامن این بحر فروزان گوهری نست
چون موج به امید که آغوش گشاییم؟
«رهی معیری»
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست
شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
آی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست
ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام
برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاست
ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست
✏ «شهریار»
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست
شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
آی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست
ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام
برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاست
ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست
✏ «شهریار»
از می عشق نیستی هر که خروش میزند
عشق تو عقل و جانش را خانه فروش میزند
عاشق عشق تو شدم از دل و جان که عشق تو
پرده نهفته میدرد زخم خموش میزند
#عطار
عشق تو عقل و جانش را خانه فروش میزند
عاشق عشق تو شدم از دل و جان که عشق تو
پرده نهفته میدرد زخم خموش میزند
#عطار
من آینهٔ طلعت معشوق وجودم
از عکس رخش مظهر انوار شهودم
ابلیس نشد ساجد و مردود ابد شد
آن دم که ملائک همه کردند سجودم
تا کس نبرد ره به شناسایی ذاتم
گه مؤمن و گه کافر و گه گبر و یهودم
#شیخ_بهائی
از عکس رخش مظهر انوار شهودم
ابلیس نشد ساجد و مردود ابد شد
آن دم که ملائک همه کردند سجودم
تا کس نبرد ره به شناسایی ذاتم
گه مؤمن و گه کافر و گه گبر و یهودم
#شیخ_بهائی
هر عاشقی را که نظر بر رخنه افتد چون از رخنه بیرون شود به عهد عشق و موعد وصل و مقصد صدق زود رسد
عین القضات همدانی
عین القضات همدانی
نزد عاشقان بهشت را حظی نیست،که اهالی عشق،به خاطر عشق خویش از بهشت،در حجاب اند
سلطان بایزید بسطامی
سلطان بایزید بسطامی
گر کار تو نیکست به تدبیر تو نیست
ور نیز بدست هم ز تقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد جهان به تقدیر تو نیست
#ابوسعیدابوالخیر
ور نیز بدست هم ز تقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد جهان به تقدیر تو نیست
#ابوسعیدابوالخیر
1. نهانی از نظر ای بینظیر از بس عیانستی
2. عیان شد سرّ این معنیکه میگفتم نهانستی
3. گهیگویم عیانستیگهی گویم نهانستی
4. نه اینستی نه آنستی هم اینستی هم آنستی
5. به نزد آن کت از عین عیان بیند نهانستی
6. به پیش آن کت از چشم نهان جوید عیانستی
7. یقین هرچند میجوید گمان هرچند میپوید
8. نه محصور یقینستی نه مغلوب گمانستی
9. بیانی راکه کس واقف نباشد نکتهپردازی
10. زبانی را که کس دانا نباشد ترجمانستی
11. به چشم حق نگر گر ژرف بیند مرد دانشور
12. تو در هر قطرهیی پنهان چو بحر بیکرانستی
....
#قاآنی
2. عیان شد سرّ این معنیکه میگفتم نهانستی
3. گهیگویم عیانستیگهی گویم نهانستی
4. نه اینستی نه آنستی هم اینستی هم آنستی
5. به نزد آن کت از عین عیان بیند نهانستی
6. به پیش آن کت از چشم نهان جوید عیانستی
7. یقین هرچند میجوید گمان هرچند میپوید
8. نه محصور یقینستی نه مغلوب گمانستی
9. بیانی راکه کس واقف نباشد نکتهپردازی
10. زبانی را که کس دانا نباشد ترجمانستی
11. به چشم حق نگر گر ژرف بیند مرد دانشور
12. تو در هر قطرهیی پنهان چو بحر بیکرانستی
....
#قاآنی
بادِ رحمتِ عشقِ لایزالی؛
دل را در ولایت های خود می گرداند
تا جایی ساکن شود و سکون یابد
و قلب خود متقلّبست است
یعنی گردنده است
از گردیدن نایستد....
ای عزیز؛
چون خواهند که در ولایتی
نیاز دل سالک را آنجا متوقف گردانند
و قبض روح او کنند ؛
در آن مقام او را محتاج و
مشتاق زمین و مقام گردانند
تا سر بدان مقام فرو آرد و بدان قانع شود.
#عین_القضات_همدانی
#تمهیدات
عشق از مرحله روحآباد به ظلمتکده دنیا هبوط کرده
تا روح عاشق را که به اندوه فراق مبتلاست به وصال خود برساند.
برای تجلی عشق؛ حسن و زیبایی ظهور میکند.
زیبایی شکوهِ حقیقت عشق است.
