Forwarded from پریسا
هر چند که در کوی تو مسکین و فقیریم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
خاریم و طربناک تر از باد بهاریم
خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم
از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم
از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم
بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند
آیینه صبحیم و غباری نپذیریم
ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم
هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم
از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم
#رهی_معیری
#یادش_گرامی
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
خاریم و طربناک تر از باد بهاریم
خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم
از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم
از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم
بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند
آیینه صبحیم و غباری نپذیریم
ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم
هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم
از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم
#رهی_معیری
#یادش_گرامی
Forwarded from HOSSEIN . B
تا دامن از من کشیدی ای سرو سیمینتن من
هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من
جانا رخم زرد خواهی جانم پر از درد خواهی
دانم چهها کرد خواهی ای شعله با خرمن من
رهی معیری
هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من
جانا رخم زرد خواهی جانم پر از درد خواهی
دانم چهها کرد خواهی ای شعله با خرمن من
رهی معیری
بنان خاموش
@Jane_oshaagh
بخشی از تصنیفِ زیبای #خاموش
آوای خوش: استاد #غلامحسین_بنان
آهنگ : استاد #روح_الله_خالقی
شعر : استاد #رهی_معیری
دستگاه #ماهور
#جان_عشاق
آوای خوش: استاد #غلامحسین_بنان
آهنگ : استاد #روح_الله_خالقی
شعر : استاد #رهی_معیری
دستگاه #ماهور
#جان_عشاق
بنان رنگارنگ۲۱۷(دیلمان دشتی)
@Jane_oshaagh
گلهای رنگارنگ ۲۱۷(کاروان)
دشتی دیلمان
با صدای #بنان
تصنیف ضربی : همه شب نالم( #رهی )
آواز : چنان در قید مهرت ( #سعدی )
آهنگ : #محجوبی
با تنظیم #جواد_معروفی
چهار مضراب از #رضامحجوبی
نوازندگان :
#محجوبی #معروفی # تجويدی
#خرم #بديعی #عباس_شاپوری
#سليم_فرزان #ميرنقيبی
#نجاحی #عليرضاايزدی #افتتاح
گوینده : #روشنک
#جان_عشاق
دشتی دیلمان
با صدای #بنان
تصنیف ضربی : همه شب نالم( #رهی )
آواز : چنان در قید مهرت ( #سعدی )
آهنگ : #محجوبی
با تنظیم #جواد_معروفی
چهار مضراب از #رضامحجوبی
نوازندگان :
#محجوبی #معروفی # تجويدی
#خرم #بديعی #عباس_شاپوری
#سليم_فرزان #ميرنقيبی
#نجاحی #عليرضاايزدی #افتتاح
گوینده : #روشنک
#جان_عشاق
Forwarded from Deleted Account
زادهٔ
۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸
تهران
درگذشت
۲۴ آبان ۱۳۴۷ (۵۹ سال)
تهران
آرامگاه
مقبره ظهیرالدوله شمیران
ملیت
ایرانی
سبک
غزل
عنوان
«زاغچه»، «شاه پریون» ،
«گوشهگیر» و «حقگو» «رهی»
مذهب
اسلام، تشیع
والدین
فرزند محمدحسنخان مؤید خلوت
نوه معیر الممالک (نظام الدوله)
۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸
تهران
درگذشت
۲۴ آبان ۱۳۴۷ (۵۹ سال)
تهران
آرامگاه
مقبره ظهیرالدوله شمیران
ملیت
ایرانی
سبک
غزل
عنوان
«زاغچه»، «شاه پریون» ،
«گوشهگیر» و «حقگو» «رهی»
مذهب
اسلام، تشیع
والدین
فرزند محمدحسنخان مؤید خلوت
نوه معیر الممالک (نظام الدوله)
الهه ای پری(دشتی ارمنی)
@Jane_oshaagh
بس كه عشقت در دل من
فكند آتش ای پری
با صدای #الهه
آهنگ : محلی ارمنی در مایه #دشتی
نوازندگان : ارکستر گلها
شاعر : #رهی_معیری
از شاخه گل ۲۵۷
#جان_عشاق
فكند آتش ای پری
با صدای #الهه
آهنگ : محلی ارمنی در مایه #دشتی
نوازندگان : ارکستر گلها
شاعر : #رهی_معیری
از شاخه گل ۲۵۷
#جان_عشاق
Forwarded from S Shfn
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی
رهی معیری
٢۴ آبان سالگرد درگذشت زنده یاد رهی معیری
🌻🌾🕯
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی
رهی معیری
٢۴ آبان سالگرد درگذشت زنده یاد رهی معیری
🌻🌾🕯
شهلا سرشار ای باده نوشین
@Jane_oshaagh
#شهلا_سرشار
ای باده نوشين، نگشایی دل ما را
مشکل، که کسی چاره کند مشکل ما را
(#رهی_معیری)
با همکاری
#فرید_فرجاد: ویلون
#محمدحیدری: سنتور
#علی_توللی ضرب
#جان_عشاق
ای باده نوشين، نگشایی دل ما را
مشکل، که کسی چاره کند مشکل ما را
(#رهی_معیری)
با همکاری
#فرید_فرجاد: ویلون
#محمدحیدری: سنتور
#علی_توللی ضرب
#جان_عشاق
نه دل مفتون دلبندی( به یاد رهی )
ایرج بسطامی
#بهیاد_رهی
نه دل مفتون دلبندی
نه جان مدهوش دلخواهی...
