این نیست ره وصل که پنداشتهای
این نیست جهان جان که بگذاشتهای
آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات
اندر ره تست لیکن انباشتهای
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۷
این نیست جهان جان که بگذاشتهای
آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات
اندر ره تست لیکن انباشتهای
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۷
با خندهٔ بر بسته چرا خرسندی
چون گل باید که بیتکلف خندی
فرقست میان عشق کز جان خیزد
یا آنچه به ریسمانش برخود بندی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۹
چون گل باید که بیتکلف خندی
فرقست میان عشق کز جان خیزد
یا آنچه به ریسمانش برخود بندی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۹
خوش خوش صنما تازه رخان آمدهای
خندان بدو لب لعل گزان آمدهای
آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست
کامروز دگر به قصد جان آمدهای
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۸۸
خندان بدو لب لعل گزان آمدهای
آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست
کامروز دگر به قصد جان آمدهای
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۸۸
با نااهلان اگر چو جانی باشی
ما را چه زیان تو در زیانی باشی
گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴
ما را چه زیان تو در زیانی باشی
گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴
گر داد کنی درخور خود داد کنی
بیچاره کسی را که تواش یاد کنی
گفتی تو که بسیار بیادت کردم
من میدانم که چون مرا یاد کنی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۱۷
بیچاره کسی را که تواش یاد کنی
گفتی تو که بسیار بیادت کردم
من میدانم که چون مرا یاد کنی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۱۷
آنکس که ترا به چشم ظاهر دیده است
بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است
وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است
وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳
هان ای دل خسته روز مردانگیست
در عشق توم چه جای بیگانگیست
هر چیز که در تصرف عقل آید
بگذار کنون که وقت دیوانگیست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۳۱
در عشق توم چه جای بیگانگیست
هر چیز که در تصرف عقل آید
بگذار کنون که وقت دیوانگیست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۳۱
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۲۱
بیرنگ رخت زمانه زندان منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۲۱