#سهروردی
من از کجا سر راه تو آمدم، ناگاه
چه کردی با دل من ، آن نگاه شیرین ، آه
مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه
کدام نشا دویده است از تو در تن من
که ذره های وجودم ، تو را که میبینند
به رقص می آیند ، سرود می خوانند
#فریدون_مشیری
شوخ چشمی که کند زیر و زبر عالم را
نقش دیوار پریخانه تنهایی ماست
#صائب
تا روح عاشق را که به اندوه فراق مبتلاست به وصال خود برساند.
برای تجلی عشق؛ حسن و زیبایی ظهور میکند.
زیبایی شکوهِ حقیقت عشق است.
#سهروردی
من از کجا سر راه تو آمدم، ناگاه
چه کردی با دل من ، آن نگاه شیرین ، آه
مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه
کدام نشا دویده است از تو در تن من
که ذره های وجودم ، تو را که میبینند
به رقص می آیند ، سرود می خوانند
#فریدون_مشیری
شوخ چشمی که کند زیر و زبر عالم را
نقش دیوار پریخانه تنهایی ماست
#صائب
هم مرگ بر جهانِ شما نیز بگذرد
هم رونقِ زمانِ شما نیز بگذرد
وین بومِ محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولتآشیانِ شما نیز بگذرد
بادِ خزانِ نکبتِ ایّام ناگهان
بر باغ و بوستانِ شما نیز بگذرد
آبِ اجل که هست گلوگیرِ خاص و عام
بر حلق و بر دهانِ شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزیِ سنانِ شما نیز بگذرد
چون دادِ عادلان به جهان در، بقا نکرد
بیدادِ ظالمانِ شما نیز بگذرد
در مملکت چو غُرّشِ شیران گذشت و رفت
این عوعوِ سگانِ شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت، غبارش فرونشست
گَردِ سُمِ خَرانِ شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدانِ شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت
ناچار کاروانِ شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالعِ مسعودِ خویشتن
تأثیر اخترانِ شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسانِ شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آنِ دگر کسان
بعد از دو روز از آنِ شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم
تا سختیِ کمانِ شما نیز بگذرد........
#سیف_فرغانی
هم رونقِ زمانِ شما نیز بگذرد
وین بومِ محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولتآشیانِ شما نیز بگذرد
بادِ خزانِ نکبتِ ایّام ناگهان
بر باغ و بوستانِ شما نیز بگذرد
آبِ اجل که هست گلوگیرِ خاص و عام
بر حلق و بر دهانِ شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزیِ سنانِ شما نیز بگذرد
چون دادِ عادلان به جهان در، بقا نکرد
بیدادِ ظالمانِ شما نیز بگذرد
در مملکت چو غُرّشِ شیران گذشت و رفت
این عوعوِ سگانِ شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت، غبارش فرونشست
گَردِ سُمِ خَرانِ شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدانِ شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت
ناچار کاروانِ شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالعِ مسعودِ خویشتن
تأثیر اخترانِ شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسانِ شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آنِ دگر کسان
بعد از دو روز از آنِ شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم
تا سختیِ کمانِ شما نیز بگذرد........
#سیف_فرغانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وضعيت صفر
يا هيچ
"دنيا وقتي آغاز گرديد كه هيچ خودش را در آينه ديد"
در حالت صفر هيچ فكر ، كلمه ، آرزو ، خاطره ، برنامه ، باور يا چيز ديگري نيست .
فقط هيچ
جهان کل است و در هر طرفةالعین
عدم گردد و لا یبقی زمانین
دگر باره شود پیدا جهانی
به هر لحظه زمین و آسمانی
در آن چیزی دو ساعت مینپاید
در آن ساعت که میمیرد بزاید
گلشن راز
يا هيچ
"دنيا وقتي آغاز گرديد كه هيچ خودش را در آينه ديد"
در حالت صفر هيچ فكر ، كلمه ، آرزو ، خاطره ، برنامه ، باور يا چيز ديگري نيست .
فقط هيچ
جهان کل است و در هر طرفةالعین
عدم گردد و لا یبقی زمانین
دگر باره شود پیدا جهانی
به هر لحظه زمین و آسمانی
در آن چیزی دو ساعت مینپاید
در آن ساعت که میمیرد بزاید
گلشن راز
درویش که اسرارِ نَهان میبخشد
هر دَم مُلْکی، به رایگان میبخشد
درویش کسی نیست که نان میطلبد
درویش کسی بُوَد که جان میبخشد
#رباعی_مولانا
هر دَم مُلْکی، به رایگان میبخشد
درویش کسی نیست که نان میطلبد
درویش کسی بُوَد که جان میبخشد
#رباعی_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر قمشه ای عزیز از تسخیر دلها میگوید