هم پیاله
معین
همپیالگی آداب دارد ..
خمر لایههای حفاظتی را که دور خود پیچیدیم، سست میکند، نقابی را که بر چهره زدیم کمی کنار میزند، همپیاله حرفی را که شنید همانجا رها میکند، همپیاله در هوشیاری، مستیِ رفیقش را بهیاد نمیآورد ..
خمر لایههای حفاظتی را که دور خود پیچیدیم، سست میکند، نقابی را که بر چهره زدیم کمی کنار میزند، همپیاله حرفی را که شنید همانجا رها میکند، همپیاله در هوشیاری، مستیِ رفیقش را بهیاد نمیآورد ..
امید وصل تو جانم به رقص میآرد
چو باد صبح که در گردش آورد ریحان
ز خلق گوی لطافت تو بردهای امروز
که دل به دست تو گوییست در خم چوگان
سعدی
درود عرض ارادت همراهان جان
صبح تون بخیر
روز و روزگارتون_قشنگ....
چو باد صبح که در گردش آورد ریحان
ز خلق گوی لطافت تو بردهای امروز
که دل به دست تو گوییست در خم چوگان
سعدی
درود عرض ارادت همراهان جان
صبح تون بخیر
روز و روزگارتون_قشنگ....
ﻣﻦ ﺍﺯ بعضی از معلم های ﺩﯾﻨﯽ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﮔﺸﺘﻢ ﮐﻪ دانسته و ندانسته ﻣﻐﺰ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻨﺪ!
ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﮒ ﻭ ﺯﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻃﻌﻤﻪ ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ!
ﻭ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺣﯿﻮﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ!
سیمین_دانشور
ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﮒ ﻭ ﺯﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻃﻌﻤﻪ ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ!
ﻭ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺣﯿﻮﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ!
سیمین_دانشور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با نام و یاد خدا میگشایم برگی دیگر از دفتر زندگی را
زندگی بر مدار امید میچرخه
نا امیدی ممنوع
پس لبخندبزن دوست خوبم
خدالبخندبنده هاشو دوست داره
لبخندخدا مهمون همیشگی لبهامون🙏
زندگی بر مدار امید میچرخه
نا امیدی ممنوع
پس لبخندبزن دوست خوبم
خدالبخندبنده هاشو دوست داره
لبخندخدا مهمون همیشگی لبهامون🙏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر
#سوره_انعام_آیه_۶۱
وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ (٦١)
و اوست كه بر بندگانش چیره است، و همواره نگهبانانی [از فرشتگان] برای [حفاظتِ] شما [از حوادث و بلاها] میفرستد تا هنگامی كه یكی از شما را مرگ در رسد [در این وقت] فرستادگان ما جانش را میگیرند؛ و آنان [در مأموریت خود] كوتاهی نمیكنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر
#سوره_انعام_آیه_۶۱
وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ (٦١)
و اوست كه بر بندگانش چیره است، و همواره نگهبانانی [از فرشتگان] برای [حفاظتِ] شما [از حوادث و بلاها] میفرستد تا هنگامی كه یكی از شما را مرگ در رسد [در این وقت] فرستادگان ما جانش را میگیرند؛ و آنان [در مأموریت خود] كوتاهی نمیكنند.
الگوی زیبایی برای دیگران باش...
سعی کن کسی که تو را میبیند،
آرزو کند مثل تو باشد.
از ایمان سخن نگو! بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.
از عقیده برایش نگو! بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو! بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
از اخلاق برایش نگو! بگذار آن را از طریق مشاهدهی تو بپذیرد.
از تعهد برایش نگو! بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد.
بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند...
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد دوشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
سر آغاز صبح
قلبی که امواجش
روی فرستنده های آسمانی
تنظیم شده باشد
همیشه
موسیقی زیبای پرستش
از آن شنیده می شود
و در این روز از خدای بزرگ آگاهی و تفکر همراه با آرامش برایت آرزومندم.
