حدیث ان الله جمیل ویحب الجمال؛ برخوان،
وبه یقین بدان که عاشق آن جمال می باید بود؛
یا عاشق :
محبوبش ؛
واین رمزی قوی است در دانستن عشق...
لوایح عین القضات
وبه یقین بدان که عاشق آن جمال می باید بود؛
یا عاشق :
محبوبش ؛
واین رمزی قوی است در دانستن عشق...
لوایح عین القضات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیا
ای عشق بی صورت
چه صورتهای خوش داری
حضرت مولانا
ای عشق بی صورت
چه صورتهای خوش داری
حضرت مولانا
هرگاه خدا بخواهد که بنده ای از بندگانش را دوست دارد
برای او درب ذکر را باز میکند،
سپس درب قرب را میگشاید،
انگاه او را بر کرسی توحید مینشاند،
پس پرده هارا از او به یکسو میزند تا بنده او را به مشاهده بنگرد،
سپس او را به خانهء فردانیت وارد میسازد،
انگاه از خود ردای کبریا و جمال را بر میدارد،
چون چشمش بر جمال حق افتد، بی خود باقی میماند
در این هنگام بنده فانی میگردد و به حق باقی میشود
پس در نگاهداشت حق سبحانه و تعالی قرار میگیرد و از دعاوی نفس خود مبرا میشود....
تمهیدات
عین القضات همدانی
برای او درب ذکر را باز میکند،
سپس درب قرب را میگشاید،
انگاه او را بر کرسی توحید مینشاند،
پس پرده هارا از او به یکسو میزند تا بنده او را به مشاهده بنگرد،
سپس او را به خانهء فردانیت وارد میسازد،
انگاه از خود ردای کبریا و جمال را بر میدارد،
چون چشمش بر جمال حق افتد، بی خود باقی میماند
در این هنگام بنده فانی میگردد و به حق باقی میشود
پس در نگاهداشت حق سبحانه و تعالی قرار میگیرد و از دعاوی نفس خود مبرا میشود....
تمهیدات
عین القضات همدانی
از «تذکرةالاولیاء» #عطار_نیشابوری
ذکر مالک دینار
گفتند: چگونهای؟
گفت: نان خدای میخورم،
و فرمان شیطان میبرم!
ذکر مالک دینار
گفتند: چگونهای؟
گفت: نان خدای میخورم،
و فرمان شیطان میبرم!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شعر_سه_لختی
زنان جنگجو را دوست دارم
بزن ای ماهرو با قو به دریا
زنان ماهقو را دوست دارم
#حسین_محمدی_فرد
@hoseinmohammadifard_ghazal
https://telegram.me/hoseinmohammadifard_ghazal
زنان جنگجو را دوست دارم
بزن ای ماهرو با قو به دریا
زنان ماهقو را دوست دارم
#حسین_محمدی_فرد
@hoseinmohammadifard_ghazal
https://telegram.me/hoseinmohammadifard_ghazal
امّا زندگی من...
بیتو زندگی نمیکنم. این مردگی است وقتی محبوب آدم کنارش نباشد.
جلال یادم است که آخریها دلت میخواست هرچه زودتر بروم و از شرم راحت بشوی. آیا اینک از شر من به کلی راحت شدهای؟ پس چرا به من نامه نمینویسی؟ من که به تو آدرس دادهام. منتظر دریافت نامهٔ تو هستم.
نامههایت آنقدر مستکننده بود که تا به حال چندین بار خواندهام. اولین نامهٔ تو را که دریافت کردم اشکم سرازیر شد. تمام مأمورهای پست اینجا مرا میشناسند و تمام دخترها اسم تو را میدانند و مسخرهام میکنند. تا مرا میبینند میگویند Oh Jalal
#به_بهانه_زادروز_سیمین_دانشور
نامه به جلال آل احمد
بیتو زندگی نمیکنم. این مردگی است وقتی محبوب آدم کنارش نباشد.