خواننده: #ایرج_بسطامی
شعر: #رهی_معیری
آهنگساز: #حسین_پرنیا
آلبوم: «خانه بوی گل گرفت»
نه دل مفتون دلبندی
نه جان مدهوش دلخواهی...
خواننده: #ایرج_بسطامی
شعر: #رهی_معیری
آهنگساز: #حسین_پرنیا
آلبوم: «خانه بوی گل گرفت»
Forwarded from ربات حذف ✂️
رهی معیری.pdf
45.2 KB
Forwarded from Deleted Account
او از دودمان معیرالممالک بود که از زمان نادر شاه افشار وزیر ضرابخانه و خزانه دار بودهاند تا زمان قاجار.
جد اعلای او از روستای ابرسج از شهر بسطام شهرستان شاهرود بودهاست.[۱]
جد اعلای او از روستای ابرسج از شهر بسطام شهرستان شاهرود بودهاست.[۱]
Forwarded from S Shfn
عقده دشوار
ای باده نوشین، نگشائی دل ما را
مشکل، که کسی چاره کند مشکل ما را
هرچند که موری به کم آزاری ما نیست
آزار دهد، هرکه تواند دل ما را
هر خنده ما، شمع صفت مایه اشکی است
با گریه سرشتند تو گوئی گل ما را
پروانه پر سوخته را، بیم شرر نیست
از برق چه اندیشه بود حاصل ما را؟
از سینه برانگیز رهی، شعله آهی
شاید که شبی گرم کنی محفل ما را
#رهی_معیری
ای باده نوشین، نگشائی دل ما را
مشکل، که کسی چاره کند مشکل ما را
هرچند که موری به کم آزاری ما نیست
آزار دهد، هرکه تواند دل ما را
هر خنده ما، شمع صفت مایه اشکی است
با گریه سرشتند تو گوئی گل ما را
پروانه پر سوخته را، بیم شرر نیست
از برق چه اندیشه بود حاصل ما را؟
از سینه برانگیز رهی، شعله آهی
شاید که شبی گرم کنی محفل ما را
#رهی_معیری
Forwarded from Deleted Account
رهی معیری در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران بر اثر سرطان در ۵۹ سالگی درگذشت. او در گورستان ظهیرالدوله شمیران به خاک سپرده شدهاست.
Forwarded from mahboob
دل زود باورم را بکرشمه ای ربودی
چونیاز ما فزون شد تو بناز خود بزودی
بهم الفتی گرفتیم ولی رمیدی ازما
منو دل همان که بودیم ولی تو نه آنکه بودی
رهی معیری روح العزیز
چونیاز ما فزون شد تو بناز خود بزودی
بهم الفتی گرفتیم ولی رمیدی ازما
منو دل همان که بودیم ولی تو نه آنکه بودی
رهی معیری روح العزیز
Forwarded from S Shfn
.
آنرا که جفاجوست، نمی باید خواست
سنگین دل و بدخوست، نمی باید خواست
ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست به جز دوست ، نمی باید خواست
#رهی_معیری
آنرا که جفاجوست، نمی باید خواست
سنگین دل و بدخوست، نمی باید خواست
ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست به جز دوست ، نمی باید خواست
#رهی_معیری
Forwarded from انسانم آرزوست🙏
گنج منعم خرمـــن سیم و زر است
گنج عاشق گوهـــر یکتای دل
در میان اشــک نومیدی رهی
خندم از امـــیدواریهای دل
#رهی_معیری
گنج عاشق گوهـــر یکتای دل
در میان اشــک نومیدی رهی
خندم از امـــیدواریهای دل
#رهی_معیری
Forwarded from انسانم آرزوست🙏
این سوز سینه شمع شبستان نداشته است
وین موج گریه سیل خروشان نداشته است
آگه ز روزگار پریشان ما نبود
هر دل که روزگار پریشان نداشته است
از نوشخند گرم تو آفاق تازه گشت
صبح بهار این لب خندان نداشته است
ما را دلی بود که ز طوفان حادثات
چون موج یک نفس سر و سامان نداشته است
سر بر نکرد پاک نهادی ز جیب خاک
گیتی سری سزای گریبان نداشته است
جز خون دل ز خوان فلک نیست بهره ای
این تنگ چشم طاقت مهمان نداشته است
دریا دلان ز فتنه ایام فارغند
دریای بی کران غم طوفان نداشته است
آزار ما بمور ضعیفی نمی رسد
داریم دولتی که سلیمان نداشته است
غافل مشو ز گوهر اشک رهی که چرخ
این سیمگون ستاره بدامان نداشته است
«رهی معیری»
وین موج گریه سیل خروشان نداشته است
آگه ز روزگار پریشان ما نبود
هر دل که روزگار پریشان نداشته است
از نوشخند گرم تو آفاق تازه گشت
صبح بهار این لب خندان نداشته است
ما را دلی بود که ز طوفان حادثات
چون موج یک نفس سر و سامان نداشته است
سر بر نکرد پاک نهادی ز جیب خاک
گیتی سری سزای گریبان نداشته است
جز خون دل ز خوان فلک نیست بهره ای
این تنگ چشم طاقت مهمان نداشته است
دریا دلان ز فتنه ایام فارغند
دریای بی کران غم طوفان نداشته است
آزار ما بمور ضعیفی نمی رسد
داریم دولتی که سلیمان نداشته است
غافل مشو ز گوهر اشک رهی که چرخ
این سیمگون ستاره بدامان نداشته است
«رهی معیری»
Forwarded from ا. تقی پور
حسن ختام محمد رهی معیری فرزند محمد حسن خان معیری (مؤید خلوت) نوۀ دوستعلی خان نظام الدوله (معیرالممالک) در دهم اردیبهشت ماه هزار و دویست و هشتاد و هشت هجری شمسی پای به عرصه وجود نهاد .
