در چهرهٔ مهرویان انوار تو میبینم
در لعل گهر باران گفتار تو میبینم
در مسجد و میخانه جویای تو میباشم
در کعبه و بتخانه انوار تو میبینم
بتخانه روم گر من تا جلوهٔ بت بینم
چو نیک نظر گردم دیدار تو میبینم
هرکو ز تو پیدا شد هم در تو شود پنهان
پیدا و نهان گشتن هم کار تو میبینم
از کوی تو میآیم هم سوی تو میآیم
در سیر و سلوک خود انوار تو میبینم
هم کشته این عیدم هم زنده جاویدم
منصور صفت خود را بردار تو میبینم
گاهی که مرا کاهی گه قیمتم افزائی
در سود و زیان خود را بازار تو میبینم
هرکس شده در کاری سرگشته چو پرکاری
سرگشتگی جمله در کار تو میبینم
هرجا که روم نالم چون بلبل شوریده
سرتاسر عالم را گلزار تو میبینم
خون در جگر لاله از داغ تو میبینم
چشم خوش نرگس را بیمار تو میبینم
پروانه بگرد شمع جویای جمال تو
بلبل بگلستانها هم زار تو میبینم
از خود نه خبردارم نه عین و اثر دارم
در نطق و بیان فیض گفتار تو میبینم
#فیض_کاشانی
در لعل گهر باران گفتار تو میبینم
در مسجد و میخانه جویای تو میباشم
در کعبه و بتخانه انوار تو میبینم
بتخانه روم گر من تا جلوهٔ بت بینم
چو نیک نظر گردم دیدار تو میبینم
هرکو ز تو پیدا شد هم در تو شود پنهان
پیدا و نهان گشتن هم کار تو میبینم
از کوی تو میآیم هم سوی تو میآیم
در سیر و سلوک خود انوار تو میبینم
هم کشته این عیدم هم زنده جاویدم
منصور صفت خود را بردار تو میبینم
گاهی که مرا کاهی گه قیمتم افزائی
در سود و زیان خود را بازار تو میبینم
هرکس شده در کاری سرگشته چو پرکاری
سرگشتگی جمله در کار تو میبینم
هرجا که روم نالم چون بلبل شوریده
سرتاسر عالم را گلزار تو میبینم
خون در جگر لاله از داغ تو میبینم
چشم خوش نرگس را بیمار تو میبینم
پروانه بگرد شمع جویای جمال تو
بلبل بگلستانها هم زار تو میبینم
از خود نه خبردارم نه عین و اثر دارم
در نطق و بیان فیض گفتار تو میبینم
#فیض_کاشانی
بسوی او نگرم کان ناز میبینم
و گر بخویش سرا پا بناز میبینم
دل ار غمین شود آن راز خویش مییابم
و گر خوش است از آن دلنواز میبینم
بآسمان و زمین بینم ار بدیدهٔ دل
جبال معرفت و بحر راز میبینم
غبار غیر ز مرآت دل چو میروبم
بر وی جان دری از غیب باز میبینم
چو عشق نیست رهی سوی او سخن کوته
که راه دیگر و دور و دراز میبینم
بر وی دشمن اگر بسته شد دری از دوست
بروی دوست در دوست باز میبینم
زر وجود من از غش نمیرسد خالص
ببوتهٔ غم او تا گداز میبینم
وفای اوست وفا و وفای اوست وفا
وفا جفا شود ار امتیار میبینم
عنای او همه راحت غمش همه شادیست
بلای اوست عطا سوز و ساز میبینم
بغیر هستی او هستی نمیدانم
جهان همه بحقیقت مجاز میبینم
بمیرم ار به جز او زندهٔ گمان دارم
بسوزم ار به جز او کار ساز میبینم
فنا شوم اگر اغیار را بقا باشد
نباشم ار به جز او بینیاز میبینم
حرام باد بر آن دل محبتش که درو
بجز محبت او را جواز میبینم
هزار سجده شکر ار کنی کمست ای فیض
که بر رخ تو در دوست باز میبینم
#فیض_کاشانی
و گر بخویش سرا پا بناز میبینم
دل ار غمین شود آن راز خویش مییابم
و گر خوش است از آن دلنواز میبینم
بآسمان و زمین بینم ار بدیدهٔ دل
جبال معرفت و بحر راز میبینم
غبار غیر ز مرآت دل چو میروبم
بر وی جان دری از غیب باز میبینم
چو عشق نیست رهی سوی او سخن کوته
که راه دیگر و دور و دراز میبینم
بر وی دشمن اگر بسته شد دری از دوست
بروی دوست در دوست باز میبینم