جلال یادم است که آخریها دلت میخواست هرچه زودتر بروم و از شرم راحت بشوی. آیا اینک از شر من به کلی راحت شدهای؟ پس چرا به من نامه نمینویسی؟ من که به تو آدرس دادهام. منتظر دریافت نامهٔ تو هستم.
نامههایت آنقدر مستکننده بود که تا به حال چندین بار خواندهام. اولین نامهٔ تو را که دریافت کردم اشکم سرازیر شد. تمام مأمورهای پست اینجا مرا میشناسند و تمام دخترها اسم تو را میدانند و مسخرهام میکنند. تا مرا میبینند میگویند Oh Jalal
#به_بهانه_زادروز_سیمین_دانشور
نامه به جلال آل احمد
برابر منی امّا مجال دم زدنت نیست
خموشیات همه فریاد و خود به لب سخنت نیست
چه کردهای؟چه ستم کردهای به خویش که دیگر،
چنان گذشتهٔ شیرین، لبی شکر شکنت نیست؟
هوا چرا همه بوی فراق میدهد امشب
تو تا همیشه گر از من سرِ جدا شدنت نیست؟
چه غم نداشته باشم ترا،که در نظرِ من
سعادتی بجهان، مثل دوست داشتنت نیست
من و تو، هر دو جدا از همیم و هر دو بر آنیم
که یار غیر توام نه، که یار غیرِ منت نیست
***
همیشه های مشامم شمیم زلف تو دارد
تو با منی و نیازی به بوی پیرهنت نیست
#حسین_منزوی
#ناطقه_از_شوکران_و_شکر
#غزل_شماره_۴
خموشیات همه فریاد و خود به لب سخنت نیست
چه کردهای؟چه ستم کردهای به خویش که دیگر،
چنان گذشتهٔ شیرین، لبی شکر شکنت نیست؟
هوا چرا همه بوی فراق میدهد امشب
تو تا همیشه گر از من سرِ جدا شدنت نیست؟
چه غم نداشته باشم ترا،که در نظرِ من
سعادتی بجهان، مثل دوست داشتنت نیست
من و تو، هر دو جدا از همیم و هر دو بر آنیم
که یار غیر توام نه، که یار غیرِ منت نیست
***
همیشه های مشامم شمیم زلف تو دارد
تو با منی و نیازی به بوی پیرهنت نیست
#حسین_منزوی
#ناطقه_از_شوکران_و_شکر
#غزل_شماره_۴
ای عمر باز رفته، نمیآیی از سفر
وی بخت خفته، هیچ نداری ز ما خبر
ما همچنان خیال تو داریم، در دماغ
ما همچنان جمال تو داریم، در نظر
از بوی تو هنوز نسیم است با صبا
وز روی تو هنوز نشانی است در قمر
سر میزنیم بر در سودای وصل و هیچ
از سر خیال وصل نخواهد شدن بدر
دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد ازین
ماییم و آه سرد و لب خشک و چشم تر
رفتی و در پی تو نه تنها دل است و بس
جان عزیز نیز روان است، بر اثر
#سلمان_ساوجی
وی بخت خفته، هیچ نداری ز ما خبر
ما همچنان خیال تو داریم، در دماغ
ما همچنان جمال تو داریم، در نظر
از بوی تو هنوز نسیم است با صبا
وز روی تو هنوز نشانی است در قمر
سر میزنیم بر در سودای وصل و هیچ
از سر خیال وصل نخواهد شدن بدر
دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد ازین
ماییم و آه سرد و لب خشک و چشم تر
رفتی و در پی تو نه تنها دل است و بس
جان عزیز نیز روان است، بر اثر
#سلمان_ساوجی
کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم
خانه تنگ است برون آیم و فریاد کنم
شرم بیحاصلی عمر نمی ساز نکرد
تا جبینی ز ندامت عرق آباد کنم
بر نمیداردم از خاک تلاشی که مراست
نردبانی مگر از آبله ایجاد کنم
قابلیت گل سرمایهٔ استعداد است
رنگ کو تا طرف سیلی استاد کنم