🌺🌺🌺
شاد باشی
سعی کن کسی که تو را میبیند،
آرزو کند مثل تو باشد.
از ایمان سخن نگو! بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.
از عقیده برایش نگو! بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو! بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
از اخلاق برایش نگو! بگذار آن را از طریق مشاهدهی تو بپذیرد.
از تعهد برایش نگو! بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد.
بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند...
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد دوشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
سر آغاز صبح
قلبی که امواجش
روی فرستنده های آسمانی
تنظیم شده باشد
همیشه
موسیقی زیبای پرستش
از آن شنیده می شود
و در این روز از خدای بزرگ آگاهی و تفکر همراه با آرامش برایت آرزومندم.
🌺🌺🌺
شاد باشی
هنگامی که برای انسان ها آرزوی سعادت می کنی، نیروی درونت به تمامی انسان های پاک طینت متصل می شود و راهی می شوی برای عبور تمامی دعاهای خیری که از تمامی مردم فرستاده شده و آن گاه انرژی دعاها و برکت انسان های روی زمین ، وارد زندگیت می شود
برای هم دعای خیر کنیم
آرزو می کنم كه :
مـهر
بركت
عشق
محبت
وسلامتى هميشه همنشین شما باشند
الهی قمشه ای
برای هم دعای خیر کنیم
آرزو می کنم كه :
مـهر
بركت
عشق
محبت
وسلامتى هميشه همنشین شما باشند
الهی قمشه ای
GitY
M.R. Shajarian & Seventh Soul
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود...
میکس استاد شجریان
نوایی از آسمان 🤲
میکس استاد شجریان
نوایی از آسمان 🤲
خوابم نمی ربود
نقش هزار گونه خیال از حیات و مرگ
در پیش چشم بود
شب در فضای تارخود آرام می گذشت
از راه دور بوسه سرد ستاره ها
مثل همیشه بدرقه می کرد خواب را
در آسمان صاف
من در پی ستاره خود می شتافتم
چشمان من به وسوسه خواب گرم شد
ناگاه بندهای زمین در فضا گسیخت
در لحظه ای شگرف زمین از زمان گریخت
در زیر بسترم
چاهی دهان گشود
چون سنگ در غبار و سیاهی رها شدم
می رفتم آنچنان که زهم
می شکافتم
مردی گران به جان زمین اوفتاده بود
نبضش به تنگنای دل خاک می تپید
در خویش می گداخت
از خویش می گریخت
می ریخت می گسست
می کوفت می شکافت
وز هر شکاف بوی نسیم غریب مرگ
در خانه می شتافت
انگار خانه ها و گذرهای شهر را
چندین هزار دست
غربال
می کنند
مردان و کودکان و زنان می گریختند
گنجی که این گروه ز وحشت رمیده را
با تیغ های آخته دنبال می کنند
آن شب زمین پیر
این بندی گریخته از سرنوشت خویش
چندین هزار کودک در خواب ناز را
کوبید و خاک کرد
مردان رنگ
سوخته از رنج کار را
در موج خون کشید
وز گونه شان تبسم و امید را
با ضربه های سنگ و گل و خاک پاک کرد
در آن خرابه ها
دیدم مادری به عزای عزیز خویش
در خون نشسته
در زیر خشت و خاک
بیچاره بند بند وجودش شکسته بود
دیگر لبی که با تو بگوید سخن نداشت
دستی
که در عزا بدرد پیرهن نداشت
زین پیش جای جان کسی در زمین نبود
زیرا که جان به عالم جان بال میگشود
اما در این بلا
جان نیز فرصتی که برآید ز تن نداشت
شب ها که آن دقایق جانکاه می رسد
در من نهیب زلزله بیدار می شود
در زیر سقف مضطرب خوابگاه خویش
با فر نفس تشنج
خونین مرگ را
احساس می کنم
آواز بغض و غصه و اندوه بی امان
ریزد به جان من
جز روح کودکان فرو مرده در غبار
تا بانگ صبح نیست کسی همزبان من
آن دست های کوچک و آن گونه های پاک
از گونه سپیده مان پاکتر کجاست
آن چشم های روشن و آن خنده های مهر
از خنده بهار طربناک
تر کجاست
آوخ زمین به دیده من بی گناه بود