زر وجود من از غش نمیرسد خالص
ببوتهٔ غم او تا گداز میبینم
وفای اوست وفا و وفای اوست وفا
وفا جفا شود ار امتیار میبینم
عنای او همه راحت غمش همه شادیست
بلای اوست عطا سوز و ساز میبینم
بغیر هستی او هستی نمیدانم
جهان همه بحقیقت مجاز میبینم
بمیرم ار به جز او زندهٔ گمان دارم
بسوزم ار به جز او کار ساز میبینم
فنا شوم اگر اغیار را بقا باشد
نباشم ار به جز او بینیاز میبینم
حرام باد بر آن دل محبتش که درو
بجز محبت او را جواز میبینم
هزار سجده شکر ار کنی کمست ای فیض
که بر رخ تو در دوست باز میبینم
#فیض_کاشانی
جان و دل سوزد فراقت وصل دین غارت کند
ای فدایت جان و دل وصل تو دین و مذهبم
با تو بودن بی تو بودن هیچیک مقدور نیست
چارهٔ سازد مگر فریاد یارب یاربم
#فیض_کاشانی
ای فدایت جان و دل وصل تو دین و مذهبم
با تو بودن بی تو بودن هیچیک مقدور نیست
چارهٔ سازد مگر فریاد یارب یاربم
#فیض_کاشانی
.
صبا پیام وصالی ز کوی یار آورد
شفا بخسته قراری به بیقرار رسید
شب فراق به صبح وصال انجامید
شکفته شو چو گل ای دل که گلعذار رسید
#فیض_کاشانی
صبا پیام وصالی ز کوی یار آورد
شفا بخسته قراری به بیقرار رسید
شب فراق به صبح وصال انجامید
شکفته شو چو گل ای دل که گلعذار رسید
#فیض_کاشانی
تو ، پنداری بهجز راهِ تو ،
راهی نیست سوی حق ،
دلت ، در پردهٔ پندار ،
از این پندار ، افتاده ،
#فیض_کاشانی
راهی نیست سوی حق ،
دلت ، در پردهٔ پندار ،
از این پندار ، افتاده ،
#فیض_کاشانی
معرفی عارفان
تو ، پنداری بهجز راهِ تو ، راهی نیست سوی حق ، دلت ، در پردهٔ پندار ، از این پندار ، افتاده ، #فیض_کاشانی
ترا ، زهد و ، مرا ، مستی ،،،
ترا ، تقوی ، مرا ، رندی ،
ترا ، آن کار افتاده ،،
مرا ، این کار ، افتاده ،
#فیض_کاشانی
ترا ، تقوی ، مرا ، رندی ،
ترا ، آن کار افتاده ،،
مرا ، این کار ، افتاده ،
#فیض_کاشانی
معرفی عارفان
ترا ، زهد و ، مرا ، مستی ،،، ترا ، تقوی ، مرا ، رندی ، ترا ، آن کار افتاده ،، مرا ، این کار ، افتاده ، #فیض_کاشانی
ترا ، راهِ مسلمانی ،،
گوارا باد و ، ارزانی ،
مرا ، گبری خوش آمد ،،
کار ، با زُنّار ، افتاده ،
#فیض_کاشانی
گوارا باد و ، ارزانی ،
مرا ، گبری خوش آمد ،،
کار ، با زُنّار ، افتاده ،
#فیض_کاشانی
جان و دل سوزد فراقت وصل دین غارت کند
ای فدایت جان و دل وصل تو دین و مذهبم
با تو بودن بی تو بودن هیچیک مقدور نیست
چارهٔ سازد مگر فریاد یارب یاربم
#فیض_کاشانی
ای فدایت جان و دل وصل تو دین و مذهبم
با تو بودن بی تو بودن هیچیک مقدور نیست
چارهٔ سازد مگر فریاد یارب یاربم
#فیض_کاشانی
عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند
بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند
هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست
عاقلان راه نبردند به افسانه زدند...
#فیض_کاشانی
بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند
هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست
عاقلان راه نبردند به افسانه زدند...
#فیض_کاشانی
غم فراق تو ای دوست بیشمار بود
بدل چو غصه گره شد یکی هزار بود
نهان کنم غم عشق تو را چو جانم سوخت
که تا دلم بدرون شمع این مزار بود
#فیض_کاشانی
بدل چو غصه گره شد یکی هزار بود
نهان کنم غم عشق تو را چو جانم سوخت
که تا دلم بدرون شمع این مزار بود
#فیض_کاشانی