گر خموشی دهدم صلح به جمعیت دل
ما و من پیشکش تهمت اضداد کنم
نام عنقا بنشان به که نگردد ممتاز
بر نگین زین دو نفس عمر چه بیداد کنم
عالمی چشم به ویرانی من دوخته است
به که بر سر فکنم خاک و دلی شاد کنم
تاب محرومی پرواز ندارم ور نه
بال و پر بشکنم و خانهٔ صیادکنم
بی خزان است بهار چمنستان خیال
هر چه پیش آید از آن بگذرم و یاد کنم
هر قدم در ره او کعبه و دیر دگر است
آه یک سجده جبین خشت چه بنیاد کنم
بیدل از ما و تو حیران حساب غلطم
من نویسم به دل و بر سر آن صاد کنم
#بیدل_دهلوی
وَ اَسْتَغْفِرُكَ
مِنْ كُلِ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ،
وَ مِنْ كُلِّ راحَةٍ بِغَيْرِ اُنْسِكَ،
وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ،
وَ مِنْ كُلِّ شُغْلٍ بِغَيْرِ طاعَتِكَ،
و از هر لذتى جز یاد تو
و از هر آسايشى جز انس با تو
و از هر شادمانى بجز قرب تو
و از هر سرگرمى به جز فرمانبرداريت
به در گاه تو آمرزش می خواهم
#صحیفه_سجادیه
#مناجات_الذاکرین
مِنْ كُلِ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ،
وَ مِنْ كُلِّ راحَةٍ بِغَيْرِ اُنْسِكَ،
وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ،
وَ مِنْ كُلِّ شُغْلٍ بِغَيْرِ طاعَتِكَ،
و از هر لذتى جز یاد تو
و از هر آسايشى جز انس با تو
و از هر شادمانى بجز قرب تو
و از هر سرگرمى به جز فرمانبرداريت
به در گاه تو آمرزش می خواهم
#صحیفه_سجادیه
#مناجات_الذاکرین
عشق نهفته پرده عزت نمی درد
اظهار کرده ای که چنین خوار گشته ای
شفائی اصفهانی
اظهار کرده ای که چنین خوار گشته ای
شفائی اصفهانی
چون چشم احول آینه هم شد دروغگو
از بسکه عام گشت در این خاکدان دروغ
سلیم تهرانی
#دروغ کلید تمام پلیدی ها و زشتی ها...
از بسکه عام گشت در این خاکدان دروغ
سلیم تهرانی
#دروغ کلید تمام پلیدی ها و زشتی ها...
در بُنِ هر مو، یزیدِ خفتهای داری و باز
آهِ حسرت میکِشی در آرزوی کربلا!
کلیم کاشانی
آهِ حسرت میکِشی در آرزوی کربلا!
کلیم کاشانی
خویی به جهان خوبتر از خوی تو نیست
دل نیست که او معتکف کوی تو نیست
موی سر چیست جمله سرهای جهان
چون مینگرم فدای یک موی تو نیست
مولانا
دل نیست که او معتکف کوی تو نیست
موی سر چیست جمله سرهای جهان
چون مینگرم فدای یک موی تو نیست
مولانا
ناگاه اگر ز ما سخنی گوش میکنی
یک لحظه ناگذشته، فراموش میکنی
گویی به دیگران سخن، اما چو من رسم
تا نشوم حدیث تو، خاموش میکنی
یک روز هم به مجلس ما چهره برفروز
تا چند باده با دگران نوش میکنی؟
دست مرا بگیر که از پا فتادهام
با دیگران چه دست در آغوش میکنی؟
گوش رضا به قول هلالی نمینهی
گویا حدیث مدعیان گوش میکنی
هلالی جغتایی
یک لحظه ناگذشته، فراموش میکنی
گویی به دیگران سخن، اما چو من رسم
تا نشوم حدیث تو، خاموش میکنی
یک روز هم به مجلس ما چهره برفروز
تا چند باده با دگران نوش میکنی؟
دست مرا بگیر که از پا فتادهام
با دیگران چه دست در آغوش میکنی؟
گوش رضا به قول هلالی نمینهی
گویا حدیث مدعیان گوش میکنی
هلالی جغتایی