زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید
اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
مقیم بر سر راهش نشسته‌ام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوی آن که دگر نوبهار بازآید
ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید

حضرت_حافظ

ما گاهی فراموش می‌کنیم که برای چه از عدم تا به اقلیم وجود، این همه راه آمده‌ایم.

ما به ضیافت هستی دعوت نشده‌ایم تا با خود جمع کنیم و ببریم، بلکه آمده‌ایم تا ببخشیم و خود را پیدا کنیم.

آمده‌ایم تا عشق را، امید را، دوستی را و نان را با دیگران تقسیم کنیم. آمده‌ایم تا خلائی را پر کنیم که فقط و فقط با وجود ما پر می‌شود و بس!...

📙 عشق_پرنده‌ای_آزاد_و_رها
اشو

آدم وقتی پیر میشود
تازه می فهمد ڪه
بایدبیشتر زندگی ڪند
بیشتر عشق بورزد
و شاید این تقدیر آدمی ست
ڪه دیر بفهمد
پس تا قبل از اینڪه دیر شود
بیشتر عشق بورزیم و محبت کنیم

زان دم که ترا به عشق بشناخته‌ام
بس نرد نهان که با تو من باخته‌ام

به خرام تو سرمست به خرگاه دلم
کز بهر تو خرگاه بپرداخته‌ام

#حضرت_مولانا

زورق شکسته
مرضیه

استاد معین به یاد بانو هایده میخواند
ترانه " مهتاب "

تــرانه ھـاے ماندگار

#مولانای_جان

در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانی
بر روی تو نشیند ای ننگ زندگانی

هر ذره‌ای دوان است تا زندگی بیابد
تو ذره‌ای نداری آهنگ زندگانی

#مولانای_جان

دور کن
این وحوش را
تا نکشند هوش را

پنبه نهیم
گوش را از
هذیان آن و این

" پادشاهان جهان از بد رگی
بو نبردند از شراب بندگی

ور نه ادهم وار سرگردان و دنگ
ملک را بر هم زدندی بی درنگ "

#مثنوی_مولانا دفترچهارم


📘قدرتمندان جهان به خاطر خصلت های بد خود نتوانستند لذت بندگی را درک کنند.که اگر به این درجه می رسیدند، همچون ابراهیم ادهم تخت حاکمیت را رها می کردند و سر به کوه و بیابان می گذاشتند...

همچو دندانی که افتد، یادشان بادا به‌خیر!
همنشینانی که پهلو خالی از ما کرده‌اند...

شفیعای #اثر_شیرازی

با صدای شهریارِ جان

تلقین حجت از لب جانانم آرزوست
من کافر محبتم، ایمانم آرزوست

ای ابر فیض برمن آتش‌جگر ببار
بیش از گیاهِ سوخته بارانم آرزوست

کمتر نیَم ز شبنم حیران درین چمن
یک چشم دیدن رخ جانانم آرزوست

#حزین_لاهیجی

اگر درست مشاهده کنید، درخواهید یافت
که هر رنجی که در زندگی‌تان اتفاق می‌افتد،
موهبتی است با ظاهری ناخوشایند،
ولی می‌تواند شما را از رویا بیدار کند.

هر رنج یک شوک است...
و شما به این شوک‌ها نیاز دارید!

زیرا شما در اطرافتان سپرها و ضربه‌گیرهای زیادی
به وجود آورده‌اید که باید شکسته شوند.
و تا وقتی که آن‌ها منهدم نشوند،
از رویای خود بیدار نمی‌شوید.

#اوشو

#مولانای_جان

روزه به
زبان حال گوید

کم شو
که همه مرید با ماست

نغمه ها گر چه مخالف بود، آواز یکی است
پرده هر چند که بسیار شود، ساز یکی است

کثرت موج ترا در غلط انداخته است
ورنه در سینه دریا گهر راز یکی است

#صائب_تبریزی

تلقین حجت از لب جانانم آرزوست
من کافر محبتم، ایمانم آرزوست

ای ابر فیض برمن آتش‌جگر ببار
بیش از گیاهِ سوخته بارانم آرزوست

کمتر نیَم ز شبنم حیران درین چمن
یک چشم دیدن رخ جانانم آرزوست

#حزین_لاهیجی

صیاد! تا به دام تو گردیده‌ام اسیر
دیگر نه لطف باغ و نه بستانم آرزوست

بر کف گرفته‌ام پی ایثار، جان و سر
دیدار روی دلکش جانانم آرزوست

#صغیر_اصفهانی

تا خیمه محبت او در دلم زدند
خر‌گه برون زدن زِ تن و جانم آرزوست

دیدار او به دیدهء دنیا بوَد محال
بیرون شدن زِ عرصهء امکانم آرزوست

#احمد‌خان_همدانی

صید فرش است درین دامگه، اما صیدی
که دهد سینه خود طرح به شهباز یکی است

ز اختلاف سخن از راه نیفتی صائب
که درین پرده نه توی، سخنساز یکی است

#صائب_تبریزی

انسان همیشه با طبیعت زندگی کرده،
زندگی کردن با طبیعت، زندگی کردن
با خدا به روشی غیر مستقیم است.
زیرا طبیعت انعکاسی از خدا و هستی است،
رشد درختان، و صدای کوکو که از دوردست
به گوش می رسد و بادی که از. لای درختان
کاج می وزد و رودخانه هایی که به سوی اقیانوس
می روند و کوههایی که روز و شب
با افتخار ایستاده اند....
اگر اینها را ببینی غیر ممکن است که به یاد
دست های نامرئی نیفتی.
اینکه نبینی هستی نمرده زنده است
غیر ممکن است.اقیانوس نفس می کشد،
کل هستی پدیده ای در حال رشد است،
مرده نیست و نمی تواند بمیرد،همه چیز در حال رشد است.
به خاطر این تجربه رشد، انسان همواره از
نیروی نامرئی و اسرار آمیز که پشت همه ی
اینهاست آگاهی دارد.
این نیرو خدا نامیده شده.اجازه بده تکرار کنم خدا یک شخص
نیست بلکه حضور است.
#اشو