او در سال ۱۳۱۹ پس از پایان دورۀ خدمت سربازی مشغول خدمات دولتی شد ،او خدمات خویش را ابتدا در شهرداری و ادارۀ نوغان آغاز و بعد از آن در وزارت پیشه و هنر به عنوان رئیس کل انتشارات و مطبوعات مشغول کار شد.
در سالهای ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۶ نیز با نامهای مستعار شاپریون ، زاغچه ، گاه حقگو و گوشه گیر در مجلۀ تهران مصور و روزنامه باباشمل به نگارش طنز پرداخت. رهی در سال ۱۳۳۶ برای دیدار آرامگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی به ترکیه سفر کرد .
در سال ۱۳۳۷ به دعوت کشور روسیه برای شرکت در جشن انقلاب اکتبر به آن کشور سفر کرد و در سال ۱۳۴۱ نیز به دعوت کشور افغانستان برای شرکت در مراسم بزرگداشت نهصدمین سال درگذشت خواجه عبدالله انصاری به آن کشور سفر نمود . در سال ۱۳۴۶ نیز رهی برای عمل جراحی به انگلستان سفر کرد ولی اجل امانش نداد و او در ساعت سه و نیم روز جمعه بیست و چهارم آبان ماه ۱۳۴۷ به دیدار خالق شتافت .
رهی تا پایان عمر همسری نگزید ولی فرزندان بسیاری به عرصه علم و ادب ایران سپرد . او در پنجاه و نه سال عمر پر بار خویش غزلها ، رباعی ها ، مثنوی ها ، قطعات و طنز ها و ترانه های بسیاری سرود که او را همیشه در ذهن و افکار ایرانیان جاودان ساخت.
او در سال ۱۳۱۹ پس از پایان دورۀ خدمت سربازی مشغول خدمات دولتی شد ،او خدمات خویش را ابتدا در شهرداری و ادارۀ نوغان آغاز و بعد از آن در وزارت پیشه و هنر به عنوان رئیس کل انتشارات و مطبوعات مشغول کار شد.
در سالهای ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۶ نیز با نامهای مستعار شاپریون ، زاغچه ، گاه حقگو و گوشه گیر در مجلۀ تهران مصور و روزنامه باباشمل به نگارش طنز پرداخت. رهی در سال ۱۳۳۶ برای دیدار آرامگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی به ترکیه سفر کرد .
در سال ۱۳۳۷ به دعوت کشور روسیه برای شرکت در جشن انقلاب اکتبر به آن کشور سفر کرد و در سال ۱۳۴۱ نیز به دعوت کشور افغانستان برای شرکت در مراسم بزرگداشت نهصدمین سال درگذشت خواجه عبدالله انصاری به آن کشور سفر نمود . در سال ۱۳۴۶ نیز رهی برای عمل جراحی به انگلستان سفر کرد ولی اجل امانش نداد و او در ساعت سه و نیم روز جمعه بیست و چهارم آبان ماه ۱۳۴۷ به دیدار خالق شتافت .
رهی تا پایان عمر همسری نگزید ولی فرزندان بسیاری به عرصه علم و ادب ایران سپرد . او در پنجاه و نه سال عمر پر بار خویش غزلها ، رباعی ها ، مثنوی ها ، قطعات و طنز ها و ترانه های بسیاری سرود که او را همیشه در ذهن و افکار ایرانیان جاودان ساخت.
هرچند که در کوی تو مسکین و فقیریم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
خاریم و طربناک تر از باد بهاریم
خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم
از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم
ما چشمهی نوریم؛ بتابیم و بخندیم
ما زندهی عشقیم؛ نمردیم و نمیریم
از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم
رهی معیری
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
خاریم و طربناک تر از باد بهاریم
خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم
از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم
ما چشمهی نوریم؛ بتابیم و بخندیم
ما زندهی عشقیم؛ نمردیم و نمیریم
از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم
رهی معیری