آنجا همیشه زلزله ظلم بوده است
آنها همیشه زلزله از ظلم دیده اند
در زیر تازیانه جور ستمگران
روزی هزار مرتبه در خون تپیده اند
آوار جهل و سیلی فقر است و خانه نیست
این خشت های خام که بر خاک چیده اند
دیگر زمین تهی است
دیگر به روی دشت
آن کودک ناز
آن دختران شوخ
آن باغهای سبز
آن لاله های سرخ
آن بره های مست
آن چهره های سوخته ز آفتاب نیست
تنها در آن دیار
ناقوس ناله هاست که در مرگ زندگی ست
#فریدون_مشیری
#بهار_را_باور_کن
#دیگر_زمین_تهی_نیست
نقش هزار گونه خیال از حیات و مرگ
در پیش چشم بود
شب در فضای تارخود آرام می گذشت
از راه دور بوسه سرد ستاره ها
مثل همیشه بدرقه می کرد خواب را
در آسمان صاف
من در پی ستاره خود می شتافتم
چشمان من به وسوسه خواب گرم شد
ناگاه بندهای زمین در فضا گسیخت
در لحظه ای شگرف زمین از زمان گریخت
در زیر بسترم
چاهی دهان گشود
چون سنگ در غبار و سیاهی رها شدم
می رفتم آنچنان که زهم
می شکافتم
مردی گران به جان زمین اوفتاده بود
نبضش به تنگنای دل خاک می تپید
در خویش می گداخت
از خویش می گریخت
می ریخت می گسست
می کوفت می شکافت
وز هر شکاف بوی نسیم غریب مرگ
در خانه می شتافت
انگار خانه ها و گذرهای شهر را
چندین هزار دست
غربال
می کنند
مردان و کودکان و زنان می گریختند
گنجی که این گروه ز وحشت رمیده را
با تیغ های آخته دنبال می کنند
آن شب زمین پیر
این بندی گریخته از سرنوشت خویش
چندین هزار کودک در خواب ناز را
کوبید و خاک کرد
مردان رنگ
سوخته از رنج کار را
در موج خون کشید
وز گونه شان تبسم و امید را
با ضربه های سنگ و گل و خاک پاک کرد
در آن خرابه ها
دیدم مادری به عزای عزیز خویش
در خون نشسته
در زیر خشت و خاک
بیچاره بند بند وجودش شکسته بود
دیگر لبی که با تو بگوید سخن نداشت
دستی
که در عزا بدرد پیرهن نداشت
زین پیش جای جان کسی در زمین نبود
زیرا که جان به عالم جان بال میگشود
اما در این بلا
جان نیز فرصتی که برآید ز تن نداشت
شب ها که آن دقایق جانکاه می رسد
در من نهیب زلزله بیدار می شود
در زیر سقف مضطرب خوابگاه خویش
با فر نفس تشنج
خونین مرگ را
احساس می کنم
آواز بغض و غصه و اندوه بی امان
ریزد به جان من
جز روح کودکان فرو مرده در غبار
تا بانگ صبح نیست کسی همزبان من
آن دست های کوچک و آن گونه های پاک
از گونه سپیده مان پاکتر کجاست
آن چشم های روشن و آن خنده های مهر
از خنده بهار طربناک
تر کجاست
آوخ زمین به دیده من بی گناه بود
آنجا همیشه زلزله ظلم بوده است
آنها همیشه زلزله از ظلم دیده اند
در زیر تازیانه جور ستمگران
روزی هزار مرتبه در خون تپیده اند
آوار جهل و سیلی فقر است و خانه نیست
این خشت های خام که بر خاک چیده اند
دیگر زمین تهی است
دیگر به روی دشت
آن کودک ناز
آن دختران شوخ
آن باغهای سبز
آن لاله های سرخ
آن بره های مست
آن چهره های سوخته ز آفتاب نیست
تنها در آن دیار
ناقوس ناله هاست که در مرگ زندگی ست
#فریدون_مشیری
#بهار_را_باور_کن
#دیگر_زمین_تهی_نیست
بی اعتمادی دری است
خودستایی چفت و بست غرور است
و تهی دستی دیوار است و لولاست
زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم
دلتنگی مان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن
از رخنه هایش تنفس می کنیم
#مارگوت_بیگل
خودستایی چفت و بست غرور است
و تهی دستی دیوار است و لولاست
زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم
دلتنگی مان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن
از رخنه هایش تنفس می کنیم
#مارگوت_بیگل
نه مژدهی وصلی، نه پیامی، نه حدیثی
در کوی تو بستند مگر باد صبا را؟!
تا چند سر زلف تو در دست نسیم است؟
مپْسند پریشانتر از این خاطر ما را
آسودهام از غارت زلفش منِ بیدل
از درد چه غم رهروِ بیبرگ و نوا را...؟
#راهب_اصفهانی
در کوی تو بستند مگر باد صبا را؟!
تا چند سر زلف تو در دست نسیم است؟
مپْسند پریشانتر از این خاطر ما را
آسودهام از غارت زلفش منِ بیدل
از درد چه غم رهروِ بیبرگ و نوا را...؟
#راهب_اصفهانی
«نه فرزند مانَد، نه تخت و کلاه
نه ایوانِ شاهی، نه گنج و سپاه
ز گیتی دو چیز است جاوید و بس
دگر هرچه باشد نماند به کس:
سخن گفتنِ نغز و کردارِ نیک
نگردد کهن تا جهانست وِیْک
بر اینسان بوَد گردشِ روزگار
خُنُک مرد ِ با شرم و پرهیزگار
مکن شهریارا گنه تا توان
گناهی که زو شرم دارد روان
بیآزاری و سودمندی گزين
که این است فرهنگ و آیینِ دین»
#ابوالقاسم_فردوسی
نه ایوانِ شاهی، نه گنج و سپاه
ز گیتی دو چیز است جاوید و بس
دگر هرچه باشد نماند به کس:
سخن گفتنِ نغز و کردارِ نیک
نگردد کهن تا جهانست وِیْک
بر اینسان بوَد گردشِ روزگار
خُنُک مرد ِ با شرم و پرهیزگار
مکن شهریارا گنه تا توان
گناهی که زو شرم دارد روان
بیآزاری و سودمندی گزين
که این است فرهنگ و آیینِ دین»
#ابوالقاسم_فردوسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
۲۱ شهریور روز ملی #سینما
سفر به دنیایی دیگر را دوست دارم و سینما فرصت این سفر را برایم مهیا می کند.
#دیوید_لینچ
سفر به دنیایی دیگر را دوست دارم و سینما فرصت این سفر را برایم مهیا می کند.
#دیوید_لینچ
صبح شد ای صبح را صبح و پناه
عذر مخدومی حسامالدین بخواه
عذرخواه عقل کل و جان توی
جان جان و تابش مرجان توی
تافت نور صبح و ما از نور تو
در صبوحی با می منصور تو
#مولانا
عذر مخدومی حسامالدین بخواه
عذرخواه عقل کل و جان توی
جان جان و تابش مرجان توی
تافت نور صبح و ما از نور تو
در صبوحی با می منصور تو
#مولانا
#عطار_نیشابوری
به هر راهی که دانستم
فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم
رهی دیگر نمیدانم.
به هر راهی که دانستم
فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم
رهی دیگر نمیدانم.